رمان دلارای پارت 332 - رمان دونی

 

 

 

 

_ مگه خواستی؟

 

_ خواستم … به جونِ هاوژین خواستمش

 

ثانیه ای مکث کرد و دوباره ادامه داد

 

_ خواستمتون!

 

دلارای آب دهانش را فرو داد

 

دیگر منطقش را به قلبش ارجحیت نمی‌داد!

 

در دل به خود تشر زد

 

“نذار خرت کنه… دروغ میگه”

 

_ دروغ میگی

 

ارسلان جایی که قرمز شده بود را بوسید

 

_ میدونی که دروغ نمیگم دخترحاجی!

میدونی از کسی نمیترسم که دروغ بگم

 

میدانست…

دروغ نمی‌گفت

 

بغض کرده پچ زد

 

_ منو بردی تا سقطش کنم

 

_ پشیمون شدم ، برگشتم نبودی

 

ارسلان گونه اش را نوازش کرد

 

دلارای عصبی دستش را پس زد

 

_ نکن

 

_ درد میکنه؟

 

تلخ پوزخند زد

 

_ عادت کردم

 

 

ارسلان پوف کشید

 

_ لباستو در بیار دراز بکش

 

صورت دخترک به سرعت از شدت خشم سرخ شد

 

با خشم و تاسف نگاهش را سمت ارسلان برگرداند

 

با دیدن صورت دخترک اخم کرد

 

_ لباسات خاکیه ، برای اون میگم

 

فشاری به بازوی دخترک آورد و با حرص ادامه داد

 

_ چی فکر کردی درباره من؟

 

دلارای پسش زد

 

_ هرچی هستی ، همونو دربارت فکر کردم

 

ارسلان هاوژین را میان دستانش جابه جا کرد و دندان روی هم فشرد

 

اگر گفته بود دراز بکشد تنها بخاطر توصیه های دکتر بود!

 

_ تخت گرم کن بخوام تو کلاب خودم به اندازه کافی هست

نترس ، کاری به تو ندارم!

 

دلارای پوزخند زد

 

فهمیده بود تنها بخاطر حرص دادن او می‌گوید!

 

_ کار نداشتنتو چندساعت پیش دیدیم

 

دستش را سمت بچه دراز کرد و هم زمان ادامه داد

 

_ ایران بودی هم نزدیک کسی نشدی!

 

 

 

هاوژین محکم گردن ارسلان را چنگ زد و ارسلان اخم کرد

 

علیرضای احمق ، آلو در دهانش خیس نمی‌ماند

 

دلارای توضیح داد

 

_ داری فکر میکنی از کجا فهمیدم پسرحاجی؟

 

با دست به شانه اش کوبید و ابرو بالا انداخت

 

_ چندساعت پیش خودتو لو دادی

 

دوباره سعی کرد هاوژین را بگیرد و او دوباره به ارسلان چسبید

 

قهر بود

مادرش برای اولین بار سرش داد زده بود

 

_ آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان کارش اینقدر سریع تموم نمیشد!

مگه اینکه ماه ها رنگ دختر ندیده باشه

 

ارسلان با حرص پشت گردن دخترک را گرفت و نزدیک کشیدش

 

_ من کارم زود تموم شد؟

 

دلارای پوزخند زد

 

_ بهت بر خورد؟

 

_ چیه؟ راضیت نکردم؟

 

 

دلارای ابروی راستش را بالا انداخت و از خیر بغل کردن دخترک گذشت

 

در آغوش پدرش جا خوش کرده بود

 

_ به راضی شدن و نشدن من فکر نکن پسرحاجی ، من اسیر این چیزا نیستم!

همینکه تو بعد از یه سال آروم شدی کافیه

 

گوش های ارسلان از شدت حرص سرخ شده بود

 

دلارای لبخند زد

 

_ عصبی نشو ، ایراد نداره

بالاخره قرار نیست همه تو نقطه اوج بمونن

 

به هاوژین اشاره زد

 

_ دیگه پدر یک بچه ای!

کسی ازت انتظار نداره مثل جوونیات باشی

 

_ دلارای!

 

_ نگران نباش ، فعلا زنتم

محرم اسرار!

کسی نمی‌فهمه تو چجوری…

 

جمله اش را نتوانست ادامه دهد

 

ارسلان با خشم جلو کشیدش و لب هایش را به دندان گرفت

 

آنقدر محکم که دخترک بلافاصله عقب هلش داد

 

_ آخ … با دندون میبوسی پسرحاجی؟

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 404

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان شهر بازي
رمان شهر بازي

  دانلود رمان شهر بازي   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان زیر درخت سیب
دانلود رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی

  خلاصه رمان زیر درخت سیب به صورت pdf کامل از مهشید حسنی :   من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود   فشاری که روی جسم خسته و این روزها روان آشفته اش سنگینی میکند، نفسهای یکی در میانش را دردآلودتر و سرفه های خشک کویری اش را بیشتر و سخت تر کرده او اما همچنان میخواهد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رگ خواب از سارا ماه بانو

    خلاصه رمان :       سامر پسریه که یه مشکل بزرگ داره ..!!! مشکلی که زندگیش رو مختل کرده !! اون مبتلا به خوابگردی هست ..!!! نساء دختری با روحیه ی شاد ، که عاشق پسر داییش سامر شده ..!! ایا سامر میتونه خوابگردیش رو درمان کنه؟ ایا نساء به عشق قدیمیش میرسه؟   به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
48 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لیمو
لیمو
7 ماه قبل

نویسنده خودش هفته به هفته پارت میزاره

3pand
3pand
7 ماه قبل

پارت جدیدو باید بخونید ببینید چه جوکیه فقط🤣
یجاش نوشته بود ساینا نشسته تو یکی از سالن های کلاب و جلوش لپ تاپ و نقشه های ساختمونه اناگر هولدینگه اونجا
از اول تا آخر خندس ینی

delvin
delvin
پاسخ به  3pand
7 ماه قبل

ببخشید شما عضو کانال اصلی نویسنده هستین؟
اگه عضوید میشه بپرسم نویسنده فقط پارت میزاره؟چیزی نمیگه؟فقط میاد پارت میزاره و میره؟

3pand
3pand
پاسخ به  delvin
7 ماه قبل

سلام چک میکنم اون کانالو بله
پارت هارو میگذاره فقط و البته تبلیغات .
کلا خیلی تبلیغ میدن بهشدهر پارت حدود ۳۰ هزار بازدید توی کانالش میخوره

delvin
delvin
پاسخ به  3pand
7 ماه قبل

آهان،تشکر از شما

لیمو
لیمو
پاسخ به  3pand
7 ماه قبل

جای حساسشم تموم کرد ارسلان رفت پیشش …دیگه پارت بعدی نزاشت ببینیم ازکجاهمومیشناسن

اگگگگ
اگگگگ
7 ماه قبل

میدونی کاری به تو ندارم ای نویسنده خاک تو سر من که خودم رو مچل تو نکنم

لیمو
لیمو
7 ماه قبل

نویسنده اصلی ۲روزه پارت گذاشته این چرانمیزاره

سوگند
سوگند
7 ماه قبل

نویسنده عزیز لطفاً on time باشید.

delvin
delvin
7 ماه قبل

البته لازم به ذکره که داستانش خیلی وقته چرت و الکی شده صرفا از روی عادت هر بار به اینجا سر میزنم..

delvin
delvin
7 ماه قبل

نقشه ت چیه خانم نویسنده؟
حس میکنم این کارا از قبل برنامه ریزی شده توسط نویسنده،از قصد داره این کارا رو میکنه وگرنه تا ته رمانو نوشته نمیدونم چی بهش میدن که قطره قطره پارت میده
مطمئنم حتی این رمان نصف هم نشده و ما حداقل تا 5 سال دیگه درگیریم

delvin
delvin
7 ماه قبل

لعنتتتت

kamand
kamand
7 ماه قبل

باز نویسنده مرد گور ب گورشی

hedy
hedy
7 ماه قبل

چرا پارت نمیذاری؟پیر شدم سر این رمان😭😕

زهرا
زهرا
7 ماه قبل

ریدم پسه کله هرچی نویسنده این جوریه خاک هفت جدتش تو فرق سرش اوسکل پلشت

Helen
Helen
7 ماه قبل

ی رمان تو همین سبکا بدون سانسور معرفی کنین الان فک کنم ۳ ساله این رمانو میخونمو تموم نمیشه 😂😂

ایدین
ایدین
8 ماه قبل

بعد از سال ها دارم میخونم😂 نه نه نویسنده همین فرمون رو برو جلو عالیه

اهوراشون
اهوراشون
8 ماه قبل

یه جوریه این رمان
نه میتونی نخونیش؛ نه حوصله دارس بخونیش
پیر شدیم بابا تمومش کن این لامصبو
تا عروسی هاوژین میخوان این دوتا پاچه همو بگیرن…

دایه علیرضا
دایه علیرضا
8 ماه قبل

تحلیلا کاملا بچگونس اتفاقا نویسنده قلم بسیار قوی ای داره ارسلان آدم عادی ای نیس و بخاطر مشکلاتش با افراد با نفوذ مثل هاتف ک تازه یکیشونه زن و بچشو هر جا ک شده باید کنار خودش نگه داره درسته نباید اجازه بده دلارای کار کنه ولی نمیتونه مثل ی آدم عادی زندگی کنه بخاطر مشهور بودن کلابش کلی عرب هم باهاش دشمنن الآنم ک هاتف می‌دونه زن و بچه داره ک بدتر

Moongirl
Moongirl
8 ماه قبل

دلی خیلی خوبه چون پریوده داره حرص میده افرین بش با همین فرمون بره جلو ازش خوشم میاد 😂

کمپین نه به غر زدن به جون نویسنده
کمپین نه به غر زدن به جون نویسنده
8 ماه قبل

از خیلی نظرا جزء بهترین رمانای تلگرامیه. دوستانی که میگن چرا اینا خوب نمیشن باهم، چرا توقع دارین یهو باهم اوکی شن ناموسا. طول میکشه بالاخره. نمیتونه ماست مالی کنه تهشو. ۴۰ ساله منتظریم یه ۵ سال دیگه ام روش. ناراحتین برین وی آی پی*-*

kamand
kamand
8 ماه قبل

چرا با قلبم بازی میکنی

چشم به راه جین شی
چشم به راه جین شی
8 ماه قبل

حنانه خانوم اگه جای اینکه انقد به تصویر کاور رمانت اهمیت بدی میشستی مث آدم رمانتو مینوشتی الان تموم شده بود و ماهی یبار یه چس پارت نمیدادی خودتم خسته نمیکردی
انقد زیاد بود این پارت به ده قسمت مساوی تقسیمش کردم، ده روز روزی یه خط بخونم

P:z
P:z
8 ماه قبل

بعد از سه سال خوندن این رمان،،بالاخره ارسلان یه حرکتی زد،دلارای هم همینطور
اصن مطمئنید این پارت نویسنده بود؟
😂 😂 😂

دسته‌ها
48
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x