رمان دلارای پارت 37 - رمان دونی

جمله اش تمام نشده بازویش بین انگشت های آلپ‌ارسلان اسیر شد

صدای نفس های خشمگینش را می شنید

بی ملاحظه با شدت دستش را سمت اتاق آخر سالن کشید و داخل هلش داد

دلارای خودش را کنترل کرد تا جیغ نکشد

فضای اتاق تاریک بود

ارسلان در را بهم کوبید و روی تخت یک نفره گوشه اتاق پرتش کرد

دلارای از شدت درد نالید و ارسلان عصبی بالای سرش ایستاد :

_ لوس شدی

چانه اش را میان دستش گرفت و فشرد :

_ دستت نزده ناله میکنی

دلارای حرفی نزد

ازینکه مقابل آلپ‌ارسلان تا این حد بدبخت و مفلوک به نظر برسد بدش می آمد وگرنه همه چیز را تعریف می‌کرد

از همیشه بیشتر دلخور بود

اینبار با دفعات پیش فرق داشت…

آرام زمزمه کرد :

_ برو عقب

_ بیرون زبون درازی میکردی ، شیر شدی!
فکر کردی من بخوام کاری کنم حضور کسی مانع میشه؟

بی حوصله سر تکان داد :

_ دست از سرم بردار

_ داشتی از وحشتناک و پست بودنم….

دلارای طاقتش تمام شد

با شدت عقب هلش داد و جیغ کشید :

_ ولم کن ولم کن لعنتی

ارسلان بهت زده نگاهش کرد و او بی توجه به اینکه ممکن است کسی صدایش را بشنود بغض کرده فریاد کشید :

_ آدم حتی اگر یک غریبه رو تو اون وضع میدبد نگران میشد ، کنجکاو میشد بدونه بعدش چی شده ، دلش شور میزد اما تو چی؟! یک لحظه ام ذهنت نرفت سمت من که زنگ بزنی یا حتی پیام بدی؟

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

حوصله اش سر رفته بود

مگر چه اتفاقی افتاده بود که انقدر شکایت میکرد؟!

آخ از این دختر های لوس که اعصابش را بهم میریختند

دستش را عقب زد و ابرو درهم کشید :

_ بسه زیادی بزرگش کردی دخترجون
فکر نکن بخاطر تو اومدم خونه یا اینکه دوتا سوال ازت پرسیدم خیلی مهمی پس وقتی اتفاقی نیفتاده لازم نیست ادا در بیاری

دلارای پلک زد و گونه هایش خیس شد

دست هایش مشت شد و صدای نفس های عصبی اش در اتاق پیچید

اتفاقی نیفتاده بود؟!

ارام تکرار کرد :

_ اتفاقی نیفتاده؟!

اشک هایش سقوط کرد و عصبی خندید :

_ بزرگش کردم؟!

چانه اش لرزید :

_ ادا در میارم؟!

بلوزش را بالا کشید و با جیغ زد :

_ اینا اداست؟!

نگاه ارسلان روی کبودی ها گشت و اخم هایش عمیق شد

دلارای خواست لباس را بالاتر بدهد اما خجالت کشید

پارچه را رها کرد و نالید :

_ من بزرگش میکنم؟

ارسلان سرد پرسید :

_ کار کدومشونه؟

دلارای بینی اش را بالا کشید و در سکوت اشک هایش را پاک کرد

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

علاقه‌ای به او نداشت اما اعصابش بهم ریخت

نه عشق بود نه دلسوزی

خودش هم حسش را نمی‌فهمید فقط می دانست خشمش هر لحظه بیشتر می شود انقدر که دلش میخواست از اتاق بیرون بزند و مشتش را در صورت برادرهای دلارای فرود بیاورد

_ کی زده؟

دلارای جوابش را نداد
هم دلخور بود و هم با اولین کلمه به هق هق می افتاد

الپ‌ارسلان جلو کشیدش و لباسش را بالا زد

دلارای دست و پا زد :

_ ولم کن

_ ساکت

لباس را کنار زد و با اخم به رد کمربند خیره شد :

_ کدومشون زدن؟

آرام جواب داد :

_ داراب

_ تو هم واستادی کتک خوردی اره؟

دلارای وارفته نگاهش کرد
چه انتظاری داشت؟!
روبه‌روی داراب می ایستاد؟
مگر ممکن بود؟

ارسلان رو به صورت بهت زده اش با تاسف سر تکان داد :

_ کیسه بوکس فرهمندا آره؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روزگار جوانی

    خلاصه رمان :   _وایسا وایسا، تا گفتم بریز. پونه: بخدا سه میشه، من گردن نمیگیرم، چوب خطم پره. _زر نزن دیگه، نهایتش فهمیدن میندازی گردن عاطی. عاطفه: من چرا؟ _غیر تو، از این کلاس کی تا حالا دفتر نرفته؟ مثل گربه ی شرک نگاهش کردم تا نه نیاره. _جون رز عاطییی! ببین من حال این رو نگرفتم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
آیدا
آیدا
2 سال قبل

ببینم شما رمان صیغه استادی؟اگه اره چرا دوتا رمان باهم جلو میبیری؟نویسنده زاده نور روزی یه پارت میده بیرون،با این حال بچه ها هنوزم شاکین،شما هم پارتاتو میشه گفت کمه ،هم اینکه وقتی تمرکزت روی یه رمان باشه بهتر پیش میره،خاننده ها بیشتر میشن دنبالت میکنن

. .
. .
2 سال قبل

خیلییی عالیییی❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤فقط خیلی خوب میشه اگر عکس هم بزاری

آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل

عالی بود آنقدر ما رو ب کشتن نده 💜💫
حداقل جای حساس کات نکن

هانیه مشهد
هانیه مشهد
2 سال قبل

سلام عزیزم یکم بیشتر بزار ما تو خماریش میمونیم

nafas
nafas
2 سال قبل

قشنگ زدی نفلمون کردیاااا
چرا این طوری تو خماری میزاریمون

آتاناز
آتاناز
2 سال قبل

ووواوو داره جالب میشه

آتاناز🌹
آتاناز🌹
2 سال قبل

ووواوو داره جالب میشه

مبینا
مبینا
2 سال قبل

ادم تو خماریش میمونه مخصوصا جاهای حساس و مهم رمان
😅

مبینا
مبینا
2 سال قبل

میشه بیشتر بزاری ادم تو خماریش میمونه مخصوصا جاهای حساس و مهم رمان

باران
باران
2 سال قبل

عزیزم چند روزیه خیلی جاها حساس تمومش میکنی!😢

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x