رمان دلارای پارت 74 - رمان دونی

 

_ حرفام جواب نداشت ارسلان
من دنبال ترمیم این رابطه نیستم که باهات بحث کنم
همه چیز تموم شده

_ اگر فکر کردی دنبالت میام اشتباه کردی
برگرد روی تخت
منم مزخرفاتی که گفتی رو میذارم پای حال بدت

دلارای وارد آسانسور شد

صدای موزیک آسانسور در گوشش پیچید

قبل از اینکه در آسانسور بسته شود ارسلان خودش را به آسانسور رساند

دلارای در چشمانش خیره شد و محکم گفت :

_ دیگه نمیخوام ببینمت
زنگ نزن ، نیا خونمون ، پیام نده
بشو همون آلپ ارسلان مغروری که بهش میگفتی بالای چشمت ابروعه قهر میکرد و خط میزد
اگر ذره ای برای خودت ارزش قائلی دیگه سمت من نیا

ارسلان مشتش را به دیوار کوبید و غرید :

_ یادت رفته روز اول چطور افتادی دنبالم؟
فکر کردی تو شروعش کنی اجازه میدم تو هم تمومش کنی؟!
تا وقتی من بخوام هستی ، نخوام طوری پاک میشی که هرگز حتی اسمتم یادم نمیاد

دلارای بغضش را فرو داد :

_میتونی تهدیدم کنی که به خانوادم حرف میزنی
میتونی مجبورم کنی کنارت بمونم
میتونی زورم کنی به حرفت گوش بدم اما اگر خواستی دوباره سمتم بیای یک چیز رو فراموش نکن ارسلان
من ازت متنفرم!
دیگه این رابطه رو نمیخوام
اگر اومدب بدون داری خودتو به دختری آویزون می کنی که روزی پست زده!

در آسانسور بسته شد

همه چیز تمام شده بود

دلارای دستش را جلوی دهانش گرفت و هق زد

با صدایی بلند

چنان زار میزد که انگار عزیزش را از دست داده بود

همینطور هم بود

هنوز عاشق ارسلان بود

هنوز با بستن چشمانش تصویر صورت او را می دید

هنوز بوی بدنش را ، موهایش را و گرمی دستان مردانه اش را می توانست تصور کند

هنوز هم با چند دقیقه ندیدنش دلتنگش می شد و با شنیدن صدایش ضربان قلبش بالا می رفت

بلندتر زار زد

هنوز هم دیوانه وار عاشق ارسلان بود اما دیگر نمیخواستمش

دستانش را مشت کرد و با گریه زمزمه کرد :

_ من عاشق ارسلانی هستم که تو ذهنم برای خودم ساختم نه ارسلانی که با بی رحمی نابود می‌کنه

از خانه بیرون زد

نگاه سنگین نگهبان را احساس می‌کرد اما توجهی نکرد

بار بعدی وجود نداشت

دفعه آخر بود که او را اینجا می‌دیدند پس اهمیتی نداشت که چطور نگاهش می کردند ، چطور برایش دل می‌سوزاندند و چطور از او رو برمی گرداندند

هیچ چیز دیگر تکرار نمی شد

_خانوم؟

پاهایش از حرکت ایستاد

صدای راننده ارسلان بود

_ من میرسونمتون خونه

صدایش از شدت گریه گرفته بود

_ نیازی نیست

_ آقا دستور دادند همراهیتون کنم تا خونه

دلارای پوزخند زد :

_خب اون آقا ، آقای توئه نه آقای من!
پس دلیلی نداره مثل تو هرچی که گفت چشم بگم مگه نه؟

حرصش را سر راننده بدبخت خالی می‌کرد

بر خلاف انتظارش مردبا خونسردی لبخند کمرنگی زد :

_درسته ولی با حالی که دارید بعید میدونم بتونید تو خونه برسید
اجازه بدید من ببرمتون
بزارید کمکتون کنم

دلارای با شک نگاهش کرد

مرد ادامه داد :

_وضعیتتون خوب نیست
ممکنه آدم درستی به پستتون نخوره

دلارای بی‌میل صندلی عقب سوار شد

حوصله دردسر جدیدی را نداشت

تا همین جا هم برایش کافی بود

حتی نمی خواست فکر کند در خانه چه چیزی در انتظارش است

تمام مدت خیره به فضای بیرون اشک ریخت

راننده چند قدم مانده به کوچه‌یشان ایستاد

زیر لب زمزمه کرد :

_ مرسی

خواست بیاد شود که دستمال کاغذی جلوی صورتش قرار گرفت

_ صورتتو پاک کن

آب دهانش را فرو داد

دستمال را گرفت و صورت اشک آلودش را پاک کرد

گونه هایش می سوخت

احتمالاً کبودی و زخم هایی هم داشت

درست به یاد نمی آورد

ذهنش کار نمیکرد

حتی اگر اطلاعات شخصی اش را هم می‌پرسیدند نمی توانست درست جواب دهد

مرد آرام گفت :

_ امیدوارم بار آخری باشه که از خونه ارسلان میرسونمت

دلارای بهت زده نگاهش کرد

مرد آینه را روی صورتش تنظیم کرد و ادامه داد :

_ برو پیش خانوادت
هر چقدر هم بد ،هر چقدر هم بی مهر و با افکار بسته ، بازم اونا پدر و مادرتن
اگر زمانی خواستی با پسری باشی یادت باشه قدرت رو بدونه
تو برای ارسلان سن گریزه‌ای هستی که برای سرگرمی هر چند وقت با کفش جلوتر هلش میده و به قل خوردنش میخنده
نذار این اتفاق بیفته
نذار کسی به این چشم بهت نگاه کنه
بذار اگر الپ‌ رسلان میخوادت قبلش بدونه ارزشش بیشتر از ایناست که به چشم سرگرم‌کردنش بهت نگاه کنه

بغضش را فرو داد و به نشانه تایید سر تکان داد

اگر دهان باز میکرد بغضش منفجر می شد و نمی توانست جلوی اشک هایش را بگیرد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بید بی مجنون به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

    خلاصه رمان: سید آرمین راد بازیگر و مدل معروف فرانسوی بعد از دوسال دوری به همراه دوست عکاسش بیخبر از خانواده وارد ایران میشه و وارد جمع خانواده‌‌ش میشه که برای تحویل سال نو دور هم جمع شدن ….خانواده ای که خیلی‌هاشون امیدی با آینده روشن آرمین نداشتن و …آرمین برگشته تا زندگی و آینده شو اینجا بسازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اغیار pdf از هانی

  خلاصه رمان :     نازلی ۲۱ ساله با اندوهی از غم به مردی ده سال از خود بزرگتر پناه میبرد، به سید محمد علی که….   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوک

    خلاصه رمان :     کابوک داستان پر فراز و نشیبی از افرا یزدانی است که توی مترو کار می‌کنه و تنها دغدغه‌ش بدست آوردن عشق همسر سابقشه… ولی در اوج زرنگی، بازی می‌خوره، عکس‌هایی که اونو رسوا میکنه و خانواده ای که از او می‌گذرن ولی از آبروشون نه …! به این رمان امتیاز بدهید روی یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گل سرخ
دانلود رمان گل سرخ به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان گل سرخ :   ـ گلی!! صدایش مثل همیشه نبود. صدایش با من قهر بود و من مگر چند نفر بودم که ببینم و بشنوم و باز بمانم؟ شنیده‌ها را شنیده و دیده‌ها را دیده بودم؛ وقت رفتن بود. در را باز کردم و با اولین قدمم صدایش اینبار از زیر دندان‌های قفل شده‌اش به گوشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
68 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nastaran
Nastaran
1 سال قبل

چرا راننده انقدر مشکوکه شایدم من شکاکم

asd
asd
2 سال قبل

من فقط میخوام بدونم میخواد چه جوابی به خانواده اش بده…..وووییی حتی تصورشم وحشتناکه

آذرخش
آذرخش
2 سال قبل

ببخشید دیگه درس و امتحانا نمیزاره باشم دیگه😊

خانم
خانم
2 سال قبل

سلام ، لطفا این رمان هم نصفه نیمه رها نکنید خواهشاً، متعهد باشید 🌹

ادم
ادم
2 سال قبل

فاطی فاطیییی ای بقیه من حس می‌کنم آقا منم بیام بینتون😀

مهنا
مهنا
2 سال قبل

سلم
منم نظرم تقریبا نظر همه کامنتا بودن🙃وقت گذاشتم همه رو خوندمااا ماشاا یکی نوشته بود کامنتا باحال تر از خود رمانس راس میگه بنده خدا😂
فقط یه چی میشه منم بیام بین تون؟! 🥲

(و مهنایی که منتظر پارت بعدی همین رمانس و از سر بیکاری اومده کامنتارو میخونه و فردام تو مدرسه به جای درس قراره از کامنتا جواب بده که بعد معلم محترم هم کوفتشو تو دفتر نمره بزاره😐💔)

سولومون
سولومون
2 سال قبل
پاسخ به  مهنا

بیا

Z.m
Z.m
2 سال قبل

سلام فاطمه خانوم جووووون،،درباره ی یه رمان دیگه سوال دارم میشه بپرسم ازتون

Z.m
Z.m
2 سال قبل

من رمان طلاییه رو تازه میخونم ولی متاسفانه دیدم که کامل نیست ،،هم سانسور شده همین که یه قسمتایش حذف شدن ،،،گلم من کاملش رو میخوام چه کار باید بکنم

سولومون
سولومون
2 سال قبل

جااان؟
م ک رو هم جنسی خودوم که راش نمزنوم
قبلاً که زن عماد بودوم فیکر میکردوم دوختروم
ولی بعد بعضی ها سه وال پرسیدن که دوختری یا پسر م به شک افتادوم رفتوم دستشویی فهمیدوم پسر هستوم…🙁💔

NinoA
NinoA
2 سال قبل
پاسخ به  سولومون

😂😂😂😂پشم هایم چه غریبانه میریزند

:)
:)
2 سال قبل
پاسخ به  سولومون

شت !
حرفت سنگین بود سلومون ، ۲۰ دقیقه سکوت
….
…..
…….
……….
سکوت مرگبااار💔
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

باران
باران
2 سال قبل
پاسخ به  سولومون

به سمت افق و فراتر از ان….

♡♡
♡♡
2 سال قبل

واووو
چقدر این راننده هع فهمیده و با کمالاته🙂
اولین کراش ایرانیه من همین راننده هس😂بقیه همه از دم کُره ای🥲😂😂

لولو
لولو
2 سال قبل

خیلی جذاب مینویسی ولی کمه
ولی فانوسن دلارای و دیگه به همبن راحتی برنگردون پیش این روانی

آتاناز🌹
آتاناز🌹
2 سال قبل

میگما این فاطومه مشکوک میزنه والا می‌ره این پارت هارو به بقیه میدههه😭😭

H
H
2 سال قبل

این پارتم نفهمیدیم خواستگار کیه؟
اوک بای😐🤌😂

آرمی💜💫
آرمی💜💫
2 سال قبل
پاسخ به  H

😂😂😂😂😂😂😂😂😂

•••
•••
2 سال قبل
پاسخ به  H

هومنه من خوندم

:)
:)
2 سال قبل
پاسخ به  •••

کجا خوندییییییر😲😲😲بگو بریم اونجا بخونیم تموم شهههههههههه

رها
رها
2 سال قبل

بیچاره دلارای بره خونه بدبخته ک 😬
دیگ مامان بابام می‌فهمن دلارای چی کارا می‌کنه

Fatemeh
Fatemeh
2 سال قبل

امم یه سوال میخوام بپرسم که ربطی به این رمان نداره… یه رمان تو همین سایت گذاشته بودن حالا دقیق نمیدونم کِی …
اسمش سکانس عاشقانه‌س همه پارتاش اومده ، میخوام کامل دانلودش کنم ولی سایتی رو پیدا نکردم اگه میشناسین سایتی رو لینکشو برام بفرستین

NinoA
NinoA
2 سال قبل

🥲تنها آدم باشعور رمان همین رانندس
آی من تو رو بقولم
کراش زدم روش😂💔

Fatemeh zahra
2 سال قبل
پاسخ به  NinoA

آره واقعا خیلی مرد با فهم و کمالاتی بود
یکی به سولومون بگه بیاد رو این کراش بزنه 🤣

H
H
2 سال قبل
پاسخ به  NinoA

حقق+

Nafas
Nafas
2 سال قبل

این داستان در اصل همون عشق ارسلان و دلارام هست ولی دلارای تو پارت های بعدی با داداش ناتنی ارسلان ازدواج میخواد کنه که ارسلان عروسی رو بهم میزنه

نم
نم
2 سال قبل
پاسخ به  Nafas

از کجا میگی :/

آمین
آمین
2 سال قبل

سلام
به نظرم این قسمت درست درمون بود،
ازدلارای احمق به همچنین حرکتی شاهکاره،
البته امیدوارم وانده.
نویسنده جون حالابقیس روازیه سال بعدش بنویس…
ازدانشگاهش،
ازدرونگرابودنش و اینکه به کسی محل نمیده،
فاز دلارای روعوض کن،
بااین جواب محکم جلوارسلان بادیه تغییر اساسی تومنشش ایجاد بشه.

گل گلی
گل گلی
2 سال قبل
پاسخ به  آمین

اره دیگ این قسمتا ک حساسه و میخواد کتک بخونه و معلوم نیس جواب خاستگارو چی میده و دو ب شک بودن ارسلانم ک مهم نیست 😐😐دققققیییق گذاشتی همونجا ک مهمه میگی از ی سال بعد؟!😐😂😂😂😂تو بی نظیری🌹😂

.....
.....
2 سال قبل

خداوکیلی تو مسلمون نیستی نویسنده 🙂

یکی
یکی
2 سال قبل

کی می خواست نویسنده از خونه ارسلان بکشه بیرون بیا رفت بیرون حالا یه ماه تو خونه حاجی مهمونیم😂😂😂

H
H
2 سال قبل

چ میدونستم از خونه ارسلان در آییم یه پنج پارتی مهمون مسیر از خونه اری تا باباشیم😂🤌

H
H
2 سال قبل

مننن!
ناموصا چ میدونستم از خونه اری بیایم بیرون ی سه چار پارتی در ب در داخل ماشین دم در و مسیریم
خوشحالم ک از اول رمان یکی ری اکشن ب کامنت من فلک زده ام نشون داد🥲😂🤌

Zahra
Zahra
2 سال قبل
پاسخ به  یکی

😂😂😂

آتاناز🌹
آتاناز🌹
2 سال قبل

من که میگم خواستگاریش همون راننده هست

H
H
2 سال قبل
پاسخ به  آتاناز🌹

خیلی اقتصادی فک کردی ولی فکر نکنم دلی و ب راننده جماعت‌بدن.
چ بگم
همون هومنه…فکر کنمم

دسته‌ها
68
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x