رمان دلارای پارت 245 - رمان دونی

 

 

آلپ‌ارسلان حرفی نزد

 

چقدر سرگذشتشان شبیه بود

 

پدر مادرهایی با ذهن بسته و حماقتی بی اندازه که خیال می‌کردند هیچکس جز خودشان هیچ چیز نمیفهمد

 

نتیجه چه شده بود؟

 

بچه هایی پر از عقده و حسرت با دنیایی از اشتباه…

 

دلارای برای چه جنین را میخواست؟

 

تا دنیا این بلا را سرش بیاورد؟

 

اصلا آن بچه نیامده بدبخت بود

 

شاید تنها شانسش در زندگی وجود مادری چون دلارای بود

 

ثانیه ای مکث کرد و بعد حرفش را پس‌گرفت

 

دلارای هم بچه بود

پر از آسیب هایی که شاید تقصیر خودش نبود اما روحش را از بین برده بودند

 

حتی او هم نمی توانست مادر خوبی باشد چه برسد به پدرانه های آلپ ارسلان!

 

روزی که از دخترک خسته می‌شد زمان رفتن میرسید و آن وقت تازه می‌فهمیدند به دنیا آوردنش چقدر اشتباه بوده

 

نمیخواستش چون می‌ترسید!

از خودش و آینده ای که برایش می ساخت

 

نمیخواستش و می‌دانست این نخواستن به نفع بچه است

 

 

تا زمان خواب هیچ کدام سکوت بین‌شان را نشکستند

 

هر دو در فکر بچه بودند

 

هر دو به نجات دادنش فکر میکردند

 

یکی با کشتنش و دیگری با به دنیا آوردنش!

 

آلپ‌ارسلان قبل از خواب در مقابل چشمان خیره ی دلارای بدون خجالت در ها را قفل کرد و کلید را برداشت

 

برای چندمین بار به خودش لعنت فرستاد

 

کاش می‌شد فردا تمامش میکرد

 

کاش قول نداده بود!

 

هرچند قولش به دلارای اهمیتی نداشت

 

دخترک آنقدر خطا کرده بود که حال حق اعتراض نداشت اما کسی که علیرضا برای سقط معرفی کرده بود برای فردا آماده نبود

 

پیام علیرضا چند دقیقه قبل به دستش رسیده بود

 

“چند برابر پول میگیره و انجامش میده ولی میگه با مسئولیت خودتون

بچه بزرگه ممکنه هر اتفاقی بیفته”

 

سیگاری آتش زد و با اعصابی داغان کام گرفت

 

اگر دلارای را میکشت…

 

موهایش را چنگ زد

 

او نه ، اگر میکشتش هم انتخاب احمقانه‌ی خودش کشته بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 15

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در وجه لعل pdf از بهار برادران

  خلاصه رمان :       لعل دوست پسر و کارش را همزمان از دست می دهد و در نقطه ای که امیدی برای پرداخت بدهی هایش ندارد پاکتی حاوی چندین چک به دستش می رسد… امیرحسین داریم بسیار خفن… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آمین
آمین
2 سال قبل

ینی حالا درسته ک نویسنده ها عادت دارن اسمای خیلییییی خااااص بزارن رو کرکترا ولی خدایی عجیب تر از آلپ ارسلان ملک شاهان پیدا نکرد بزارع؟

Yas
Yas
پاسخ به  آمین
2 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 گل گفتی😂😂😂😂

آمین
آمین
2 سال قبل

واااای کصشرررر محضهههه ینی واقعا از اولششش ک این دختره کصخل ۴ ماهه حامله بود نفهمیده بوده مسخره ب تمام معنا ، اخه مگ میشه چهار ماه پریود نشی حالت تهوع داشته باشب شکمت بیاد بالا نفهمی ، بعدم انقد شاسکول بود ک با این زندگی رو هواش و ارسلانی ک نمی‌خواستش الکی ی بچه بی گناه رو نگه داشت ، حالام این ارسلان جاکش ک بچه هقت ماهه رو میخواد بندازهه ، بیاین همتون برین تو … ک دیگه اعصاب برام نمونده

......
......
2 سال قبل

چه پارت چرتی😐😐
50 ساله بارداره . خسته شدیم 😑

silent killer
silent killer
2 سال قبل

چ عجب دو خط دادی!

S.Sh
S.Sh
2 سال قبل

رمانش بیشتر ژانر اجتماعی داره تا عاشقانه..

hasii
hasii
2 سال قبل

چرا اینکارو با ما میکنی😐😑

فاطی
فاطی
2 سال قبل

گه با این پارت گذاشتنت یکساله دارم این رومانو میخونم ریدی به خودت

Fateme
Fateme
2 سال قبل

اه ریدم دهنت بابا ارسلان سرویسمون کردی

Tamana
Tamana
2 سال قبل

واقعا میخواد آخرش چی بشه؟

Asfh
Asfh
2 سال قبل

احتمالا نویسنده هم عقده ای هست که اینقدر کم می‌نویسه وگرنه آدم باید واسه شخصیت خودش و رمانش ارزش قایل باشه

Ana
Ana
2 سال قبل

دوستان ميشه ازتون يه خواهش كنم ،بياييد لطف كنين ديگه واسه اين رمان كامنت نذارين (نذاریم) خود من هم واسه اينكه اين پيشنهاد و خواهش رو ازتون بکنم الان کامنت گذاشتم ، بنظرم ایشون حتی نظرات ذره ای اهمیت نمیده چرا پس کامنتی داده بشه واقعا چرا!؟ این حجم از پارت کوتاه بی معناست .. خواستین از روی کنجکاوی بخونین فقط بخونین همین …خواست ادامه بده نخواست هم بسلامت ادامه ندن دیگه

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Ana
رویا
رویا
2 سال قبل

ینی بیشتر از ارسلان حالم از دلارای بهم میخوره با این عاشق شدنش باید …به این عشق که بیشتر به حماقت میخوره این رمان یه تصویر سیاه از عقده هاست که مارم مچل خودش کرده بابا الان یه ماهه هنوز نکپیدن از اومدن ارسلان تا الان تو رمان 3 ساعت نشده والا مردم با این بچه بچه دار شدن میفرستنش مدرسه این هنوز به دنیا نیومده

Tahora
Tahora
2 سال قبل

واقعا همین قدر؟

نازگل
نازگل
2 سال قبل

واقعا دیگه نمیدونمممم چی بگم. کاش ایقد کنجکاو نبودم آخرش چی میشه حداقل ایقد حرص نمیخوردم 😑 یکی نویسنده رو از خواب بیدار کنه

...
...
2 سال قبل

یعنی ریدم تو همچین رمانی و نویسندش که این قدر این رمان رو کشش دادن و کصشعر تحویل آدم میدن ریدم تو همچین رمانی تو خودت آدم بودی یه رمان رو این قدر خز نمیکردی

Nazila
Nazila
پاسخ به  ...
2 سال قبل

خب حال نمیکنی نخون لامصب،آدم میاد کامنت بخونه بدتره همه چی میره رو مخش

الهه خانجانی
الهه خانجانی
پاسخ به  Nazila
2 ماه قبل

دقیقاااااا مردم اعصاب ندارن

دسته‌ها
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x