_ مثل گشنه ها با من حرف نزن
فکر کردی از کنار خیابون دختر جمع کردی؟
یادت رفته بذار یادداوری کنم که خانواده من سرشناس تر از خانواده تو نباشن کمترم نیستن
ارسلان بی توجه به او دستی به معنای (بروبابا) در هوا تکان داد و در موبایل غرید
_ چرا مزخرف میگی اونجا بودم فکتو نیاوردم پایین
عقل داری تو؟
دختر فراری ایرانی که به زور آوردنش اونور میتونه واسه من مشتری جذب کنه؟
میتونه کمر بلرزونه و تو صورت مشتریا بخنده؟
نخیر نمیتونه
پِخَِش کنی یا از ترس میشاشه به خودش ، یا بغضش میترکه دلش ننه باباشو میخواد یا تو فکر فراره
دلارای زیرلب همچنان غر میزد
با صدایی لرزان و بغضی بزرگ
_ تقصیر خودمه
اصلا به قول خودت دیدم ازدواج کردیم هوا برم داشت
مگه زن تک پسر ملکشاهانا حق داره همچین چیز گرون قیمتی رو از شوهرش بخواد؟!
ارسلان بی توجه به او ادامه داد
_ اومدیم و مشتری خواست ببرش بالا
اونجا وسط کار بزنه تو پر یارو چی؟
دیگه طرف کلاهشم بیفته اونورا نمیاد
دلارای دستش را روی شکمش گذاشت و شانه بالا انداخت
_ البته تک پسرم نه
پسر رسمی وگرنه هومنم هست!
هومن شاید به اندازه شماها مال و اموال نداشته باشه ولی حداقل بخاطر یک بستنی شخصیت زنش رو نابود نمیکنه
ارسلان پوف کشید
صدای ویز ویز دخترک کم کم به جنون میکشاندش!
این روزها دلارای عجیب تر از هر زمان دیگری بود
بهانه گیر ، لجباز ، افسرده و بعضی اوقات هم زیادی شاد!
در میان دغدغه هایش او هم اضافه شده بود
جواب فرد پشت خط را بلند داد
_ من نمیدونم
کارارو ردیف کنید تا چندماه دیگه خودم بیام سر بزنم ، خاک برسرتون که ده نفری نمیتونید یک دیسکو بگردونید
بیام تکلیف همتونو روشن میکنم
دلارای بینی اش را بالا کشید
_ نه اینکه من برای پولت زنت شدم برای همون تو…..
جمله اش تمام نشده ارسلان پایش را روی ترمز گذاشت و با چشمان سرخ شده نگاهش کرد
بدون اینکه ماشین را کنار بزند چشم غره ای رفت و پیاده شد
دلارای لبش را میان دندان هایش کشید و خدارا شکر کرد که خیابان خلوت است
چنددقیقه بعد که ارسلان با ظرف های بستنی شاتوتی برگشت همچنان مشغول صحبت کردن بود
ماشین را کنار کشید و خاموش کرد
_ هیچ کسو نذار فعلا بره
بگو بمونن سرکارشون
شده حقوق رو زیاد کن با پول دهنشون بسته بمونه
خودم بیام نیرو جدید میارم قدیمی هارو رد کنیم برن
دلارای بی توجه به او با لذت قاشق بستنی را در دهانش فرو برد و چشمانش را بست
ارسلان چند جمله دیگر گفت و تماس را قطع کرد
با خشم خیره دلارای شد
_ نمیبینی دارم زر میزنم؟
هی ونگ و ونگ رو مخ من میری برای چهار تا بستنی؟
دلارای خیره به فروشگاه کنارشان تلخ لبخند زد
_ ارسلان؟
ارسلان بی اعصاب سر تکان داد
_ باز خانم هوس چی کردن؟
دلارای با سر به فروشگاه اشاره زد
_ اونجارو ببین
ارسلان به کالسکه و کریر های داخل ویترین خیره شد و بی تفاوت گفت
_ که چی؟
_ چه قدر گوگولیه…
پوزخند زد
_ تا دو ساعت پیش داشتی اشک میریختی الان بستنی میخوری به کالسکه ها نگاه میکنی؟
دلارای غمگین خندید
_ خیلی پوست کلفتم نه؟
روز عقدم کتک میخورم ، دکتر زنان میرم ، تحقیر میشم ، بخاطر یک بستنی بد و بیراه میشنوم بعد واسه کالسکه و لباسای نوزاد تو ویترین ذوق میکنم…
ارسلان با فکری مشغول غرید
_ هندیاش نکن!
_ میای بریم پایین ببینیمشون؟
_ نخیر بیکاریم مگه؟
دلارای مثل خودش با تمسخر پرسید
_ کاری داریم مگه؟!
انتظار داشت ارسلان عصبی شود اما او تنها با جدیت گفت
_ قراره باهام بیای یک جایی
دلارای ترسیده نگاهش کرد
دیگر طاقت نداشت…
ارسلان با دیدن چشمانش پوزخند زد
_ نترس دکتر زنان نیست
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 3
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اره اره تو که از دخترای کنار خیابون بدتری کی میاد خودشو تقدیم به یک پسر میرسه حقته
هه خانوادت سرشناسن ههه مهم خودتی بدبخت خوب گفتی ارس واقعا که برو بابا
عجب مارموزیه این ارسلان قاچاقچی دختر
به جون خودم این ورنیکا خود نویسنده هس اومده بود کامنت هارو بپوکونه وگرنه همه میدکنیم این رمان تخیلی هست😂😂
خداییش ورنبگا ملک شاهان اگه راس میگی عمه منی بگو اخر این رمان چی میشه ؟😂😂عمه تهرونی
خب دوستان خوبی بدی دیدید حلال کنید با تشکر خدافظ❤️
وا ماعی
حیف نمیشه رفت😐🤣اون رگ چیزه نمیزاره لامصب
ماااااائددددددددهههههههه نرووووووو خاعشششش میکنم😭😭😭💔
نمیرممممم خاعشششش نکننننن🤣🤣🤣نمیرم بابا
من پسرمو بین یه مشت گرگ ول کنم برم؟عمراااااا عبدااا
من دهن این ارسلانو جرررر بدم خوبه به نظرم دلم پرههههههه درک کنید عااح فراوان
دلی هی با اون پدسگ تو شکمش حرف میزنه نویسنده ام کصخله خاک تو سرش انتر بیشور
تابستون تموم شد این رمان تموم نشد
درس شروع میشع من بدبخت باید خر بزنم نمیتونم بیام بخونم
فک کنم ۳۰۰ تا پارتم تو ماشینن اون موقع باید بیام با نوه هام بخونم رمانو بعدا بگن مامان بزرگمون چقدر کخله از این رمانای اوسکلی میخونه
من دیگه حرفی نمیزنم😂😂😂😂😂راحت باشید
چون اگر چیزی بگیم عقده ای به حساب میایم😂😂😂❤️
زر نزن😐😐😐
هوووو با ارس درس صحبت کنااا😐
وای نگوایشالا تا قبل مدرسه این رمان تموم شههههه وگرنه داریمزیست میخونیم یاد این رمانمیوفتم
عه بچشون ب دنیا اومد مث اینکه😐😂
حققققققققققق
😂😂😂😂
اگه کم پارت دادن و حرص دادن ما توسط نویسنده رو کنار بزاریم، این پارت خداییش گشنگ بود🥲
هم اینکه ارسلان به حرف دلی گوش کرد هم اینکه اون قسمت سیسمونی رو خیلی دوس داشتم باحال و کیوت بود🙂🥲
من از ۸ شهریور نخوندم یکم زیاذ بشه ولی باز ۵ دیقه هم نشد😐
یا ارسلان مشکل مغزی داره که متوجه نمیشه دلارای حامله س یا دلارای یه کرمی داره که نمیگه
سکوتی میکنم درحد فریاد…./:😂💔
الهی بگم خدد چیکارت کنه دلی😶😐😐
منم بستنی میخاممم🥺😋😂😂
پیرشدیم کور شدیم مدرسمون شروع شد
دوماه دیگ تموم مدرسه😐🤣
میریم تو تحصیلات سال ها میگذره و میگذره ما هنوز تو ماشین در بستنی فروشی دعوا بین ارس و دلی سر بستنی و کار ارس شروع شده
داریم شوهر میکنیم دوماه دیگ سر سفره عقد بعدش عروسی اونوقت هنوووز اینا نرسیدن خونه ما سه تا بچه زاییدیم!!!!
بچه اینا نیومده ب دنیا در بطن دلی چسبیده این پدددسگ مادر ج😐
😂😂😂😂😂دلت پره ها😂👌
بدددددد پره
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
نویسندس دیگه
من اخر این دلی میکشم😐 د لامصب زبون وا کن دیه،بمیر بگو حاملم،یا لشتو ببر خونه یکم کتک بخور از داراب😐
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ارس بیارش دلی رو بازار ما کساده حداقل ی کوفتی بخر مام ی سودی ببریم داش
نمیدونین من کیم پس الکی حرص نخورین🙃
رویا؟
ن از بچه های قدیمیم
😂😂😂ن
نفس رویا آزاده😐😂ورنیکا
با مح چیکا داااری😐🤣🤣
این فاطمه اخر من نفمیدم چکارس تنها زحمتی که به خودش میده اینه که سه تا ایموجی خنده در جواب نظرات بده اگه نویسنده ای موظفی به نظرات خواننده های رمانت توجه کنی اگه نیستی باید این نظرارو به نویسنده برسونی واقعا متوجهیییی؟
شما متوجهی که ایشون فقط ادمین سایته؟
متوجهی کارش این نیس که حرفای مارو به نویسنده برسونه؟
نویسنده اگه شعور داشته باشه خودش میاد تو سایت کامنتا رو میخونه
رو فاطمه غیرت دارما دفعه اخر بود😂
فدات 😂😂
قربونت💋😂
کنار اسمشون زده نویسنده اوکی؟ من از کجا بدونم ادمینه؟
وقتی اینهمه دارن اعتراض میکنن به این نویسنده ایشون میتونن یکاری کنن دیگه ضمنا کامنت سایت برای نقد و .. بازه دیگه چرا وقتی چیزی میگه ادم گارد میگیرین؟
تا باشه از این غیرتا😂
تو که متوجهی باید فهمیده باشی ۱۹۷ پارته من چی میگم
من رمانو از سایت تو نمیخوندم از روبیکا میخوندم گفتم شاید پی دی افش اومده سرچ کردم گوگل سایت تورو اورد و تازه از اینجا پارتو خوندم !!!!!
هیچی غشقم فاطی ما ادمین سایته نه جواب گوی ما که فقط منتظریم یکی یه چی بگه جرش بدیم😂😂😂
وای اره یهو حمله میکنیم قشنگ بدبخت پشیمون میشه از حرفش😂😂😂😂😂
Maedeh
پاسخ به
خواهر ارسلان ملک شاهان هنگاامه دلبر جذاب ارسلان😏
۴ ساعت قبل
😐ورونیکا بیا تا برگام نریخته قانم کن
چیکار کنم براات😂🤣🤣
بمولاا دورووووغ میگ اصن بابام هچنین کارمندیییی ندااااره😐🤣🤣
چطور قانت کنم😂
پیر آمدی برگام ریخت😐
😂😂😂🫀
من بودم جای ارسلان بودم چیکار میکردم؟!
(ی چند تا فحش آبدار به بی شخصیت بودن دلارای میدادم که بفهمه وقتی ارس حرف میزنه نپره وسط حرفش؛بعد برای دلخوشی خودم و خالی شدن حرسم ی سیلی میخوابوندم زیر گوشش،حالا ام ی بستنی براش میگرفتم چون خیلییی دست و دلبازم(😁)
صبا قر بده بیااااااا
عشقمییی به مولاااا حرف دلممممم
اتفاقااین تویی که اینقدگه خوردی که گه شدی همه رومثل خودت میبینی با بی شخصیتی وحرف مفت زدنم تاحالا کسی دیده نشده محض اطلاع عقده ای درضمن بهتره خودت خسته نکنی جواب بدی چون نمیخونم بیشعور
و تویی که خودتو با شخصیت و بدون عقده میبینی!
واسم مهم نیست اگر قرارع به حرفهای تو زندگی کنم که زندگی نمیشه
پس بیخیال رد میشم
اشکال ندارع آدما زیاد اشتباه میکنم و سرشونو میکنم تو زندگی بقیه
من با شما مشکل ندارم بهار جون برای همین جوابی نمیدم که ناراحت بشی🌼❤️
توبهتره بری ابنباتت بسابی بی شعور
من عقده هرچیو عقده چند تا کامنت گذاشتن تو یک پارتو ندارم
معلومه پرازعقده ای
🙃🖕 گوه خوردی باز جلو جمع مثل سری قبل؟!
بچها اروم باشین
چرا یهو اوضاع کیشمیشی شد🤔
هعییی مدرسه ها شروع شد ولی این تموم نشد😐😐
بد تایپ شد ابلیس نجس لقمه چطور میشه عقده ی عشق یه جانی حنسی را داشت؟؟؟؟
ارسلان ابلاغیه ک نون تو کثافت ِ شهوت ِ زنان و مردا میزنه و میخوره بهتر از این نمیتونه باشه
دلارای هم خودشو انداخته تو دام عقده و حقارت و بی رگی هه! !!
اصلا هم منظوری نداره ک خانوادهدشونو سنتی و ظاهر ساز نشون داده !!!!
😐آقا طاها الان من پریودم اعصاب ندارم😐جلو دستم نیستی چطوری حرصمو خالی کنم تا نترکیدم؟
خجااالت ک نمیکشی مقدااری😐🤣
ولی چ جالب منم پریودم😔💔هم دردیم گلبم😔🤣
نه خجالت نمیکشم
دیگه تو که تو تهران زندگی میکنیم چرا وری جون
یه چیز طبیعیه خجالت دازه؟
خدایی چقدر هم درد ولی خجالت هیچچچچ
جدا راس میگی👏👏👏
فاطی لااقل رمان رو حذف کن دا اونطوری خیالمون راحت میشه بخدا عصابمون نمیکشه😶😶😶
😂😂😂