بالاخره ساعت یک شب مازیار تصمیم به رفتن گرفت و موقع خداحافظی واسه بدرقه دنبالش رفتم واونقدر اخم هاش رو اعصابم بود که نتونستم ساکت بمونم و گفتم:

_میشه بپرسم واسه چی از بعدازظهر اخم کردی و خودتو زدی به پریز؟
_فردا میام حرف میزنیم!
_نه! نمیخوام بیای مازیار.. نمیخوام توی مدتی که قراره فکرکنم ببینمت..

اومد نزدیکم و توی فاصله کم از صورتم گفت:
_چرا؟ فکرکردن واسه چی؟ توکه انتخاب خودت رو کردی دیگه فکر میخوای چیکار؟
_چی میگی تو؟

_صفحه لبتابت باز بود و دیدم که هنوزم داری روی پرونده اون مریض و ادامه دادن به پایان نامه ات کار میکنی!
ابرویی بالا انداختم و گفتم:
_هانننن! پس بگو واسه چی دماغتو واسم بالا گرفتی!

_از رفتار زن عموهم کاملا فهمیدم و متوجه شدم گزینه ی انتخابی من نیستم!
_دیدگاهت نسبت به رفتار بقیه واسه من اهمیتی نداره اما من بهت گفتم میخوام فکر کنم و هنوز نظر قطعیمو بهت نگفتم!

_باورم نمیشه دلارام.. هرگز باورم نمیشه وفکر نمیکردم بین انتخاب من وشغلت حتی بخوای فکرکنی!
باورم نمیشه با موضوع به اون بی ارزشی مقایسه ام میکنی!
عصبی شدم.. صدام یه کوچولو بالا رفت..

_وا‌سه تو بی ارزشه واسه من حاصل چندین سال تلاش و زحمته!
من هم باورم نمیشد واسم حق انتخاب بذاری و واسه باهم بودنمون شرط بذاری ومن….
صدای مامان باعث شد حرفمو قطع کنم

_چه خبره اینجا؟

صبح باصدای زنگ گوشیم چشم هامو به سختی باز کردم..
چشمم که به شماره ی نگین(دوست صمیمیم) افتاد، توهمون حالت خواب آلوده ام پوزخند دلخوری زدم وجواب دادم:

_آفتاب از کدوم طرف دراومده نگین خانوم یادما افتاده؟
_علیک سلام! خیلی پررویی دلارام.. خوشم میاد زبونت درازه وهمیشه دست پیش میگیری پس نیوفتی!

یعنی من زنگ نزنم توشعور نداری یه زنگی بزنی احوال بپرسی؟ اصلا شاید خدایی نکرده من مرده بودم!
_خوبه والا.. بعداز دوهفته سر وکله ات پیدا شده طلبکارم هستی!

کی گفته زنگ نزدم؟ چندبار زنگ زدم جنابعالی خاموش بودی! خوشحال بودم فکرکردم مردی!
_بی ادب! زبونتو گاز بگیر دور ازجونم! دشمن هام بمیرن!

_خیلی خب! حالا که نمردی و زنده ای.. چرا زنگ نزدی؟ چراگوشیت خاموش بود؟ کدوم گوری بودی؟
_گوشیم که خاموش نبود الکی نگو اما نبودنم رو اومدی بهت میگم..

الان کجایی؟ چرا صدات خوابالوده؟ نگو که هنوز تو رختخوابتی؟!
_کجابیام؟ آره خواب بودم کله سحر زنگ زدی توقع داری رو پشت بوم باشم؟
_خاک برسرت کنن دلارام! امروز دوشنبه اس..

ساعت هشت وچهل دقیقه اس و کلاسمون ساعت ۹ شروع میشه!
باشنیدن این حرف، شوک زده مثل فنرتوی جام نشستم و گفتم؛
_وای! دروغ نگو! امروز مگه یکشنبه نیست؟

_کجایی حواس پرت؟ امروز دو شنبه اس و سه تا کلاس پشت سر هم داریم!
_وای خاک برسرم.. قطع کن نگین باید حاضر شم!
_باشه زود بیا منتظرتم!
_فورا خودمو میرسونم!

امروز باید میرفتم دانشگاه و به لطف مازیار و بامبول های جدیدش اصلا حواسم به کلاس هام نبود وحساب روزها و ایام هفته کاملا از دستم خارج ‌شده بود..

گوشیمو روی تخت انداختم و پریدم توی سرویس بهداشتی..
چندثانیه ای مسواک زدم و باعجله آرایش کمرنگی کردم و آماده شدم..
بابا بیدار بود و بادیدن من تعجب کرد!

_جایی میری بابا جان؟ کجا بااین عجله؟
_سلام صبح بخیر! وای بابا امروز کلاس داشتم اصلا یادم نبوده خیلی دیرم شده ازشانسمم با بداخلاق ترین استادمم کلاس دارم!

_صبح توهم بخیر.. اشکال نداره حالا کاریه که شده.. استرس الکی نداشته باش.. سویچ رو بردار با ماشین برو.. یا صبرکن خودم میرسونمت با این همه عجله ای که توداری میترسم بلایی سرخودت بیاری!

حق با بابا بود خودمم ترسیدم پشت فرمون بشینم..
_آخه نمیخوام مزاحم استراحتت بشم! تازه برگشتی دلم نمیاد اذیتت کنم!
_نه باباجان اذیت نمیشم خودمم بیرون کار دارم..

_مطمئنی؟ جون دلارام تعارف نکنیا!
_آره دخترم تعارف نداریم که.. تا کفش هاتو بپوشی منم اومدم!
سویچ رو برداشتم وگفتم:
_مرسی! پس من ماشینو از پارکینگ درمیارم تا شما بیای!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴ / ۵. شمارش آرا ۴

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ما دیوانه زاده می شویم pdf از یگانه اولادی

  خلاصه رمان :       داستان زندگی طلاست دختری که وقتی هنوز خیلی کوچیکه پدر و مادرش از هم جدا میشن و طلا میمونه و پدرش ، پدری که از عهده بزرگ کردن یه دختر کوچولو بر نمیاد پس طلا مجبوره تا تنهایی هاش رو تو خونه عموی بزرگش پر کنه خونه ای با یه دختر و دو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد دوم

  دانلود رمان ماه مه آلود جلد دوم   خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
برف
برف
2 سال قبل

خوشم میاد دقیقه نود هم که برای رفتن به کلاس حاضر میشه حتما باید آرایشش رو بکنه😂

عسل❤💜
عسل❤💜
2 سال قبل

وای ایول خیلی خوشم اومد از دلارام
کاش دختر حاجی هم یه ذره یاد بگیره.😕

Nahar
Nahar
پاسخ به  عسل❤💜
2 سال قبل

اینکه فقط بلده بگه من دختر حاج فرهمندم😂😂

برف
برف
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

انگار چه تحفه ایه😂

wicked girl
wicked girl
2 سال قبل

مازیار بیشعور اخماش رو می‌کنه تو هم شیطونه میگه بزنم دکوراسیونش رو بیارم پایین 🙄 ولی باریکلا به این نویسنده خوب مازیار رو بد جلوه داد حالا میریم برای اینکه دلارام عاشق سروش بشه😂

Nahar
Nahar
2 سال قبل

بالاخره دلارام از اون پوسته مظلومش در اومد دلارام باید از حقش دفاع کنه، اگه همینجوری مظلوم باشه و هی هیچی ب مازیار نگه اون پرروتر از قبلش میشه
دلارام اگه واقعا برای رسیدن ب هدف‌هات مطمئنی پس جلوی ظلم وایسا😍😂🤍

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x