آلپ ارسلان عصبی بازویش را کشید
_ مزخرف نگو
انقدر عر زدی حالت بهم خورد وگرنه چیزی تو معدت نیست
تلقین نکن الکی
روی نیمکت نشاندش و ادامه داد
_ بمون میام الان
تکون بخوری وای به حالت
دلارای بی حال پوزخند زد
اوضاعش را نمیدید؟
کجا میتوانست برود؟
ارسلان که دور شد باد شدت گرفت و چندثانیه نگذشته بود که صدای رعد و برق بلند شد
تلخ لبخند زد
همه دوان دوان دور میشدند تا خیس نشوند اما او سرش را سمت آسمان گرفت
قطرات باران صورتش را خیس کرد
چشمانش را بست و اینبار بدون اشک ریختن زمزمه کرد
_ خدایا … پسر من مثل مادرش یتیمه
کسی رو به جز تو نداره
من نه از پدر و مادر شانس آوردم و نه از شوهر
هیچ کسو ندارم
پسرمو به خودت میسپارم
مراقب هدیه ای که بهم دادی باش
اگر خواستی هدیهاتو پس بگیری جون منم همراهش بگیر…
صدای رعد و برق دیگری بلند شد و باران شدت گرفت
لبخند زد
او و پسرک ، خدا را میان تمام نداشته هایشان داشتند…
_ چرا نرفتی تو ماشین؟ خیس شدی
خیلی رو به راهی که سرمام بخوری
چشمانش را باز کرد
ارسلان شاکی دستش را گرفت و اینبار او هم بدون اعتراض از بازویش آویزان شد
زمین خیس و سر بود و او باردار…
آلپارسلان بدون شکایت در ماشین را برایش باز کرد و بطری آبمیوه و کیکی روی پایش انداخت
_ بخور پس نیفتی
از در سمت راننده سوار شد
کت نم دارش را روی صندلی عقب پرت کرد و ماشین را استارت زد
دخترک با انگشت روی شیشه بخار گرفته اشکال نامفهوم میکشید
_ سیزده سالم که بود با حاج خانم اومده بودم اینجا
بار دومی بود که پریود میشدم
وقت نماز که شد خجالت کشیدم بگم و باهاشون ادای نمازخوندن درآوردم
فرداش حاج خانم از لکه رو تختم فهمید
با دمپایی افتاد به جونم
منم دل درد و کمردرد داشتم
با گریه جمع شدم گوشه اتاق
انقدر با دمپایی کوبید تو کمر و سرم که داراب دلش سوخت اومد جداش کرد!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 13
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
این اصلا انصاف نیست که دارید تو رمانتون خانواده های مذهبی رو وحشی بد اخلاق نشون میدید!!هرررفتار بدی رو به خانواده هاشون نسبت میدید بعدشم تاکید دارین به معتقد بودن و مذهبی بودنشون اینا کجاشون معتقده؟؟بعدم انتظارتون اینه دلارای و ارسلان هرگندی بزنن خانوادشون هیچی نگن؟؟
چرا دارید اینجوری جلوه میدید که دخترای ایرانی بدبختن و کشورای دیگه همه چی برا دختر رواله؟؟؟چرا دارید سعی میکنید یه سری رفتارا مثل رابطه نامشروع رو عادی نشون بدید؟چرا دارید سعی میکنید نگاه بچه هارو نسبت به داشتن خانواده عوض کنید و بهشون بگید که خانواده داشتن دستوپاگیره و اذیت میکنه درحالی که خانواده داشتن جز مهم ترین ویژگی های کشور های متمدنه؟
این که داری خانواده های مذهبی رو به کل وحشی و بداخلاق نشون میدی که اصلا بچه هاشون براشون مهم نیستند خیلی بی انصافیه ؟؟چرا یه آدم تو خانواده ها ی این ها خوب نیست رفتارش ؟؟تهشم تاکید دارین به مذهبی بودنشون
متاسفم واقعا انتظار اینکه دلارای و ارسلان هر گندی رو بالا بیارن بعد خانوادشون هیچی نگه و از اونطرف رفتار خیلی بد از خانواده هاشون نشون دادن یه چیز غیر منطقیه و باعث میشید تو افکار عمومی خانواده های مذهبی ظالم جلوه داده بشن درحالی که اصلا اینطور نیست
البته مطمئن نیستم نویسنده خودش اینجا پارت میذاره یا نه چون کانال تلگرامی داره
میشه لطفاً زمان پارت جدید اعلام کنین؟
چقدر سایت بی نظم شده😔😔😔
میترسم تا به دنیا اومدن بچه دلارای خودم شوهر کنم بزام😂😂
پارت جدید کی میاد؟
خیلی دارک میشه یهو اخر داستان بنویسه این داستان واقعی است 🤦♀️😂😂
ریدی با این پارت گذاشتنت اینجوری ک پیش میره ۲ روز کلا تو ماشینن
اصن تا پارت بعدی بیاد قبلیو فراموش میکنیم. این چ وضعیه اخه حالم دیگه داره بهم میخوره
آره واقعا من همیشه قبل خوندن پارت جدید میرم یه نگاه به پارت قبلش میندازم اونم ک تو یه دقیقه نکشیده میخونم و میام پارت جدید…پارت جدید هم توی سه ثانیه تموم میشه
هر رمانی که میخونم دخترا عاشق پسری میشن که نفهم وخرووحشی که مثل سگ کتکشون میزنن وبازم عاشقن 😂 😂 😂 اما درواقعیت بهشون بگن بالاچشت ابروهه میرن خونه بابا ومهریه رو میزارن اجرا 😂 😂 😂 خاک توسرت دلارای بااین عشقت
داره گریم می گیره…
چرا دخترا وزنا به خصوص تو ایران برای یه اشتباه باید انقد چوب بخورن…
البته هرکسی تقاص اشتباهاتشو میده دلارای هم داره تقاص اشتباهشو میده ولی فقط زنا باید تقاص بدن؟!!مردا وپسرا چی؟!!…
بی ربط نیس که الان خانما واقعا به فریاد رسیدن بس که بی عدالتی در حقشون شده…
رمان ردلاین رو پیشنهاد میکنم واقعا عالیه یکم هم دلارای ازسرتون میپره😁
آره من اونو بیشتر از این دوست دارم البته ک موضوعاتی ن تا حدودی عین همه
چقدرررررر پر معنی و مفهووووم اصلا انقدری زیاد بود ک یادم نمیاد اول و اخرش چی شد از پس هیجانی و پرفکت بود😠
ب خدا قبلا من با هر چقدر هم مثبت ۱۸ و مزخرف بودن رمان بازم شوق داشتم برای خوندنش اما الان دیگ بعید میدونم ۳ روزه دیگ بیام و سرچ کنم رمان دلارای پارت ۲۴۵
داداش اگه حامله شدن دلارای به تعداد روزای پارت گذاری بود الا داشت واسه بچه دومی عوق میزد به حالمون
😂 😂 😂
از پارت 232 تا الاانن تو ی روزن 😐😐😐
یعنی از 24 مهر تا الان فقطط ما داریم وقایع ی روز رو میخونیم 😐😐
خدایااا
ادمین خودت بیا لطفی کن جمعه تا جمعه پارت گذاری کن تا حداقل هر پارتی یه خط بشه 😑 🖐
آلان رمان عشق ممنوعه استاد همینطوره…
ولی هر دو خون به جگر من یکی کردن…
من اینقدر بد شانسم ک از اینهمه رمان دوتا رمان آنلاین شروع کردم اون اونطوری اینم اینطوری
چه بگویم……….نگفتههمپیداست😐😑
آی. اَم رسما ریدم به حاج خانم و عقاید مزخرفش که ادعا دین داریش میشه شما یه پا کافری حاج خانم هم خودت هم شوهرت هم پسرات که مشکل روحی روانی دارن ریدی با تربیت تو رسما جات تو جهنمه نمازات هم پشیزی برا آدما اینجوری ثواب حساب نمیشن فقط از دختر داشتن تو سرش زدن بلدین تا اونم روانی کنین واقعا همینجا از دخترایی که دارن آسیب میبینن تو همچین خانواده هایی باید تشکر کرد که تا اینجا دووم آوردن و اگه هم حالشون بده ولی هنوز زنده ان
خودتون زندگی دلارای رو خوندین که تو چه وضعیت مزخرفی بود پس ببینین اونایی که واقعا همچین خانواده ای دارن چی میکشن
باید تاسف خورد که آدمایی اینجوری مجازاتی ندارن و همچین دخترایی هم از هیچ جایی حمایت نمیشن
اوخیییییی
یادشبخیرزمانایکاینجاچتمیکردیم💔💔💔
ناز بشی 🥺 🥺 🥺
اوکی داداش فهمیدیم خیلی بیشعور و عقده ایی حالا اگه خیالت راحت شد جون خار مادرت پارتا رو بلند تر بنویس🗿🗿🗿🗿
دروت بگردم چرا حرص میخوری؟
🍭 بیا آبنبات بقول🥺
ولشون تُن اینالو🥺❤