رمان دلارای پارت 309 - رمان دونی

 

 

 

 

آلپ‌ارسلان خشمگین در اتاق چشم گرداند

 

کسی نبود

 

کوه لباس های زنانه روی تخت ها به چشم میخورد و انواع و اقسام لوازم آرایش نامرتب روی زمین پخش شده بود

 

خوب می‌دانست دخترها طبقه پایین ، سرکارهایشان هستند

 

در را محکم بهم کوباند و سمت حمام قدم برداشت

 

صدای آب به گوش میرسید

 

بدون هیچ مکثی دستش را روی دستگیره‌ گذاشت و در باز شد

 

دلارای وحشت زده هیع کشید و دستش را جلوی بالاتنه برهنه اش گرفت

 

در وان دراز کشیده و کف اطرافش را گرفته بود

 

با چشمان گشاد شده خیره صورت عصبی آلپ‌ارسلان ماند

 

صدایش میلرزید اما اشک هایش میان قطرات آب گم شده و به چشم نمی آمد

 

_ اینجا … چیکار‌میکنی؟

 

ارسلان جلو آمد

 

دلارای زانوهایش را در آغوش کشید و نالید

 

_ برو بیرون ، مگه طویله‌ست که اینطوری میای تو حموم؟

 

ارسلان یک دستش را لبه وان گذاشت ، روی بدن دخترک خم شد و همانطور که چانه اش را میگرفت با خشم کنار‌ گوشش پچ زد

 

_ تو اینجا تو وان ریلکس کردی و بچه‌ی من اونور داره تو تب میسوزه ، حالا تو بگو طویله هستش یا نه؟

 

 

رنگ دلارای پرید ، چشمانش سیاهی رفت و نگاهش را به زمین دوخت اما حرفی نزد

 

ساعت ها زیر پتو اشک ریخته بود

 

تا جایی که صدای اعتراض دخترها مجبورش کرده بود به حمام پناه ببرد

 

حسی شبیه به دیوانه شدن داشت

 

پاره تنش چند متر آن طرف تر بی‌تاب بود و او نمیتوانست برود

 

نمی‌توانست چون به محض رسیدن ، بازی های جدید آلپ‌ارسلان شروع می‌شد…

 

غرورش درد میکرد اما وقتی دخترکش اشک میریخت غرور به چه کارش می آمد؟

 

ای کاش تنها مشکل غرورش بود تا معطل نمی‌کرد و برای داشتن هاوژین مقابل پاهای آلپ‌ارسلان زانو میزد

 

او اما به خوبی این مرد را می‌شناخت

 

آلپ‌ارسلان نبخشیده بودش!

 

کینه اش آنقدر بزرگ بود که هرگز فراموش نمی‌کرد

 

نباید نقطه ضعفی به عزیزی هاوژین دستش میداد!

 

بی حال زمزمه کرد

 

_ مگه نخواستی پدری کنی؟

بچه اینطوریه…

مریض می‌شه ، تب‌ میکنه ، گریه میکنه

 

آلپ‌ارسلان سرش را پایین تر آورد

 

عصبی خیره در چشمان دلارای زمزمه کرد

 

_ منو عصبی نکن دخترحاجی

 

 

 

دلارای پوزخند زد

 

موهای کوتاه و خیسش اطرافش پخش شده بود و لب هایش به کبودی میزد

 

_ دخترحاجی مرد ارسلان!

تو کشتیش ، پدر و مادرش کشتنش ، برادراش کشتنش

 

مچ زخمی اش را بالا گرفت و ادامه داد

 

_ خودش ، خودشو کشت!

 

ارسلان دندان هایش‌ را روی هم فشرد و دلارای سرش را نزدیک تر کشاند

 

حالا بین لب هایشان کمتر از یک بند انگشت فاصله بود

 

_ من واسه بچه‌ی تو مادری نمیکنم پسرحاجی!

با قلب و جونم بزرگش نمیکنم که یک روز هوس کنی عذابم بدی و بگیریش ، فرداش پشیمون شی و قسطی و قرضی بذاری ببینمش

 

آلپ‌ارسلان نگاهش را در صورت خیس دخترک چرخاند

 

دلارای خودش را جلوتر کشید و لرزان پچ زد

 

_ من رو نیمکت ذخیره نمی‌شینم

بازیچه‌ات نمیشم تا…

 

صدایش قطع شد

 

لب های ارسلان به شانه‌اش چسبید و نگاهش روی بالاتنه دخترک گشت

 

صدای مرموزش تن دخترک را لرزاند

 

_ بدنت فرق کرده مامان کوچولو!

 

 

 

دلارای نفس زنان خودش را عقب کشید و بدنش را زیر آب و کف پنهان کرد

 

آلپ‌ارسلان پوزخند زد

 

_ از کی خودتو میپوشونی؟

 

دلارای پر حرص پچ زد

 

_ برو بیرون

 

ارسلان دندان روی هم فشرد و انگشتش را روی گردن دخترک کشید

 

_ بزرگ شدی

 

دلارای در خود جمع شد

 

هنوز هم نسبت به این مرد نقطه ضعف داشت

 

آلپ‌ارسلان انگشتش را به بالاتنه دخترک رساند و زمزمه کرد

 

_ مامان شدی!

 

دلارای نالید

 

_ برو … برو بیرون

 

آلپ‌ارسلان خونسرد ، از‌میان دندان های بهم فشرده اش ادامه داد

 

_ مامانِ بچه‌ی من!

 

دستش را زیر آب‌برد و دور‌کمر برهنه دخترک حلقه کرد

 

_ با خودت فکر نکردی مادر بچه‌ی ملک‌شاهانا شدن آسون نیست و پشیمونی سرش نمیشه؟

اون زمان که واسه دنیا آوردنش زمینو به زمان دوختی نمیدونستی زاییدنِ بچه‌ی آلپ‌ارسلان دکمه غلط کردم نداره؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 42

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قمار جوکر
دانلود رمان قمار جوکر به صورت pdf کامل از عطیه شکری

    خلاصه رمان قمار جوکر :   دخترک دو قدم به عقب برداشت و اخم غلیظی کرد: از من چی می خوای؟ چشمان جوکر برق عجیبی زد که ترس را به دل دخترک راه داد: می خوام نمایش تو رو ببینم سرگرمم کن! – مثله این که اشتباه گرفتی نمایش کار توعه نه من! پسرک جوکر پشت دست دختر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
119 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
⭐️Nikan
⭐️Nikan
1 سال قبل

دوستان یه سوال داشتم از شما از اونجا که من زیاد خواب میبینم و همه شو یادم میمونه کسی هم اطرافم از خواب و اینا اطلاع نداره شما اگر توستنین و براتون امکان داشت
و اطلاع داشتین معنی این خوابمو بگین
خواب دیدم که خواهرم برای ما یه خونه خریده که منو مامانم و دایی هام و مادر بزرگم امدن مهمونی و خواهرم غذا درست کرده به مناسبت خونه جدید
!
واقعیتش من هر سری خواب میبینم کلی فکرم آشفته میشه که چه معنی داره چون شنیدم خواب ها تبدیل به واقعیت میشه
واسه همین لطفا اگر کسی میدونه بهم جدی بگه ممنون میشم🙏🏼🍁❤️

Nikan
Nikan
1 سال قبل

واییی 😐
متاسفم واقعا براش😐😐😐😐😐

......
......
1 سال قبل

پارت جدید اومده

://////
://////
1 سال قبل

دوستان یه چی بگم به عمق فاجعه پی ببرید ۸ مهر پارت گذاشته شده امروز ۲۵ مهر هستش نویسنده خجالت نمیکشی از این تاریخ؟؟؟ ایشالله وقتی رفتیم زیر خاک یه دو خط پارت میده

مینا
مینا
1 سال قبل

ریدم به هرچی رمان آنلاین الان یک سال و نیم منتظرم ببینم تهش چی میشا ولی هیچ به هیچ اگه انقد که دنبال ا رمان بودم درسم رو میخوندم شاگرد اول میشدم حالم از رمان آنلاین بهم خورد نویسنده محترم من خودم نویسندم نزار مرده بهت فحش بدن تو با این کار است بشتر باعث میشی از رمان خوندن بدشون بیاد و فحشا بدن لطفا پارت هارو درست بزار

آنه شرلی
آنه شرلی
1 سال قبل

واااااااااااای این هنوز پارت نزاشته😐😑

Fati
1 سال قبل

حاجی چی شده که رفتی الان پشت سرت هم نگاه نمی کنی بابا تا اینجا که گذاشتی از این به بعد هم بزار والا .
دغومن دادی ❌😐🤧

Queen
Queen
1 سال قبل

نویسنده تو یه کثافت مونگول بی مسئولیتی…اخرین باره اومدم چک کردم…میخام هفتصد سال سیاه پارت نذاری بیشعور

عالی
عالی
1 سال قبل

تو سایت رمان بوک هست برید دانلود کنید کاملش رو
ا. وقتی هم دلارای ارسلان رو میبینه کلا داستان فرق میکنه با اینجا😁😁😁

آلما
آلما
1 سال قبل
پاسخ به  عالی

چون اون فیکه😂😂

عالی
عالی
1 سال قبل
پاسخ به  آلما

فیک هست یا نیست از این عنتر بازیی که این نوسنده در میاره بهتره که،ییشتراز یه ساله درگیر این کوفتی ام،خوندم تموم شد بدک نبود،ولی تموم شد لااقل😮‍💨😮‍💨😮‍💨

Mona
Mona
1 سال قبل

واقعا باورم نمیشه یسریا پول دادن به این نویسنده تا براشون اینجوری پارت بذاره

Nikan
Nikan
1 سال قبل

زندگی همینه
یه روزی تبدیل به نفرت میشه بهترین حس
زندگی همینه
هممون یه روز میریم پس تو جدی نگیرش
زندگی همینه

زندگی همینه_ارتا🙂🤍 🔒

nilou
nilou
1 سال قبل

عامو ای چه وضعیه

زهرا
زهرا
1 سال قبل

خانوما تو سایت رمان بوک کاملشو گذاشتن من دانلود کردم خوندمش

nilou
nilou
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمیدین

نفس
نفس
1 سال قبل
پاسخ به  زهرا

من اونو خوندم اما سانسور شده ناقصه

Nikan🌟
Nikan🌟
1 سال قبل

دوستان واقعا بهتره چند مدت به ظاهر هم شده بیخیال رمان بشیم اینطور شاید به خودش بیاد و پارت بده و گرنا اون همچنان با پارت ندادن به ما حرص میده
وبه نظرم کسایی که حالا تو کانال وی ای پیش عضو هستن به طریقی اعتراض کنن حالا تو پی ویش برن و بگن رمان بده من تلگرامم به مشکل خورده وگرنا اولین نفر من بودم که اینکارو می‌کردم واقعا حیف پولی که حرومش کردن
مردم
دیگه کار از جسارت بیان گذشته حقمونه اونایی که عضون برن پی وی و جدی بهش بگن یا رمان بزار یا پولمونو پس بده مسخره این نیستیم که اگر قرار باشه با هر کی شعور نداره هی مدارا کرد که دیوانه میشیم یک بار یا دوبار ملاحظه می‌کنیم چون در حال تحصیله اما آدم یا یه کاری رو شروع نمیکنه یا اگر شروع کرد پا پس نمیکشه و کوتاهی نمیکنه ببینید این یه واقعیته حقمونه همون طور که اگر ما بدون دادن پول به نویسنده رمانش و بخونیم در حقش اجحاف کردیم به همون صورت هم اگر اون پول بگیره و واسه دادن رمان بازی در بیاره داره حقتونو میخوره اون اگر پول ندین اجازه خوندن رمانش و نمیده اینجا هم اگر میبینید امکان خودن رو دارید چون ادمین بنده خدا سایت پول داده و ما داریم میخونیم بالاخره باید پول داد در هر صورت یه جا باید این آدم بی مسئولیت بی کفایت به خودش بیاد به جای اینکه هی اینجا کامنت فوش بزاریم و خودمون و عصبی کنیم بهتره از نظر من تمام این کامنت ها که منشا همه اینا کارهای نویسنده است به خودش پیام بدیم و صراحتا تذکر بدیم ببینید این یه قانونه تو هر شغلی یه اصول و پایبندی هست مثلا من به عنوان کسی که در آینده کمک پزشک میشم و یا در حال حاضر تو تو حیطه ارایشگری هستم تمام خودم و برای اینکه کارم بهترین باشه و تبلیغ باشه برای افراد دیگه میزارم و بهترین برخورد و بهترین کارو ارایه میدم نه اینکه کارم و نصفه نیمه رها کنم تا چهار نفر دیگه هم اگر قرار باشه از طریق اون آدم جلب کار من بشن فرار کنن برن !!!! این نویسنده هم رایگان و فی سبیل الله چیزی انجام نمیده پول می‌گیره پس داره از قلمش پول درمیاره و اسمش و میشه گذاشت شغل خب این کم و کاستی ها که میزاره مردم اعتراض میکنن و دیگه مخاطبینش کم میشه بایددددد ممبراش کم بشن بعد بببینید مثل یه دختر خوب ان تایم پارت میده در اصل شما لنگ اون نیستین که پارت بده اون لنگ شماست چون اگر ممبرای چنلش کم بشه یا مخاطبینش از بین برن دیگه شهرت نداره و هر چقدر هم قلمش معرکه باشه بازم نمی ارزه چون کسی نیست که بخونه من تمام این حرفارو زدم که جای این همه بد بیراه که اینجا مینویسم که هیچ حتی صد کیلومتریشم نمیرسه به نظرم شخصا به خودش بگین جرعت به خرج بدین و از حقتون دفاع کنید برای یکبار هم شده یکی تذکر جدی بده بهش اونم به خودش میاد دوست داشتین امتحان کنین من اگر تلگرامم مشکل نداشت به خاطر وی پی ان صددرصدددددد اولین نفر من بودم و شده اون پول و حرومش می‌کردم اما چهار تا درشت بارش می‌کردم تا رو برنامه و سر وقت پارت بده و انقدر مردم بنده خدا که هم پول میزارن و هم وقت میزارن رو ازیت نکنه!!!
بازم تصمیم با شماست دوست دارین بازم اینجا فوش بزارین و نتیجه ای نگیرین من خودمم اشتباه کردم این کامنت های ما هرگز به گوشش نمیرسه تا زمانی که به خودش شخصا صحبت نکنین به خودش نمیاد و نخواهد امد همچنان سر پارت دادن کوفتی مارو ازییت میکنه👌🏾!!!!!
حیف این تایپ کردن برای این آدم بی عرضه و بی مسئولیت اما جنبه اطلاع رسانی داشت امید وارم حداقل یکی از اعضا هم شده اگر براش امکان داره به خود نویسنده جدی و محکم تذکر بده ❤️🙏🏽

♥️🌿♥️
♥️🌿♥️
1 سال قبل
پاسخ به  Nikan🌟

هووووووووووه عجب طوماری 😮 😮 😮

Nikan🌟
Nikan🌟
1 سال قبل

Hikaye beni çok rahatsız ediyor
Roman çok sıkıcı ve işe yaramaz, ben böyle istemedim, sen kendin istedin
bizi çok rahatsız ediyorsunuz, neden roman yazmanız bu kadar uzun sürüyor, nasıl oluyor da yazarsınız da bu kadar saçma sapan yazıyorsunuz?

Ya bu saçma romanı bitirin ya da artık okumayacağız, bizi sıkıyorsunuz, rahat olun ve bize bu saçma hikayeyi yazın.

نویسنده جان به هر زبان بخوای ازت میخوام این رمان کوفتی رو تموم کن 🤌🏾😐🙏🏽

Sungirl
Sungirl
1 سال قبل

هرکس برای رمان دلارای از این به بعد کامنت بزارم خره…
در مجلسی نشسته بودیم ناگهان خری اظهار نظر کرد…؟!
نویسنده خر است،🤦😂😂😂😭😭

Nikan🌟
Nikan🌟
1 سال قبل
پاسخ به  Sungirl

یعنی چی چرا توهین میکنی دلمون می‌خواد کامنت بزاریم به نظر من هرکی با این اوضاعی که نویسنده بیشعور با این پارت دادن مزخرفش برامون درست کرده ازیتتمون کنه و کامنت هیت بده خر تره 😐🤌🏾

Nikan🌟
Nikan🌟
1 سال قبل
پاسخ به  Sungirl

تو خودت از کامنت بدت میاد بد طالب شنیدن زندگی غم انگیز دیگرانی برو بابا 😐 طلب حوصله دارم برای تمام مخاطبین رمان فشار وارده داره متحمل ضرر میشه براتون رد دادین رف 😐 🙏🏽 🤌🏾

رهگذر
رهگذر
1 سال قبل

دلت به حال ما نمیسوزه به حال هاژوینی که تا تو کون گشاداتو تکون بدی پارت بدی تو تب میسوزه باش یکم دیگه به این گشاد بودنت ادامه بدی عفت کلام از دست دادمو دوباره از دست میدم

🌟nikan
🌟nikan
1 سال قبل

آدم یه دقیقه میره انستاگرام تو اکسپلور عوض اینه چهار تا آدم حسابی ببینه دو نفر که سرشون به تنشون بی ارزه و یه هنری و یه مهارتی داشته باشن
برعکس یه مشت بیزی میبینه که دائم درحال پریدن به همدیگه و جنگ اعصاب ‌ انرژی منفی هستن
واقعا متاسفم از زن بودنم حالم بهم خورد واقعا چه چیزا آدم میشنوه و داستان ها و حاشیه های یه مشت خز وخیل و چیپ که کاری جز ترویج پوچ گرایی ندارن واقعا متاسف هستم برای کسایی که اینارو دنبال میکنن
چیزایی میشنوه آدم از اینا که من روشن فکر حالم بهم میخوره مگه ما حیوونیم که هر روز یکی تو زندگیمون باشه من نمیفهمم قصد قضاوت ندارم اما شاید کسایی باشن بشناسن اینجا یا دنبال کنن خواستم بگم واقعا وقتتون و پولتون و حروم این انگل های مجازی نکنین و فریفته زندگی های تجملیشون نشین
اینا ویترین هستن از درون پوچ پوچن
واقعا چه وضعشه کل اینستا که شده منبع درآمد
تابلو اعلانات کردن دائم هم خوددرگیری مزمن دارن به هم میپرن و دعوا های ساختگی برای جلب فالور متاسفم واقعا 😂👌🏾

rihoon
rihoon
1 سال قبل

ای ای ای ای ای ای به این همه انتظار

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

حیف رمانی که تو نویسنده اشی

دسته‌ها
119
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x