زن نگاهی به دخترک که دورمیشد انداخت و سر تکان داد
_ پولو آوردی؟
_ تا شب تو کارتته
_ دِ نشد دیگه! اومدی نسازی
اول پول
_ اون وقت چه تضمینیه درست انجامش بدی؟
زن ثانیه ای مکث کرد و بعد خندید
_ هیچی بچه خوشگل
چه تضمینی؟ بچهات داره تو شکم ننهاش فوتبال بازی میکنه تا دو روز دیگه میاد بیرون بعد تضمینم میخوای؟
من بالای پنج ماه قبول نمیکنم
اینبارم پول لازمم و خواستم روی علیرضارو زمین نندازم
با خنده ای تمسخر آمیز ادامه داد
_ حالا رو نبین چند ساله گذرش نیفتاده
تا دوسال پیش هر چند ماه با یک دختر میومد
نمیدونم خاک دوست دختراش حاصلخیز بود یا دم و دستگاه خودش قوی کار میکرد لامصب
الپ ارسلان عصبی سیگار را روی زمین انداخت و نوک کفشش را روی آن کشید
_ گوشاتو باز کن زنیکه
حوصله داستان شنگول منگول ندارم
من علیرضا نیستم زنمم دوست دخترای به قول تو حاصلخیزش نیستن
میری بی دردسر تمومش میکنی پولتم میگیری
حواستو جمع کن
اشتباه کنی دختره طوریش بشه قبل اینکه زنگ بزنم پلیس خودم درستت میکنم
زن ترسش را نشان نداد
به سرعت فاصله گرفت و دستش را در هوا تکان داد
_ من کارمو میکنم تهدیدتو بکن تو …
حرفش را خورد و ادامه داد
_ کارمو بلدم ولی برداری ببریش بیمارستان درجه یک هم کشتن بچه این سنی ریسک داره
چه برسه تو این سگ دونی
بینی اش را بالا کشید به در اشاره زد
_ حالام بذار به کارمون برسیم
آلپارسلان موهایش را چنگ زد و بی توجه به او سمت در راه افتاد
_ هوی ، پول که ندادی حداقل یک نخ سیگار بده
محلش نداد
صدای زن دوباره بلند شد
_ حله مشتی اونم نده
ولی یک نصیحت از من بشنو
اگر دختره واقعا زنته و جونشو دوست داری بردار ببرش
زنده هم بمونه دیگه باید دور بچه مچه رو خط بکشه با این رَحِم
آلپارسلان ایستاد
مکثی طولانی کرد و بعد گرفته غرید
_ جای فضولی حواستو بده به کارت
زن بی تفاوت شانه بالا انداخت و پشت سرش وارد اتاق شد
نگاهی به دلارای که ساک را در آغوش گرفته و گوشه ای ایستاده بود انداخت و سمت ظرف شویی رفت تا دست هایش را بشوید
_ لباساتو در بیار کامل
یک ملافه هم تو پلاستیکه
پهن کن زیرت بخواب رو تخت
دلارای از جا تکان نخورد
زن نگاهی به او انداخت و تشر زد
_ دِ بجنب بچه تا فردا وقت ندارم
آلپارسلان با دو قدم بلند خود را به دخترک رساند و دست سمت دکمه های مانتو اش دراز کرد
_ در بیار تا…
جمله اش تمام نشد
صدای جیغ پر نفرت دلارای و عقب کشیدنش
_ دست به من نزن
ارسلان اخمکرد و زن همانطور که دستانش را با پیراهنش پاک میکرد پوف کشید
_اگر راضی نیستی پاشو برو پی کارت برای ما دردسر درست نکنا
آلپارسلان تیز نگاهش کرد
_ اگر پولتو میخوای بی زرزر اضافه کارتو کن
زن با پوزخند شانه بالا انداخت
_ پس لختش کن
دلارای از ترس میلرزید
بر خلاف چند دقیقه قبل..
_ ازت شکایت میکنم
زن اخم کرد و آلپارسلان بازویش را چنگ زد
_ هیش … در بیار لباستو اعصاب خوردی درست نکن
دلارای تلاش کرد دستش را بیرون بکشد
_ گفتم دست نزن به من
_ خودت درشون بیار
_ نمیخوام … بچه ی خودمه
حق ندارید بکشیدش
گفت و بغضش منفجر شد
با دست به لگن مسی کنار تخت اشاره زد و هق هق کنان نالید
_ بچتو قراره تیکه تیکه کنه بندازه تو این
مثل یک تیکه آشغال
دلت میاد؟
حتی حیوونا هم اینطوری نمیکنن
زن غر زد
_ سرمون رفت بابا
آلپارسلان محکم لب زد
_ در بیار لباستو
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 7
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خیلی آآشغالی توکه همه پارت ها رو نوشتی پس چرا چند روز یکبار م پارت نمی زاری
پااااااااااااااااررررررررررررررت بعدددددددددددددی
سلام جون پدرومادرتو قسمت دادم که هرروز یکی دوتا پارت بزاری ولی انگار بی پدرومادری
نویسنده زجر کشمون کردی اگه الان جلوم بود با جفت پا میرفتم تو دهنت
Soklat
خب برید تو کانالش
باید بشینم یه بار دیگه این رمانا بخونم
😐 🤧
به خدا دارین ناشکری میکنید همینکه از اون شب کذایی که صبح نمیشد زدید بیرون کلی پیشرفت داشتین 🥴🥴
😂 😂 😂 😂 😂 😂 اینو درست گفتی🤣🤣🤣🤣🤣
آهای نمیخوای پارت بزاری مردنی
الان فقط باید زنگ میزد به داداش ارسلان
همین
اصلا یسوال این نویسنده چند روز یبار پارت میزاره؟
سوال دوم ارسلان بعد دویست سیصد پارت فقط دلارای و جز دارلییش میدونه حتی پیش خودشم اعتراف نکرد دوسش داره پدر این دختر بدبختو دراورد جا اینکه پناهش باشه
فکر کنم پارتای آخرو با نوه هامون بخونیم با این اوضاع
اه😬😑 داره تررر میزنه تو رمان
هدف نویسنده از نوشتن این رمان چیهههههه😬😬
میخواد آستانه ی صبر ملتو بسنجه
😂 😂 😂 😂 😂 خیلی خوبی
اگه ارس بچه رو نکشه خیلی خره
زنه چقدر رو مخه چ عجب ارسلان برای اولین بار داره مراعات یکیو میکنه نزنه دهنش سرویس کنه🗿به ولله نمک نذر کردم بچه بمونه
فک نمیکنم آخرش خوب تموم شه،البته بهترم هست درس عبرتی میشه و آموزنده…
دارم به این فکر میکنم که قرار باشه بچه سقط بشه دلارای ارسلان واسش تموم میشه رمان چی میشه هیچی چرت نترسین بچه به یه شکلی میمونه
خداکنه🥺🥺
منم موافقم یبارم اشاره کرده بود که بچه زنده میمونه پارتای قبل
ممنون ولی آخه تورو خدا بعد از ۳روز فقط چند خط آخه چقدر این ماجرا رو کش میدین حالمون بدشده من که با این رمان به خودم قول دادم هیچ رمان انلاینی نخونم واقعانکه😡
ارسلان بی شرف ونامرد
ولی خیلی جالبه همین ک میبینم پارت جدید اومده هر خط رو دو بار میخونم و آروم آروم تا دیر تر تموم شه ولی بازم با همین کارا یه دقیقه هم طول نمیکشه
😂 😂 😂 😂 عالی بود
😂 😂 😂 😂 😂 😂
من ک میگم دلا زیاد بهش استرس وارد میشه بچه به دنیا میاد ارسلان چشمش به بچه میوفته همزمان مهرش تالاپی میوفته تو دلش و داستان به خوبی و خوشی و خیلی بی مزه تموم میشه😅