رمان دل دیوانه پسندم پارت 44 - رمان دونی

 

آخر شب بود که گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن.
بی حوصله بودم و فکرم مشغول بود.

واسه همین اصلا انگیزه ای واسه جواب دادن نداشتم.
با این حال رفتم سمت گوشی.

با دیدن اسم مازیار چشمام گرد شد. این چی کار داشت با من دیگه؟
یه جوری شدم.

حال بدی اومد سراغم.
تصمیم گرفتم جوابش رو ندم
همون موقع هم قطع شد.

ولی دوباره زنگ زد.
گوشیم رو برداشتم و رفتم پیش مامانم.
داشت تلویزیون می دید.
گفتم : مامان. مازیار داره زنگ می زنه.

اخماش رو کشید تو هم و گفت : چی می خواد؟
_ نمی دونم. جوابش رو ندادم.
_ گوشی رو بده من.
_ ولش کن. اصلا جواب ندیم.
_ گفتم گوشیت رو بده من.

دیگه مخالفتی نکردم و گوشیم رو دادم بهش.

جواب داد و با لحنی تند و جدی گفت :
بله؟
فرمایش؟…. نه نیست… کارت رو بگو مازیار….. آره….. با چه رویی اصلا زنگ زدی تو؟
مامانم پوزخند زد.

_ از رو نری یه وقت. تموم شد آقا مازیار. به اندازه کافی هم زهرت رو داری می ریزی به زندگی این دختر.

حالا که خودت زنگ زدی باید بگم، یا این مسخره بازی ها رو تموم می کنی، یا می ریم ازت شکایت می کنیم.

بخدا قید احترام و آبروی فامیلی رو می زنم و این کارو می کنم.
استادی که استادی!

این کارت حق الناسه. دختر بیچاره من کلی زحمت کشید. جلوی چشمای کور خود تو.

واقعا از اینکه مامانم اونجوری باهاش حرف می زد تو شوک بودم.
باور نمی کردم همونیه که یه زمان به مازیار می گفت پسرم

گوشی رو قطع کرد. از حرص نفس نفس می زد. بلند شدم رفتم پشتش رو ماساژ دادم.

نگران گفتم : مامان خوبی؟
هیچی نگفت. فقط نفس عمیق می کشید.
بلند شدم رفتم براش یه لیوان آب آوردم.

به زور چند قلوپ خورد.
گفتم : بهتری؟
سر تکون داد.
_ چی می گفت؟

_ هیچی. می خواست باهات حرف بزنه.
_ مطمئنی هیچی؟
_ آره. تو نگران هیچی نباش.
بابات احتمالا امروز فردا می رسه.

خودمون می ریم سروقت این مازیار و استادت که دست از این کاراشون بردارن.
تا بتونی راحت به پایان نامه‌ت برسی

گفتم : مامان همینکه اینقدر محکم پشتمید برام کافیه و یه دنیا ارزش داره.
نمی خواد اصلا سراغ اونا برید.

من خودم از پسش بر میام.
_ مگه نگفتی یک ماهه نمیشه؟
_ تمام سعیم رو می کنم.

با چیزایی که از مریضم فهمیدم، خیلی هم بیمار نیست.
اگه قرار باشه تغییر کنه باید توی این یک ماه نشون بده.

اگرم نخواد، شیش ماهم وقت بذارم فایده ای نداره
_ من که از این چیزا سر در نمیارم.
ولی حساب کار باید بیاد دست مازیار

– مامان اگه می خواست بیاد تا الان اومده بود.
اون روی خودش رو نشون داد.

دیگه ولش کن.
خودت رو اذیت نکن. از اینجا به بعد بسپار به خودم.

بابا هم به اندازه کافی درگیر هست. اونو قاطی این ماجرا ها نکن.
_ اون خودش از من پیگیر تره.

هر روز زنگ می زنه.
_خب بگو مشکلی نیست و من دارم تمام تلاشم رو می کنم.

پیشونیش رو بوسیدم و گفتم : چیزی لازم داری برات بیارم؟
_ نه. برو به کارات برس

***
روز بعد با سیستمم رفتم اونجا و وصلش کردم به دوربین های اتاق سروش.

و تصمیم گرفتم یکی دو روزی نرم سراغش و فقط دوربین ها رو چک کنم.

از صبح نشستم پای لپ تاپ تا شب.
بیچاره داشت می سوخت.
چشمامم داشت از حدقه می زد بیرون.

اینقدر می سوخت که حد نداشت.
کل روز چکش کردم ولی اتفاق خاصی نیفتاد.

اولش که روی تختش بود تا ظهر.
با همون استایل همیشگی.
صبحونه هم نخورد.

ظهر که واسش غذا آوردن و سینی رو عوض کردن نشست و سینی رو گذاشت روی پاش.

یک ساعتی همون شکلی نشست.
بعد دستش رو برد سمت غذا و آروم آروم شروع به خوردن کرد.

غذاش که تموم شد بلند شد و یه قدمی توی اتاق زد.
اولین بار بود که بلند شدنش رو می دیدم.

طول و عرض اتاق رو یک ربع با یه حالت ثابت طی کرد.
بعد باز نشست سر جاش.
اومدن و سینی رو بردن.

دراز کشید و دیگه حرکتی نکرد تا عصر
بماند که داشتم ناامید می شدم.
اگر هر روزش می خواست اونطوری باشه که به هیچ جا نمی رسیدم.

خسته و کوفته تا شب نشستم پاش.
شب هم همون شکلی شامش رو خورد.

فقط این بار دیگه زل زدنش به سینی غذا یک ساعت طول نکشید.
کمتر بود.

ساعت از دوازده گذشته بود. لپ تاپ جلوم روی تخت بود و هدفون روی گوشم.

و تو همون حالت چشمام داشت از شدت خستگی میومد روی هم.

به زور خودم رو بیدار نگاه داشته بودم.
کم کم چشمام داشت گرم می شد که یهو صدای تق و توق اومد.

سه متر پریدم بالا.
باز زل زدم به سیستم.
دیدم بلند شده و رفته سمت پنجره.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

اره اره بالاخرهههه

Nahar
Nahar
2 سال قبل

واااییی چرا انقدر کمممم اخهههه

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

یعنی عاشق دلارامم که هیچ وقت کم نمیاره آفرین بهت❤️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x