رمان دلارای پارت 258

5
(2)

 

 

 

 

زن نگاهی به دخترک که دور‌میشد انداخت و سر تکان داد

 

_ پولو آوردی؟

 

_ تا شب تو کارتته

 

_ دِ نشد دیگه! اومدی نسازی

اول پول

 

_ اون وقت چه تضمینیه درست انجامش بدی؟

 

زن ثانیه ای مکث کرد و بعد خندید

 

_ هیچی بچه خوشگل

چه تضمینی؟ بچه‌ات داره تو شکم ننه‌اش فوتبال بازی می‌کنه تا دو روز دیگه میاد بیرون بعد تضمینم میخوای؟

من بالای پنج ماه قبول نمیکنم

اینبارم پول لازمم و خواستم روی علیرضارو زمین نندازم

 

با خنده ای تمسخر آمیز ادامه داد

 

_ حالا رو نبین چند ساله گذرش نیفتاده

تا دوسال پیش هر چند ماه با یک دختر میومد

نمیدونم خاک دوست دختراش حاصلخیز بود یا دم و دستگاه خودش قوی کار‌ می‌کرد لامصب

 

الپ ارسلان عصبی سیگار را روی زمین انداخت و نوک کفشش را روی آن کشید

 

_ گوشاتو باز کن زنیکه

حوصله داستان شنگول منگول ندارم

من علیرضا نیستم زنمم دوست دخترای به قول تو حاصلخیزش نیستن

میری بی دردسر تمومش میکنی پولتم میگیری

حواستو جمع کن

اشتباه کنی دختره طوریش بشه قبل اینکه زنگ بزنم پلیس خودم درستت میکنم

 

 

 

 

 

 

زن ترسش را نشان نداد

 

به سرعت فاصله گرفت و دستش را در هوا تکان داد

 

_ من کارمو میکنم تهدیدتو بکن تو …

 

حرفش را خورد و ادامه داد

 

_ کارمو بلدم ولی برداری ببریش بیمارستان درجه یک هم کشتن بچه این سنی ریسک داره

چه برسه تو این سگ دونی

 

بینی اش را بالا کشید به در اشاره زد

 

_ حالام بذار به کارمون برسیم

 

آلپ‌ارسلان موهایش را چنگ زد و بی توجه به او سمت در راه افتاد

 

_ هوی ، پول که ندادی حداقل یک نخ سیگار بده

 

محلش نداد

صدای زن دوباره بلند شد

 

_ حله مشتی اونم نده

ولی یک نصیحت از من بشنو

اگر دختره واقعا زنته و جونشو دوست داری بردار ببرش

زنده هم بمونه دیگه باید دور بچه مچه رو خط بکشه با این رَحِم

 

آلپ‌ارسلان ایستاد

مکثی طولانی کرد و بعد گرفته غرید

 

_ جای فضولی حواستو بده به کارت

 

زن بی تفاوت شانه بالا انداخت و پشت سرش وارد اتاق شد

 

 

 

 

 

 

نگاهی به دلارای که ساک را در آغوش گرفته و گوشه ای ایستاده بود انداخت و سمت ظرف شویی رفت تا دست هایش را بشوید

 

_ لباساتو در بیار کامل

یک ملافه هم تو پلاستیکه

پهن کن زیرت بخواب رو تخت

 

دلارای از جا تکان نخورد

 

زن نگاهی به او انداخت و تشر زد

 

_ دِ بجنب بچه تا فردا وقت ندارم

 

آلپ‌ارسلان با دو قدم بلند خود را به دخترک رساند و دست سمت دکمه های مانتو اش دراز کرد

 

_ در بیار تا…

 

جمله اش تمام نشد

 

صدای جیغ پر نفرت دلارای و عقب کشیدنش

 

_ دست به من نزن

 

ارسلان اخم‌کرد و زن همانطور که دستانش را با پیراهنش پاک می‌کرد پوف کشید

 

_اگر راضی نیستی پاشو برو پی کارت برای ما دردسر درست نکنا

 

آلپ‌ارسلان تیز نگاهش کرد

 

_ اگر پولتو میخوای بی زرزر اضافه کارتو کن

 

زن با پوزخند شانه بالا انداخت

 

_ پس لختش کن

 

 

 

 

دلارای از ترس می‌لرزید

بر خلاف چند دقیقه قبل..

 

_ ازت شکایت می‌کنم

 

زن اخم کرد و آلپ‌ارسلان بازویش را چنگ زد

 

_ هیش … در بیار لباستو اعصاب خوردی درست نکن

 

دلارای تلاش کرد دستش را بیرون بکشد

 

_ گفتم دست نزن به من

 

_ خودت درشون بیار

 

_‌ نمیخوام … بچه ی خودمه

حق ندارید بکشیدش

 

گفت و بغضش منفجر شد

 

با دست به لگن مسی کنار تخت اشاره زد و هق هق کنان نالید

 

_ بچتو قراره تیکه تیکه کنه بندازه تو این

مثل یک تیکه آشغال

دلت میاد؟

حتی حیوونا هم اینطوری نمیکنن

 

زن غر زد

 

_ سرمون رفت بابا

 

آلپ‌ارسلان محکم لب زد

 

_ در بیار لباستو

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ا.ق
ا.ق
11 ماه قبل

خیلی آآشغالی توکه همه پارت ها رو نوشتی پس چرا چند روز یک‌بار م پارت نمی زاری

بیچاره
بیچاره
11 ماه قبل

پااااااااااااااااررررررررررررررت بعدددددددددددددی

ا.ق
ا.ق
11 ماه قبل

سلام جون پدرومادرتو قسمت دادم که هرروز یکی دوتا پارت بزاری ولی انگار بی پدرومادری

قاتلع جمیله
قاتلع جمیله
11 ماه قبل

نویسنده زجر کشمون کردی اگه الان جلوم بود با جفت پا میرفتم تو دهنت

Saeed
Saeed
1 سال قبل

Soklat

Saeed
Saeed
1 سال قبل

خب برید تو کانالش

tarlan
tarlan
1 سال قبل

باید بشینم یه بار دیگه این رمانا بخونم
😐 🤧

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط tarlan
mmmmmmm
mmmmmmm
1 سال قبل

به خدا دارین ناشکری میکنید همینکه از اون شب کذایی که صبح نمیشد زدید بیرون کلی پیشرفت داشتین 🥴🥴

Yas
Yas
پاسخ به  mmmmmmm
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 😂 اینو درست گفتی🤣🤣🤣🤣🤣

مهی
مهی
1 سال قبل

آهای نمیخوای پارت بزاری مردنی

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

الان فقط باید زنگ میزد به داداش ارسلان
همین

Aynaz
Aynaz
1 سال قبل

اصلا یسوال این نویسنده چند روز یبار پارت میزاره؟
سوال دوم ارسلان بعد دویست سیصد پارت فقط دلارای و جز دارلییش میدونه حتی پیش خودشم اعتراف نکرد دوسش داره پدر این دختر بدبختو دراورد جا اینکه پناهش باشه

sayeh
sayeh
پاسخ به  Aynaz
1 سال قبل

فکر کنم پارتای آخرو با نوه هامون بخونیم با این اوضاع

Tamana
Tamana
1 سال قبل

اه😬😑 داره تررر میزنه تو رمان
هدف نویسنده از نوشتن این رمان چیهههههه😬😬

sayeh
sayeh
پاسخ به  Tamana
1 سال قبل

میخواد آستانه ی صبر ملتو بسنجه

Yas
Yas
پاسخ به  sayeh
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 خیلی خوبی

sati
sati
1 سال قبل

اگه ارس بچه رو نکشه خیلی خره

صاحره بد ذات تو جیران
صاحره بد ذات تو جیران
1 سال قبل

زنه چقدر رو مخه چ عجب ارسلان برای اولین بار داره مراعات یکیو میکنه نزنه دهنش سرویس کنه🗿به ولله نمک نذر کردم بچه بمونه

S.Sh
S.Sh
1 سال قبل

فک نمیکنم آخرش خوب تموم شه،البته بهترم هست درس عبرتی میشه و آموزنده…

دختر
دختر
1 سال قبل

دارم به این فکر میکنم که قرار باشه بچه سقط بشه دلارای ارسلان واسش تموم میشه رمان چی میشه هیچی چرت نترسین بچه به یه شکلی میمونه

Yas
Yas
پاسخ به  دختر
1 سال قبل

خداکنه🥺🥺

sayeh
sayeh
پاسخ به  دختر
1 سال قبل

منم موافقم یبارم اشاره کرده بود که بچه زنده میمونه پارتای قبل

فاطمه
فاطمه
1 سال قبل

ممنون ولی آخه تورو خدا بعد از ۳روز فقط چند خط آخه چقدر این ماجرا رو کش میدین حالمون بدشده من که با این رمان به خودم قول دادم هیچ رمان انلاینی نخونم واقعانکه😡

mehr58
mehr58
1 سال قبل

ارسلان بی شرف ونامرد

نجی
نجی
1 سال قبل

ولی خیلی جالبه همین ک میبینم پارت جدید اومده هر خط رو دو بار میخونم و آروم آروم تا دیر تر تموم شه ولی بازم با همین کارا یه دقیقه هم طول نمیکشه

دختر
دختر
پاسخ به  نجی
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 عالی بود

Yas
Yas
پاسخ به  نجی
1 سال قبل

😂 😂 😂 😂 😂 😂

نجی
نجی
1 سال قبل

من ک میگم دلا زیاد بهش استرس وارد میشه بچه به دنیا میاد ارسلان چشمش به بچه میوفته همزمان مهرش تالاپی میوفته تو دلش و داستان به خوبی و خوشی و خیلی بی مزه تموم میشه😅

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x