رمان دلارای پارت 208 - رمان دونی

 

_ صدای چی بود نادری؟

مرد با رنگ پریده سمتش برگشت
چشمش که به او افتاد شروع کرد

_ وای آقا دیر رسیدید
خانوم مهندس رو بردن

فکش منقبض شد
منظورش از خانم مهندس دلارای که نبود؟
میدانست او را میگوید
بقیه دخترها یکی دو شبه رفتنی بودند و تنها اهالی ساختمان دلارای را زیاد می‌دیدند

انگار همه به جز خودش دخترک را به عنوان همسرش قبول کرده بودند!

_ خانم مهندس کیه؟!

گفت و خیره ی لبان مرد شد
گفت و فکر کرد چطور قلبش تند تر میزند
گفت و دخترک را غرق از خون کف خیابان تصور کرد!

_ خانمتون دیگه قربان
حالشون خوب نبود از برج زدن بیرون ولی نمیدونم چرا وسط خیابون ایستادن
یهو یک دویست و شش مشکی با سرعت اومد
من خیلی دور بودم تا از اتاق نگهبانی خودمو رسوندم بهشون خانم رو نشوندن تو ماشین و بردن

ارسلان عصبی به خیابان خیره شد

فاصله اش زیاد بود و نمیتوانست تشخیص دهد خونی روی آسفالت هست یا نه!

خشمگین توهماتش را پس زد و غرید

_ تو توی این ساختمون چه غلطی میکنی مردک؟

نادری بهت زده دهان باز کرد که آلپ‌ارسلان فریاد کشید

_ خفه شو نشنوم صداتو
به درد نخور

_ آقا خودشون رفتن وسط خیابون به جون مادرم قسم
جسارت نباشه ولی حالشون عادی نبود فکر کنم

ارسلان موهایش را چنگ زد و زیرلب غرید

_ خودش غلط کرد با تو

بلند تر ادامه داد

_ برو سوییچ منو بردار بیار از بالا

نادری که وضعیت را وخیم دید بدون مکث سمت آسانسور دوید

ارسلان سمت اولین بيمارستان نزدیک راند

حال خودش را درک نمیکرد
نگران بود
عذاب وجدان داشت و حتی کمی پشیمان بود

با دست روی فرمان کوبید
اگر بلایی سرش می‌آمد…
حس بدی داشت
حال خودش را نمی‌فهمید
حسی که عشق و دوست داشتن نبود
شاید تنها کششی از روی عادت و وابستگی….

_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

هومن که سوار ماشین شد و آبمیوه را سمتش دراز کرد خجالت زده لبخند زد

آرام زمزمه کرد

_ حالم خوبه آقا هومن … نیازی نیست

هومن به زور لیوان آب هویج را میان دستانش قرار داد

_ نذاشتی دکتر معاینه‌ات کنه

_ شما به موقع ترمز گرفتی

_ ولی افتادی رو زمین

با مکث کوتاهی ارام ادامه داد

_ ممکنه کوچولوت آسیب دیده باشه

دلارای خجالت زده دستش را روی شکمش گذاشت

کوچولو حالش خوب بود

حرکت میکرد و بزرگ میشد

آتقدر زیاد که همین روزها ارسلان متوجه حضورش میشد

_ از ترس افتادم وگرنه ماشینت بهم نخورد

هومن خندید تا جو را عوض کند

_ اون یارو که دوید سمتت زهرش ترکید بنده خدا
منم ترسیدم فکر کردم زدم بهت سریع سوارت کردم گاز دادم بریم بیمارستان
نفهمید حالت خوبه

_ نگهبان بود… میشه منو ببری خونه؟
شب شده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رویای گمشده
دانلود رمان رویای گمشده به صورت pdf کامل از مهدیه افشار و مریم عباسقلی

      خلاصه رمان رویای گمشده :   من کارن زندم، بازیگر سرشناس ایرانی عرب که بی‌پدر بزرگ شده و حالا با بزرگ‌ترین چالش زندگیم روبه‌رو شدم. یک‌روز از خواب بیدار شدم و دیدم جلوی در خونه‌ام بچه‌ایه که مادر ناشناسش تو یک‌نامه ادعا می‌کنه بچه‌ی منه و بعد از آزمایش DNA فهمیدم اون بچه واقعا مال منه! بچه‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
77 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Bahar
Bahar
2 سال قبل

این رمان هزارو خورده ای پارت داره.چرت ترین رمان.نمیدونم نویسنده چ فکری باخودش کرده ک ایقد کشش میده .

Fate_meh_m_
Fate_meh_m_
2 سال قبل

ای بابا گفتم این پارت یکم هیجان انگیز میشه ینی چی راننده هومن بوده اههههههههه😑

دینا
دینا
2 سال قبل

هی🤧

دینا
دینا
2 سال قبل

تنها اتفاق های مهمی که میفته تا قسمتای بعد اینه که بابای دلارای سکته میکنه و بلاخره ارسلان و دلارای میرن حجره ملکشاهان و ارسلان جلوی همه خطاب به هومن میگه هومن داداشمه ولی ن از مادر من….

نفس
نفس
2 سال قبل

هستیشونم
پاسخ به
نفس
۳ ساعت قبل
زلزله برگشتتتت وایییی نبودی ادم افسردگی داشت هیچ کسم پایم نبود دلی بکشم
گفتی ی مدت فک کردم ۱ ماه نیستی

۰
پاسخ:بله بله🤣🤣
عه حالا هستممممم😁😂
بیا خودم اومدم حالا دارم برا فاتش لیست مینویسم
ن اجی گفتم یه مدت نیستم اگر تونستم میام کامنت میدم حالا این دو روز وقت اضافه داشتم خداروشکرررر😉😂

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل
پاسخ به  نفس

جووووووووون ایوللل

آنشرلی
آنشرلی
2 سال قبل

ولی فک کنم ارسلان بعد اینکه دلی و هومنو ببینه بیاد جرش بده که دلارای بگه نههه من بچه دارم بعد ارسلان فک کنه بچه هومنه نصفش کنه بچش بیافته مطمئنا این بچه پا به دنیا نخواهد گذاشت

fati
fati
2 سال قبل
پاسخ به  آنشرلی

نترس سگ جونه هیچیش نمیشه

مهرنگار
مهرنگار
2 سال قبل

از همین تریبون انصراف خود را از خواندن بقیه رمان اعلام می دارم و آرزوی خوشبختی و سلامتی عقلی دارم برای تمام خوانندگانی که قصد خواندن ادامه رمان را دارند

یه نفر ....
یه نفر ....
2 سال قبل
پاسخ به  مهرنگار

😂😂😂

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  مهرنگار

من که خیلییی وقته نمیخونم فقط کامنت میدم🤣🤣🤣🤣🤣

nara
nara
2 سال قبل
پاسخ به  مهرنگار

بخدا امروز عصر خودت اولین نفری هستی ک کامنت میدی😂

Mobina
Mobina
2 سال قبل

خدایی کامنتای زیر این رمان ده برابر خود رمانه.
نویسنده عذاب وجدان نمیگیره انقد کم مینویسه؟؟

آرام
آرام
2 سال قبل

گور خودتو کندی دلی
داشت نرم میشد

دریا فرهمند
دریا فرهمند
2 سال قبل

با ماشین کشته نشد با کتک های ارسلان کشته میشه😂

neda
عضو
2 سال قبل

ای تف تو روحت دلی 😂
همینه ک بچه های مردمو دیوونه کردی 😂

nara
nara
2 سال قبل
پاسخ به  neda

دیوونه کرده دیوونه کرده؟؟؟
عااام من شبا خواب این دلارای و بچه در بطنشو میبینم😐

neda
عضو
2 سال قبل
پاسخ به  nara

الهییییی 😂
حسابی درگیرتون کرده 😂

نفس
نفس
2 سال قبل
پاسخ به  neda

هعیی🤣🤣🤣

...
...
2 سال قبل

من دیگه واقعا کم آوردم

turk_gizi
2 سال قبل

این دلارای میخاره..

Fateme
Fateme
2 سال قبل

حالا داستان داریم
الان ارسلان عنتر میگه با هومن ریخته بودی روهم😐

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fateme
Tamana
Tamana
2 سال قبل

ما گفتیم میمیره راحت میشیم😏
زندس ک😑
هومن کیه

nara
nara
2 سال قبل
پاسخ به  Tamana

هومن همون برادر ناتنی اق ارسلانه و نامزد سابق دلارای و پدر جعلی بچع در بطن دلارای😂

fati
fati
2 سال قبل
پاسخ به  Tamana

واقعا هومن کیه این وسط اومد ریدو رف😑

فرشته
فرشته
2 سال قبل

انقدری که تو این رمان رو کش دادی مختار و جومونگ انقدر کش پیدا نکردن نمیری الهی بنویس بره دیگه فقد بلدی ما رو بزاری تو اب و کف😐

Mehrad
Mehrad
2 سال قبل

مادر فرزندی سگ جونن ماشاالله

Bahareh
Bahareh
2 سال قبل

گفتم که این و بچش ضد ضربه هستن هیچیشون نمیشه اه خیلی مسخرست به خدا میخواهی تا کی کش بدی این موضوع رو.

بی اعصاب
بی اعصاب
2 سال قبل
پاسخ به  Bahareh

یه رمان دیگم هست خیلی به این کلا شباهت داره…عشق صوری…

......
......
2 سال قبل

زااااارت اینم شد رمان چه مسخره شد😐😐😐😐

هستیشونم
هستیشونم
2 سال قبل

بابا زندس ک
خداااا هومن اونجا چی میخاست دقیقا
نکنه دلش برا پسر حاجی تنگه

دسته‌ها
77
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x