رمان دلارای پارت 336 - رمان دونی

 

 

 

 

_ خوابم نبرد چون….

 

جمله‌اش را نتوانست تمام کند

 

آلپ‌ارسلان با یک حرکت پتو را کنار زد و برزخی به صفحه روشن موبایلش خیره شد

 

_ گوشی منو چرا قایم کردی؟

 

دلارای نگاهش را دزدید

 

حوصله‌ی توبیخ های او را نداشت

 

هاوژین را به خود چسباند و آرام زمزمه کرد

 

_ میخواستم ساعتو ببینم

 

_ ساعت نیست تو این اتاق؟!

 

_ چرا گیر الکی میدی؟

از چی میترسی؟

س*کس چتات با دوست دخترات لو بره؟

نترس من دیگه زنت نیستم ، کلفتتم!

قرار نیست برام مهم باشه

 

ارسلان با اخم چپ چپ نگاهی به او انداخت و برنامه های اخیرا باز شده را چک کرد

 

_ ببند دهنتو دلی چرا هوچی بازی میکنی؟

گوشی منو کش رفتی طلبکارم هستی؟

گند بزنن به هورمونات که رو سر ما خراب شده

 

 

 

با دیدن پیج داراب در اینستاگرام با تمسخر پوزخند زد

 

_ دلت واسه داداش جونت تنگ شده؟

هوس کتک و فحش شنیدن کردی می‌گفتی خودم….

 

با صدای فین فین دخترک ساکت شد

 

دلارای بی حال روی تخت دراز کشید و هاوژین را در آغوش گرفت

 

ارسلان با اخم وارد پیج شد و زیرلب غر زد

 

_ پیج ت*خمیشو چرا قفل نکرده؟

 

استوری هارا باز کرد

 

عکسی از حاج فرهمند روی تخت بیمارستان با جمله‌ی “برای بابام دعا کنید”

 

گوشه لبش کج شد

 

_ چقدرم خزه!

 

دلارای دلخور چشم بست

 

پدرش روی تخت بیمارستان بود و ارسلان به خز بودن کپشن فکر می‌کرد

 

_ گریه‌ات واسه چیه؟

یادت رفته باهات چیکار کردن؟

چطور با لباس عروس میخواستن گردنتو بزنن؟

 

گرفته پچ زد

 

_ بابام نزد ، داراب زد

همیشه داراب می‌زد

حاج‌بابام شاید زورش به حاج‌خانم و داراب نمی‌رسید اما مثل اونا عذابم نمیداد

 

 

 

خواست صدایش را بالا ببرد که چشم های بسته ی دخترک را دید

 

خوابیده بود

 

هاوژین اما در عوض خیره و هوشیار نگاهش می‌کرد

 

با اخم بچه را بلند کرد

 

_ مگه تخت نگرفتم من برات توله سگ؟

 

هاوژین هم مثل خودش اخم کرد

 

ارسلان سمتِ تخت کودکانه ای که کمی قبل نصبش کرده بودند رفت و همانطور که هاوژین را روی آن میخواباند ضربه آرامی به باسنش زد

 

_ این قلدربازیا اینجا جواب نیست

 

هاوژین ثانیه ای نگاهش کرد ، چشمانش پر از اشک شد و هم زمان که جیغ میکشید “ماما” کنان به گریه افتاد

 

ارسلان محلش نداد و دور تر ایستاد اما بچه آرام نمیشد

 

چنان از ته دل زار میزد و جیغ می‌کشید انگار کتک خورده بود

 

دلارای که تکان ریزی خورد عصبی زیربغل های هاوژین را گرفت و بلندش کرد

 

_ هیش … خیلاخب

من رو کاناپه میخوابم

الان مامانت بیدار میشه جفتی اشک میریزید میرید رو مخ من

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 360

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عبور از غبار pdf از نیلا

  خلاصه رمان :           گاهی وقتها اون چیزایی رو ازدست می دیم که همیشه کنارمون بوده وگاهی هم ساده ساده خودمونو درگیر چیزایی میکنیم که اصلا ارزششو ندارن وبودونبودشون توزندگی به چشم نمیان . وچه خوب بودکه قبل از نابودشدنمون توی گرداب زندگی می فهمیدیم که داریم چیاروازدست می دیم و چه چیزایی را بدست

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
28 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Moongirl
Moongirl
5 ماه قبل

ی سوال این نویسنده شوهر کرده؟ قضیه اینکه چجوری تحمل مودی بودنشو داره، دیونه ام کرده

Sama
Sama
5 ماه قبل

با اینکه واقعا ازین دیر به دیر پارت دادناش خسته شدم اما نمیتونم ازش دل بکنم
۳ ساله دنبالش میکنمممم چرا پارتگذاریش درست نمیشه اخههههه😭
ما اینجا خودمون بکشیم هم نویسنده نیست که ببینه الکی خودمونو خسته می‌کنیم 🥲
این رمان تموم شه نذری میدم من …

delvin
delvin
5 ماه قبل

دوستان یادمه یه رمانی به اسم آووکادو بود که دنبالش میکردم تا اینکه اشتراکی و پولی شد و بیخیالش شدم
کسی فهمید ته ش چی شد؟ 😐😂

نازی برزگر
نازی برزگر
5 ماه قبل
پاسخ به  delvin

هیچی نشده همون بهتر که اشتراک نخریدی ماهم که گرفتیم تو خماری هستیم هر وقت گذاشته یه خطو نصفی میزاره

delvin
delvin
5 ماه قبل
پاسخ به  نازی برزگر

🚶‍♀️

یه ادمه خلوچله در انتظار..
یه ادمه خلوچله در انتظار..
5 ماه قبل

این رمانه که دیگه رمان نمیشه از وقتی دارم میخونمش خیلی گذشته این وسطا رمانای دیگه هم خوندم که کلا با هم قاطی شدن..حداقل اگه کسی رمانه خوب خونده یدونه بهم معرفی کنه 😔😂

sosha
sosha
5 ماه قبل

اگه نخوندی رمانای (نیلوفر) و (وهم) از زهرا تو سبک جنایی عاشقانه ان که عالین

یه ادمه خلوچله در انتظار..
یه ادمه خلوچله در انتظار..
5 ماه قبل

این رمان که ازش رمان در نمیاد هرچی هم قبلا شده بود تو این مدت با رمانایی که شروع کردم قاطی شد حداقل یه رمانه خوب معرفی کنین بخونم دلم باز شه😔😂

هستی:)
هستی:)
5 ماه قبل

دوساله سر نزدم:/
سلام بر دلی خوانان گرام!
باید بگم که الان دقیقا ۲یا۳سال گذشته به گمانم:)

..A..
..A..
5 ماه قبل

واقعا خجالت بکش دیگه نویسنده اندازه سن ما طول کشید این رمان بسه دیگه وقتی انقدر بی مسئولیتی انتظار تعریف کردن و حمایت نداشته باش من نزدیک یکسال اومدم انتظار داشتم تموم شده باشه نه ک کمتر از ده پارت اضافه شده باشه 😒

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
5 ماه قبل

ی نیکان داشتیم نیستش؟🙂

delvin
delvin
5 ماه قبل

خانم نیکان آخرین بار گفتن تصمیممو گرفتم و دیگه این رمان رو نمیخونم،از اون موقع دیگه نیستش

مادر ارسلان:)
مادر ارسلان:)
5 ماه قبل

ی نفر بود پارت قبلی اینجا رو خونده بود کاش بیاد دوباره بگه چخبر میشه بعدششششش😂🙂
استرس دارم ببینم ارس چ میخواد بکنه😂😔💔

نقطه
نقطه
5 ماه قبل

بنده تا وقتی که نویسنده مرتب پارت گذاری نکنه هیچ گونه نظری راجب رمان نمیدم

زهرا
زهرا
5 ماه قبل

سلام لطفا تلگرام چک کنید

Hasti
Hasti
5 ماه قبل
پاسخ به  زهرا

میشه کانال تلگرامش رو بدی ؟

Mohadeseh
Mohadeseh
5 ماه قبل

انقد گفتین که کم مینویسه بیا دلتون خنک شد یک ساعته داریم میخونیم ولی بازم تمومی نداره چشمام دیگه جون خوندن نداره 😂😂

در انتظار پارت از ی آدم احمق
در انتظار پارت از ی آدم احمق
5 ماه قبل

امید وارم حداقل تابستون پشت سر هم پارت بدی

..A..
..A..
5 ماه قبل

امیدوار باش ولی من ک چشمم اب نمیخوره

‌ ִֶָ ‌ ‌
‌ ִֶָ ‌ ‌
5 ماه قبل

کاش کمتر مینوشتی عزیزممم ، خیلی نوشتی لامصب تموم هم نمیشه هر چقد میخونم

s江宁府
s江宁府
5 ماه قبل

خیلی خوب کاشکی هروز بزاره

delvin
delvin
5 ماه قبل

چرا پارت داریم؟!
خیلی زوده هنوز

زلال
زلال
5 ماه قبل

حیف این رمان نیس نویسنده اینجوری پارت میده بابا دا قشنگ پارت بدع تموم شه هممون راحت شیم.کاش فایل بشه

منم
منم
5 ماه قبل

سبحان الله
چه پارته طولانی‌ای

نمیدانم
نمیدانم
5 ماه قبل
پاسخ به  منم

یه سوال اسم واقعیت سارا نیس 🤣🤣

منم
منم
5 ماه قبل
پاسخ به  نمیدانم

نمیدانم

me/
me/
5 ماه قبل

من یادم نیست الان شبه یا روزه وسط ظهره اصلا کیه

𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
𝒛𝒂𝒉𝒓𝒂
5 ماه قبل
پاسخ به  me/

الان سال ۱۵۰۰ بهشت و جهنم بروز شدن ما گوشی داریم اومدیم دلارای میخونیم 😂😂🤦

دسته‌ها
28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x