رمان رز های وحشی پارت 55 - رمان دونی

 

 

 

خشایار که تا الان ساکت بود و از همه افراد سر میز سنش بیشتر بود به صحبتشان پیوست:

– دشمنی که هیچ کدوم از تحدیداتو بی جواب نمی‌زاره خیلیم پنهون نی، دیشب تو کازینو تحدیدش کردی یه روز نگذشته جوابتو داد این یعنی خیلیم دشمنت دور نی بین همین آدمایی که می‌شناسیم

 

 

سمت میکائیل خم شد:

– می‌دونی مهم نی که الان چیو‌ داریم چیو نداریم، مهم نی که می‌دونیم کی دشمنه کی دشمن نی

الان مهم اینه تو می‌خوای با داشته هات چه جوری نداشته هاتو بدست بیاری!

و با دوستات دشمناتو چطوری بشناسی!

باید بگم اگه تو این تکلیفو می‌دونی من و همه‌ی آدمای دور این میز تو تیم توییم پسر

 

 

حق ترین جمله را گفته بود.

و همه ی نگاه ها روی میکائیل بود و میکائیل لبش را تر کرد و کار هایی که مد نظرش بود را گفت:

– اول از همه درباره ی نقشه ی گنج گم شده باید بگم نقشه خود همراز!

هیچ‌کس جز اون نمی‌دونه اون فلش کجا یا توش تا چقدر اطلاعات

من اهمیتی نمیدم که بعضیا میگن همراز فراموشی گرفته یا هر چیز دیگه من همراز و می‌خوام

 

 

آریا خیره به میکائیل لب زد:

– به خواستن مگه؟!

 

 

میکائیل نچی کرد:

– به توانستن… می‌دزدیمش

 

#پارت_435

 

همه ساکت شدند، هیچ کس از ایده ی میکائیل خوشش نیامده بود چون برایشان غیر قابل رخ دادن بود اما میکائیل خیره به صندلی خالی کنار فرزان ادامه داد:

– ما تو این بازی یه یار دیگم داریم که جاش الان خالیه… اسمش طاهر حسینی

 

 

یزدان اخم کرد و شایان هم به حرف آمد:

– همون سرگرده؟!

 

 

میکائیل سری به تأیید تکون داد و همه چیز رو برای همه روشن کرد:

– چند سال پیش این سرگرده زیادی به پر و پاچه ی مرادی پیچید و مرادیم خواست ازش زهر چشم بگیره اما یهو باعث شد بچه ی پنج ساله ی این سرگرده بمیره، یه جورایی مرادی قاتل بچشه و منم شاهد این ماجرام

 

 

رز رنگ از رخش پرید و میکائیل با یاد اون خاطره ی تلخ دستی در موهایش کشید:

– زندگی سرگرده بهم خورد کارش به تیمارستان کشیده شد ولی الان نمدونم چی شده شاید فهمیده مرادی از همیشه ضعیف تره که به خودش اومده و پیگیر شده…

برای عدالت این سری نیومده انتقام می‌خواد

 

 

فرزان به این داستان جلب شد:

– خب؟

 

– عدالت و قانون انتقامشو عقب میندازه اما اگه تو تیم من باشه من بهش‌ وعده ی انتقامو راحت میدم

و اون کمک می‌کنه برای این که بتونیم همرازو از طریق قانون بیرون از خونه ی مرادی بکشیم و بعد بدزدیمش

 

 

هیچ کس هیچی نگفت و همه در فکر بودند و قطعا همه چیز به سادگی حرف زدن نبود.

و فرزان ادامه داد:

– اگه سرگرده قبول نکنه؟

 

 

میکائیل سر پایین انداخت:

– وقتی بفهمه چه بلایی سر دخترش اومده قبول می‌کنه

 

با قاطعیت تمام گفت و فرزان دیگر هیچ نگفت.

 

#پارت_436

 

و رز با سردرگمی تمام پرسید:

– اگه همراز واقعا فراموشی گرفته باشه چی؟

 

 

نگاهش را به چشمان رنگی دخترک داد:

– سادست اون موقع من دوتا نقشه ی باطل شده دارم و این یعنی بازم من بردم

 

 

آریا خیره به رز نیشخندی زد:

– نقشه ی باطل شده دوست داریا

 

 

رز اخم کرد و میکائیل خیره به رز چشمکی زد و فرزان سری به تایید تکون داد:

– این طوری همه هم می‌فهمن داشتن رز یا همراز اونارو به فلش نمی رسونه و یکم این جو هیاهو دار آروم میگیره اما تا اون موقع مرادی دهنمونو صاف نکنه خیلی

 

 

خشایار جواب فرزان رو داد:

– مگه زور بزنه، جنسای میکائیل و من پخش میکنم امنیتش ولی با خودش توام که این جا سرمای دارمونی آقای فرزان عظیمی تو بازی دیگه

 

فرزان نگاهش رو به خشایار نداد و خیره به میکائیل جواب داد:

– من گفتم هستم اما فقط پشت ماجرا دخالتی جلوی چشمای آدما ندارم

 

 

میکائیل چشم روی هم گذاشت و حرف فرزان رو تایید کرد و تیمش کامل شد فقط جای طاهر را کم داشت که فردا او را هم بدست می‌آورد!

 

#پارت_436

 

 

و رز با سردرگمی تمام پرسید:

– اگه همراز واقعا فراموشی گرفته باشه چی؟

 

 

نگاهش را به چشمان رنگی دخترک داد:

– سادست اون موقع من دوتا نقشه ی باطل شده دارم و این یعنی بازم من بردم

 

 

آریا خیره به رز نیشخندی زد:

– نقشه ی باطل شده دوست داریا

 

 

رز اخم کرد و میکائیل خیره به رز چشمکی زد و فرزان سری به تایید تکون داد:

– این طوری همه هم می‌فهمن داشتن رز یا همراز اونارو به فلش نمی رسونه و یکم این جو هیاهو دار آروم میگیره اما تا اون موقع مرادی دهنمونو صاف نکنه خیلی

 

 

خشایار جواب فرزان رو داد:

– مگه زور بزنه، جنسای میکائیل و من پخش میکنم امنیتش ولی با خودش توام که این جا سرمای دارمونی آقای فرزان عظیمی تو بازی دیگه

 

فرزان نگاهش رو به خشایار نداد و خیره به میکائیل جواب داد:

– من گفتم هستم اما فقط پشت ماجرا دخالتی جلوی چشمای آدما ندارم

 

 

میکائیل چشم روی هم گذاشت و حرف فرزان رو تایید کرد و تیمش کامل شد فقط جای طاهر را کم داشت که فردا او را هم بدست می‌آورد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 80

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اسمارتیز

    خلاصه رمان:     آریا فروهر برای بچه هاش پرستار میگیره اونم کی دنیز خانم مرادی که تو شیطنت و خراب کاری رو دستش بلند نشده حالا چی میشه این آقا آریا به جای مواظبت از ۳ تا بچه ها باید از ۴ تا مراقبت کنه اونم بلاهایی که دنیز بچه ها سر باباشون میارن که نگم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
2 ماه قبل

فکر کنم رمان های دیگه رو فراموش کردی اصلا نمیزاری

.....
.....
2 ماه قبل

اوووف دوهفته شد چرا نمیزاری

.....
.....
2 ماه قبل

رزهای وحشی رو میزاری؟

.....
.....
2 ماه قبل

میشه چند تا پارت از رزهای وحشی بزاری چون خیلی وقته نمیزاری

Saieh
Saieh
3 ماه قبل

واقعا کمه

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x