رمان دلارای پارت 313 - رمان دونی

 

 

 

 

دلارای قاشق دیگری فرنی در دهان دخترک ریخت و چین افتادن ابروهایش را که دید به سرعت برای جلوگیری از بیرون دادن غذا ، با صدایی کودکانه خواند

 

_ آهای کفگیر ملاقه

آهای قابلمه داغه

آهای آش رو چراغه

 

هاوژین فرنی را فرو داد و بی حال تکرار کرد

 

_ هاش

 

دلارای خم شد و محکم گونه‌ی داغش را بوسید

 

_ آره شکموی من ، آش

بگو آش

 

هاوژین نالید

 

_ ماما

 

دلارای قاشق را در ظرف فرنی فرو برد

 

_ جون؟ شعر دیگه بخونیم

عا چی بخونیم؟

هاوژین چی دوست داره؟

 

_ هاش

 

دلارای با خنده دهانش را به شانه‌ی بیرون زده از سرهمی دخترک چسباند و محکم فوت کرد

 

هاوژین میان خنده جیغ کشید و دلارای سعی کرد صدایش هیجان زده باشد

 

_ شعر مورچه دوست داره هاوژین ، مگه نه؟

 

 

آلپ‌ارسلان در تاریکی به دیوار تکیه داد و خیره‌شان شد

 

او نمیدانست هاوژین چه دوست دارد یا شعر مورچه کدام است!

 

او اصلا شعر خواندن یاد نداشت

 

دخترک تمام مدتی که پیش او بود نمی‌خندید و حالا حتی زمان مریضی هم قهقهه می‌زد

 

پیش او چیزی نخورد و حالا دلارای قاشق آخر فرنی را هم دهنش داد

 

_ اتل متل یه مورچـه

قدم می زد تو کوچه

 

دلارای چنان نقش دخترهای شاد و سرخوش را برای بچه بازی میکرد که اگر ارسلان از وضعیتش خبر نداشت حال خوشش باورش میشد

 

_ اومد یه کفش ولگرد

پای اونا لگد کــــرد

مورچه ی پا شکسته

راه نمی ره نشسته

 

دست هایش را دو سمت صورت هاوژین گرفته بود و با لبخند ریز بشکن می‌زد

 

_ نمی تونه کار کنه

دونه ها رو بار کنـــه

تو لونه انبـــار کنــه

بچه هاشو شاد کنه

 

هاوژین جیغ کوتاهی از شوق زد و دست های کوچکش را بالا آورد

 

آلپ‌ارسلان کمرنگ لبخند زد

 

دخترک سعی داشت بشکن زدن مادرش را تقلید کند اما نمی‌توانست

 

_ مورچه جونم تو ماهی

عیب نداره سیاهی

خوب بشه پات الهی

 

 

هاوژین عصبی ازینکه نتوانسته بشکن بزند جیغ کشید و دلارای درآغوشش کشید

 

گونه‌اش را با دلتنگی محکم بوسید

 

_ چیه مامان؟

بچه انقدر بداخلاق؟

بزرگ میشی یاد میگیری

جیغ زدن نداره که

 

دوباره او را روی تخت برگرداند و با مهارت مشغول عوض کردن پوشکش شد

 

کاری که آلپ‌ارسلان و علیرضا با هم نمی‌توانستند انجام دهند و از آخر یا شلوار بچه کثیف بود و یا پاهایش می‌سوخت

 

_ نبینم مثل بابات زورگو بشیا!

هرچی ژن اخلاق و رفتار داری از مامانت بردار

 

ارسلان ابرو بالا انداخت

حتما اگر به خانواده مادری اش میکشید خوب بود!

مثلا دایی هایش!

 

دلارای پاهای هاوژین را بالا اورد و پوشک تمیز را زیرش پهن کرد

 

ارسلان زیرلب نچی گفت

 

علیرضای ابله در اینترنت سرچ کرده بود و بازهم روش دلارای را نیاورده بود!

 

هاوژین با دهان صداهای عجیب و غریب در می آورد و بین کلماتش چندین بار مامان می‌گفت.

 

اصلا چرا بابا گفتن یاد نداشت؟

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 41

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خودم
خودم
11 ماه قبل

تلگرام دیروز پارت جدید داده اما برامن باز نشد
اینجا هم هر چی نگاه میکنم نیومده،،،😭😭😭😭😭

بانو
بانو
11 ماه قبل

یه بار نویسنده جوگیر میشه چند تا پارت یه روز در میون می‌زاره آدم فکر می‌کنه نویسنده آدم شده بعد این نویسنده ماجرا دوباره میشینه فکر می‌کنه می بینه خیلی پارت گذاشته باید مردم را دق میداد بعد یه ماه یه ماه پارت میداد و به این صورته که دوباره به خریتش ادامه میده 😶😐

دوزپسرارسلان
دوزپسرارسلان
11 ماه قبل

عیبابا..این‌هنوز‌تموم‌نشده..وادافاک

Nikan
Nikan
11 ماه قبل

میشه این رمان کوفتی دو ساله رو تموم کنی حنانه فیضییییییییییی!!!!!نمودی به امام زمان

زن احسان علیخانی
زن احسان علیخانی
11 ماه قبل

واقعا ممنون عزیزم من شعر برا بچم نیاز داشتم🥲

آلما
آلما
11 ماه قبل

تا ۱۰ پارت دیگه باید داستان نگاه کردن ارسلان به اینا رو بخونیم فقط

سایه سیاه🖤
سایه سیاه🖤
11 ماه قبل

پارت بعد رفت بری سال آینده

Z.bka
Z.bka
11 ماه قبل

فکر میکنم نویسنده با یکی مثل ارسلان داره زندگی میکنه که انقدرغیرقابل پیش بینیه…

پا به پای بدبختی های دلی
پا به پای بدبختی های دلی
11 ماه قبل
پاسخ به  Z.bka

این خوب بود😂😂😂

آلما
آلما
1 سال قبل

یه چیزی اینجا درست نیست مگه میشه این زود پارت بده امکان نداره😬

Anisa
Anisa
1 سال قبل

عاشقتمممممممممممممممممم نویسنده جون ک جدیدت بهتر و سریع از قبل پارت میزاریییی

رضا
رضا
11 ماه قبل
پاسخ به  Anisa

طفلکی،،چقد قانع

چقد گناه داری؟البته حق داری از بس دور دور پیام داده الان یکی دوهفته ای ی بار میشه سریع پارت گذاشتن

آخرین ویرایش 11 ماه قبل توسط رضا
بانو
بانو
1 سال قبل

وای خدای من
خیلی این پارت قشنگ بود به نظرم خیلی
چون حداقل ارسلان فهمید چقدر از دنیای هاوژین و دلارای عقب هست و چقدر دلارای مادر خوبیه
ولی کاش پارت بعد دوباره ارسلان گند نزنه به این حس خوب

ATENA
ATENA
1 سال قبل

رمانت قشنگه فقط توروخدا کص..شعرش نکن

😭😭😭
😭😭😭
1 سال قبل

گلبم🥺💖

black girl
black girl
1 سال قبل

ارسلان بی لیاقت
با کارایی که میکنه جای هیچ جبرانی بر خودش نمیذاره:/ رفتارش قبل فرار دلارای یه طرف رفتار بعد از اونش رید تو رمان…من انتظار داشتم وقتی دلی و پیدا می کنه سعی کنه جبران کنه و اون لحظه حداقل بغلش کنه ولی اون لحظه درحال مرگ پیداش کرده گوه اضافه ام می خوره
من دیگ واقعا از این رمان دلسرد شدم حتی اگه رابطشونم اوکی شه دیگه دلی نمیتونه این روزا و فراموش کنه

حانی
حانی
1 سال قبل

یعنی من انقد که سر این رمان ذوق کردم،حرص خوردم و…اگه برای زندگی خودماینکارومیکردم الان تو دبی دوتا بچه هم قدبچه دلارای داشتم….💔

:///
:///
1 سال قبل

خدایی نمیدونم چرا این عکس رمان تو ذوق میزنه😂😂من همیشه دلارای رو با لباس پاره و فلک زده و گریان تصور کردم ، بعد این زنه تو عکس ینی دلی هست اومده لباس مارک پوشیده باسنش رو داده ی طرف😂😂😂💔💔💔عاخه این بدبختی که تو این رمان کلا در حال ناله و مویه هست شاید قیافتا این شکلی باشه ، ولی دیگه حالی واسش نمیمونه که این شکلی قر بده
خیلی وقته رو مخم بودا ولی خب یهویی گفتم بگم😂😂😂💔💔💔

خودم
خودم
11 ماه قبل
پاسخ به  :///

آره واقعا

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چرا باید بابا گفتن یاد داشته باشه وقتی پدری بالا سرش نبود پدرش فقط باعث تخریب مادرش بود و هست

♡ روا ♡
♡ روا ♡
1 سال قبل

چرا بابا گفتن یاد نداشت ؟
چون از وقتی چشمانش را باز کردی پدری را ندید

kamand
kamand
1 سال قبل

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

Mahi
Mahi
1 سال قبل

اگه میبینی ممنون که انقدر سریع پارت دادی ♡

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x