رمان دلارای پارت 185 - رمان دونی

 

بدون آن‌که معطل کند دست به‌کار شد و زیادطول نکشید که توانست آن‌چیزی که می‌خواهد را درست کند.

لبخندی از سر ذوق روی لبانش نقش بست

سری به ماکارانی روی گازش زد و سمت اتاق رفت

انتظار رفتار خوبی از ارسلان نداشت اما با این حال دلش را به دریا زد.

تقه‌ای به در زد و قبل از اینکه منتظر اجازه از ارسلان باشد ، وارد اتاق شد.

ارسلان همچنان بر روی شکم دراز کشیده بود.

لبش را گزید و گوشه‌ی تخت نشست.

برهنه بودنش ، کار دلارای را راحت تر کرده بود.

دستش را نوازش روی کمر ارسلان کشید و با درد چشمانش را بست ، گویی این زخم‌ها وجود او را می‌سوزاند.

ارسلان نیم خیز شد که دلارای دستش را روی شانه‌ی او گذاشت و فشرد

_ منم عزیزدلم …. خواب بودی؟ ترسیدی؟

صدای پوزخند ارسلان را شنید

_این روزا نمی‌شه حتی به چشم‌های خودت اعتماد کنی.

_ارسلان می‌خوام کمکت کنم ، پس اجازه بده …

ارسلان حوصله‌ی خودش را هم نداشت

فرصت نداد حرف دلارای به اتمام برسد و خشن غرید

_می‌دونی که حرفمم دوبار نمی‌زنم پس از همین راهی که اومدی برگرد.

دلارای با حرص گوشه‌ی ناخنش را به دندان کشید و چشم‌های پر از اشکش را بست

تصمیم گرفت قبل از اینکه بیشتر غرورش له شود از اتاق بیرون رود اما زخم های باز ارسلان اجازه نداد

دلش نیامد

ناغافل دستش را در کاسه‌ی موادی که درست کرده بود فرو برد و روی پوست ارسلان کشید

آلپ ارسلان از شدت درد صدایش را بالا برد

_ آخ … دلارای

دلارای به کارش ادامه داد

_ هیش … الان تموم میشه

_ این چه کوفیته داری می‌مالی به تن و بدن من؟! آخ خدا … از روی این تخت بلندشم پدرتو در میارم

بی صدا انگشتش را به چیزی که درست کرده بود آغشته کرد و آرام روی کمر آلپ ارسال کشید.

لبش را گزید و دلش برای دردی که داشت تحمل می‌کرد ضعف رفت.

نگاهی به قیافه‌ی درهم او انداخت و به کارش ادامه داد.

ارام لب زد

_ بچه که بودیم داراب تو باغ افتاد کف استخر
پر از سنگ ریزه های تیز بود
همه جای بدنش بریده بود
حاج خانم از اینا درست کرد
میسوزونه اما سریع خوب میکنه

ارسلان تنها نفس های کش دار کشید

دلارای ارام ادامه داد

_ پسراشو خیلی دوست داشت …. برعکس دخترش!

ارسلان از شدت درد غرید

_ دخترش دوست داشتنی نیست آخه!

از شدت سوزش دستش را مشت کرد و شکوک نگاهی به صورت دلارای انداخت

_نکنه نمکی چیزی ریختی توی این تا انتقام بگیری ، وای به حالت اگر بفهمم دلی که…

دخترک این‌بار بی‌حوصله آلپ ارسلان را مجبور کرد تا دوباره روی تخت دراز بکشد.

_ بخواب سرجات ارسلان … چرا به همه بی اعتمادی؟!

ملحفه را روی بدنش بالا کشید و ایستاد

_ اصلا چطور اعتماد کردی و منو به خونت راه دادی؟!

آلپ ارسلان سرش را به سمت دخترک چرخاند و نیشخندی زد

_هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمی‌گیره دلی

برخلاف انتظارش دلارای روی بدنش خم شد و آرام لب هایش را بوسید

ابروهایش بالا پرید

دخترک با محبت لب هایش را به کام کشید و عقب رفت

_ بخواب….

گفت و از اتاق خارج شد

اول از همه شعله ماکارانی را خاموش کرد

بعد از آن روی کاناپه نشست و به تلویزیون خاموش چشم دوخت .

خستگی این روزها در تنش بود و او هم احتیاج به استراحت داشت.

نفهمید کی چشمانش گرم شد و روی کاناپه به
خواب رفت.

* * *

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برای مریم

    خلاصه رمان :         روایتی عاشقانه از زندگی سه زن، سه مریم مریم و فرهاد: “مریم دختر خونده‌ی‌ برادر فرهاده، فرهاد سال‌ها اون رو به همین چشم دیده، اما بعد از برگشتش به ایران، همه چیز عوض می‌شه… مریم و امید: “مریم دو سال پیش از پسرخاله‌اش امید جدا شده، دیدن دوباره‌ی امید اون رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان خواهر شوهر
رمان خواهر شوهر

  دانلود رمان خواهر شوهر خلاصه : داستان ما راجب دونفره که باتمام قدرتشون سعی دارن دونفر دیگه باهم ازدواج نکنن یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر و اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون این دوتا سعی می کنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیشایی که نمی سوزونن و …. به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
35 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
شقایق
شقایق
2 سال قبل

مرض مرتیکه عوضی کثافت بی همه چیز…..تو زدی اون بچه رو بی ابرو کردی با فیلم پخش کردن…دلارای دیگه نمیخواستت ازت برید رهات کرد داشت ازدواج میکرد….پررو پررو گند زدی به زندگیش بیچاره و بی ابروش کردی حالا قیافه ام میگیری واسم….ای گه تو اون قیافه نداشتت که تر زدی به اعصابمون با این سگ اخلاقیات…هووف تو دیگه چ جونوری بودی 😑 

Cood Girl
2 سال قبل

من به جای دلی دلم شکست وقتی گفت دخترشون دوست داشتنی نیست بدبخت دلی اما خاک تو سرش نباید اینکار رو میکرد و خودشو میفروخت

اسم**
اسم**
2 سال قبل

چرا من انتظار یه سقط جنین رو دارم از دلی؟🤔
همش منتظرم اتفاق بیافته😐🥲

Tamana
Tamana
2 سال قبل

هعییی
چقدر بده که هی فرق میزارن بین بچه هاشون
یا زخم زبونشون میزنن
یا مقایسه میکنن
🙂💔🥺
حتی حرفِ الانِ ارسلان 💔💔

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  Tamana

اره😢💔

Tamana
Tamana
2 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

💔☹

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

هعییییی
پدر عاشقی بسوزه💔😂

سکوت
سکوت
2 سال قبل

چه مزخرف

ب تُ چ
ب تُ چ
2 سال قبل

ای جانم ارسلاااانم🥲💎
تف تو گور نویسنده الهی بری زیر تریلی ۱۸چرخ
😑😐
دیگ بده این پارت بعدو
تو یه نفر پدر مارو دراوردی این سه ماهه😐

لیلا بانو
لیلا بانو
2 سال قبل
پاسخ به  ب تُ چ

ما از ارسلان بدمون میاد تو میمیری برا ارسلان
هرکی موافقه جواب بده

'°•●_●•°'
'°•●_●•°'
2 سال قبل
پاسخ به  لیلا بانو

از طرف من یکی حرف نزن:|

Cood Girl
2 سال قبل
پاسخ به  لیلا بانو

منم روش کراشم کلا پسری که خیلی لوس و خیلی احساسی نباشه بیشتر به دل میشینه تا یه پسر خشن یا لوس و بچه ننه

آنی
آنی
2 سال قبل
پاسخ به  لیلا بانو

منم خیلی بد اخلاقه هر اتفاقی بیفته حق نداره انقد بد باشه
خانواده‌ خیلی ها بدن ولی خودشون بد نشدن

لیلا بانو
لیلا بانو
2 سال قبل
پاسخ به  آنی

عزیزم مرد واقعی ینی ارسلان
خشنه ب زن جماعت رو نمیده
من عاشق همینش شدم جذابیتش ب خشن بودنشه
😈

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  لیلا بانو

از نظر ما حرف نزن!با تشکر
ارس رو دوست داریم

لیلا بانو
لیلا بانو
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

والا من دیدم هرکی از در میاد از طرف همع زر میزنه😐🤣
شما ناراحت نشو یه گوهی خورد😂

ب تُ چ
ب تُ چ
2 سال قبل
پاسخ به  لیلا بانو

با خودت چند چندی😐
بدت میاد یا خوشت میاد
واااااات د فااااک😐
عاشق جذابیتشی؟
پس چرا نوشتی بدت میاد
اگ خوشت میاد زر اضافه نزن😐😑
ضمنا خودت گوه خوری میکنی بعد میگی یه گوهی خورد ناراحت نشو؟😐🤣
بچه ها فازشو درکش میکنید شماها؟😑🤣

نیکا
نیکا
2 سال قبل
پاسخ به  ب تُ چ

میتونم اسمتو بپرسم؟
چقد ارسلانو دوس داری بخاطرش مردمو نفرین میکنی🥲😂
لیلا بانو شما فازت چیه؟
ایشون نوشته ای جانم ارسلانم تو گفتی ما بدمون میاد ازش؟
شما زرنگی تکلیف خودتو روشن کن ب جای بقیه زر نزن گوه خوری ام نکن😐💔

ب تُ چ
ب تُ چ
2 سال قبل
پاسخ به  نیکا

اسمم ورونیکاست

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل

چرا من دلم میسوزه برا ارس

Crystal
Crystal
2 سال قبل

سگ ب روحش
این مرتیکه مفت نمی ارزه
غلط کردم گفتم جیگره

fati
2 سال قبل

نویسنده ک نیست ببینه ما چ عذابی میکشیم حداقل بیاین دعا کنیم پارت بعد نویسنده دلش بسوزه پارتو یکم طولانی کنه
الهی آمین

ماهیتون
2 سال قبل

ای خواب به خواب بری ایشالا

مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

از اخلاق دلی متنفرم واقعا 😐

rasha
rasha
2 سال قبل

همه تصوراتم که ده تا پارت طول میکشه ک این حصبه رو بزنه ب کمر ارسلان به هم ریخت😐

sara
sara
2 سال قبل

هوس ماکارونی کردم خدا لعنتت کنه دلارای

خانوم عصبانی
خانوم عصبانی
2 سال قبل

حالا خوبه دارو رو زد وگرنه داشتم ناامید میشدم از نویسنده که مشنگ میزنه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط خانوم عصبانی
mehr58
mehr58
2 سال قبل

آخییی دلارای عاشق وارسلان سرتق

Nahar
Nahar
2 سال قبل

اون جمله دلارای«بچه ک بودیم و پسراشو دوست داشت برعکس دخترش» با اینکه سنش کم بود ولی متوجه فرق گذاشتن مامانش بود و حاج خانم با گرفتن زیورآلات و پارچه های گرون میخواست بفهمونه فرق گذاشتنی در کار نیست
درسته از لحاظ جواهرات و…
کمبودی نداشت اما خب فقط این نیست ک، دلارای از خیلی چیزا کمبود داشت مثل محبت
حاج خانم ب جایی خودشو ب دلارای نزدیک بکنه دورتر میکرد
این رمان هم اشکالاتی داره از جمله همین پارتای کمی ک میذاره😁
ولی خب آموزندس

خا خدافظ😂😂😃

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

خدافظ👋

Maedeh
Maedeh
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

در سایت دم ببند مرسی 🖖🤣

Nahar
Nahar
2 سال قبل
پاسخ به  Maedeh

شیطونا حالا کارتون ب جایی رسیده ک منو بیرون میکنین؟؟😂😂😂😁

حداقل ی ابی شربتی غذایی بهم بدین ک ت راه گشنه نمونم😂😂😂

mahsa
2 سال قبل

چقدر کمههههه😐حالا میفهمم چی میگین
اگه من جاتون بودم تا الان ازکم پارتی مرده بودم

کیا
کیا
2 سال قبل

خاک هزارخرابه توسرنویسنده اینم اولین دیدگاه

هیچکی
2 سال قبل
پاسخ به  کیا

کیوت:/

دسته‌ها
35
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x