امشب فقط مادر بود!
نه مادر و پدر
انگار بار پدر بودن از روی دوشش برداشته شده بود
امشب کسی بود تا همراه او نگران هاوژین باشد
کسی که پا به پایش بیدار بماند
کسی که تب دخترک را چک کند
امشب انگار با تمام شب های دیگر فرق داشت…
آنقدر اشک ریخت که حس کرد آرام شده است
صورتش را شست ، هاوژین را از آب بیرون کشید و خشکش کند
لباس تمیز و گرم به بچه پوشاند و او را روی تخت خواباند
از آرام بودنش که مطمئن شد سمت تراس راه افتاد
باد سردی میوزید
خودش را در آغوش کشید و از پشت سر خیره آلپارسلان شد
هر دو دستش را لبه دیوار کوتاه تراس گذاشته بود و میان انگشتانش سیگارش به چشم میخورد
دلارای نزدیک تر رفت
سر ارسلان سمت پایین خم بود و عمیق نفس میکشید
مثل کسی که دردی طاقت فرسا را تحمل میکند
آرام زمزمه کرد
_ خوابوندمش روی تخت
خسته ای…
برو استراحت کن
ارسلان حرفی نزد
تنها صدای نفس هایش به گوش میرسید و بس
دلارای حس بدی داشت
تا به حال این مرد را اینطور شکسته ندیده بود
به خوبی میدانست آفتاب که طلوع کند دوباره به همان ارسلانِ حق به جانب و بی رحم برمیگردد اما حالا قابل ترحم شده بود
تلخ لبخند زد
یاد کارتون شرک افتاد که در بچگی با داراب تماشا میکرد
فیونا با غروب آفتاب دیوی سبز رنگ بود و با طلوعش پرنسسی زیبا
آه کشید
_ من دیگه خوابم نمیبره
چندساعت خوابیدم بسه
برو کنار هاوژین بخواب
نگرانش نباش من حواسم هست
تا حالا خیلی تب کرده ، دیگه استاد شدم
اگر….
جمله اش تمام نشد
ارسلان عصبی سمتش برگشت ، کمرش را چنگ زد و با شدت جلو کشیدش
ثانیه ای بعد لب هایش با خشونت لب های دخترک را میبلعید
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 48
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اگه قراره با یه ماچ و ملوچ ببخشدش که ریدم تو نویسنده😒😂
باور میکنید ۲۰ باره دارم این پارتو میخونممممم
نویسنده کاری کرد داریم پیر میشیم هیچی هیچی ۲ سال گذشت
وووییییییی قلبمممممم
ای گوز 🤣🤣🤣🤣
واووو بچم چه حرکت خفنی🤤🍻❤:)
حاجییییی
من تو امتحاناتم
یهویی سر زدم
ذوق مرگ شدم دی*وث🥺🥺🥺🥺❤
وای حال کردم
ننه بچممممممم
چه خفننننننننن بود آخرش🤤🤤🔮❤
داداش؟ خشونت؟ نشد دیگه.. یه ملایمتی.. بغلی.. بعد میگفتی از این به بعد پیشتم.. ده آخه بی مرام قلبمان ریختتت💔🚮
فاطمه خانوم مگه شما از اول پارت های هامین و آووکادو رو نمیذاشتی؟؟؟ بعد گفتی دخترم به دنیا میاد نیستم چند وقت و فلان
چراالان دیگه خودتون نمیزارین
من برااولین باره بعداین همه سال رمان خوندن میبینم که یکی رمان رو میزاره بعد ب نصف میرسه و طرفدار پیدامیکنه یهویی رمان رو پولی میکنه
لطفا یه جواب درست بدین و علت این کارِ رو توضیح بدین
واقعا میترسم بقیه رمانا هم اشتراکی بشه:/
خیلی از نویسنده ها این شکلی ان تو تلگرام که یه مقدار پارت میذارن بعد میگن خب کامل رمان اینقدره تومن …ولی از اول اعلام میکنن رمانشون فروشیه:/
اگه یه رمانی از اول فروشی باشه اوکی قبول …ولی این که بدون خبر وسط کار یه رمان رو جای حساسش پولی بشه اصن کار خوبی نیس…موندم دلیلش چیه :/// نویسنده پارت هارو فروشی کرده؟!
بگین فقط من نیستم که مثل احمقا نشستم مث خر گریه کردم
چرا جدیدا بعضی از رمانای سایت و نمیشه رایگان خوند حتما باید اشتراک بگیری تا بخونی
تروخدا خرابش نکنی بگی پسش زده و اینا یکمم با دل ما راه بیا دلم براشون کباب شدددد
بوسیدش من باورمممم نمیشههههههههههه
عررررررر منم
بیا همین دلارا خوشبخت شد بعد من هنوز دارم با بدبختیام دست پنجه نرم میکنم😂😂😂
اگه پارت بعدی دلارای چس نکرد با ارسلان اگه نزد تو گوش ارسلان …. اسمم رو بزارید غضنفر 🤌
سر همینجور شرط بندی ها اسمت شده جعفر؟🌚
ن اون داستانش فرق داره 🚶♀️🗿
🤣🤣🤣
😂😂😂😂👌🏻
جررررررر😂🗿
هعیییی 🙃
وای جای حساسسسس
افرین به ارسلانننننن دلی با دلش راه بیاد حله حله به خداااااااا واییی 😂😂😆
آه از نهادم بلند شد آخه چرا اینقدر کم
ولی خوب بود حال کردم آخرش😂
بچمممم
باعث افتخارم😂❤😐
ووووواو چه حرکتی زد ارسلان خان.
ازون آرتیست بازی های معروفش در آورد 😂😂
مرسی واقعا ارسلان بغلش نکرد همون لب هم خوبه
ولی چراااااا اینقدر کم خدایا ترو قرآن بیا منو بکششش