بازی خیلی خوبی بود همشون به طور حرفه ای بلد بودن و خوش گذشت ، سه نفر دیگه بهشون ملحق شدن که عسل برگشت سمتم و گفت :
_ شماهم بیاین پیش ما ، تعداد بیشتر کیف بیشتر
همشون تایید کردن و چشم دوختن به من که ببینن چی میگم
لبخند زدم
_من که موافقم با آوا و آرام حرف بزنم احتمالا بیایم
آوا و آرام وسط بازی خسته شده بودن و رفته بودن نشسته بودن رفتم سمتشون
_پیشنهاد دادن بریم پیش اونا باشیم ، من که نظرم مثبته هم بیشتر آشنا میشیم ، هم بچه های پایه و باحالی ان ، هم بیشتر خوش میگذره
دوتاشون سر تکون دادن و موافقت کردن وسایل رو برداشتیم و رفتیم سمتشون ، یکی از دخترایی که تازه اومده بود چهرش برام آشنا بود اما نمیدونستم کجا و کی دیدمش ، با رسیدن پیششون وسایل رو گذاشتیم زمین ، اون سه نفر دوتا دختر بودن یه پسر که اوناهم خودشونو معرفی کردن
پسره موهای بور چشمای مشکی و اجزای صورتش شبیه عسل و عرشیا بود که خودشو عرفان معرفی کرد پسرعموی عسل و عرشیا ، کلا چهره هاشون بور بود ، یکی از دخترا که واسم آشنا میزد خودشو معرفی کرد ، رها پوست خیلی خیلی سفید چشمای درشت مشکی دماغ کوچولو و لبای متناسب با اجزای صورتش ، میشه گفت خیلی خیلی جذاب بود دختر دیگری دخترعموی رها ، نفس بود که پوستش سبزه چشمای قهوه ای تیره موهای خرمایی و دماغی که عمل شده بود و لبای کوچولوی صورتی در کل ناز بود ، همگی آشنایی دادیم و نشستیم
از اونجایی که اونا هم قصد جوجه داشتن و همگی گشنه بودیم شروع کردیم مرغ هارو سیخ زدن عسل هی نگاه عرشیا میکرد هی سرشو مینداخت پایین یه فکری تو سرش بود اما به زبون نمیورد آخرش طاقت نیورد برگشت سمت عرشیا
_داداشیی ، عشق من ، قربون اون چشای خوشگلت بشمممم
صدای خنده هممون بلند شده بود
_عسل هرچی تو ذهنته بریز دور ، جوابم نه
_داداشی، عسل فدات نشه یعنی چیزه بشه
_عسل گفتم نه و بامزه چپ چپ نگاهش کرد
آوا : _ چی میخوای که این داداشت میگه نه؟
پچ پچ وار سمت ما گفت
_میخواستم فوشش بدم دیدم زشته تازه واردیم ، حالا زیاد آبرومون نره
من و آرام کلا از خنده رو ویبره بودیم.
_هیچی بابا میخوام بره گیتارشو بیاره یکم مسخره بازی دربیاریم
ارومتر ادامه داد که عرشیا نشنوه
_صداش یکم چیزمرغیه نمیخوایم بخونه فقط بزنه
نگاهم کشیده شد سمت عرشیا ، با چشمای ریز شده نگاهش سمت عسل بود دستش رفت سمت کفشش
_که من صدام چیز مرغیه آره؟
اینبار دیگه همگی بلند بلند میخندیدیم
کفشش رو پرت کرد جا خالی داد تا بیام جاخالی بدم کوبیده شد رو شونم
به شدت درد گرفت اما زیاد به رو نیوردم به جاش تو دلم فوشش دادم
_اِ وا شرمنده ، عسل بی مخ چرا جاخالی میدی ؟
_منتظری بمونم صاف بخوره تو ملاجم؟ مگه عین تو عقب مونده ذهنی ام؟
انقدر بامزه بودن که نمیتونستم نخندم ، اما با حرکت عرشیا یکم یخم باز شده بود کفششو برداشتم فکر کرد میخوام بهش بدم اما کور خونده چنان پرتش کردم سمت شونش از حرکتم تعجب کرد نتونست تکون بخوره و بله محکم خورد به شونش و دادش بلند شد
آرام زیرلب گفت :
_زدی پسر مردمو ناقص کردی ، ما میدونیم چه وحشی هستی اما الان این خوی وحشی بودنتو نشون نمیدادی الاغ
عرفان با چشمای گرد نگام کرد و گفت
_اوه چه نشونه گیری داری تو دختر
ابرو بالا انداختم :
_هدف گیریم عالیه میخای بمون تورو هم بزنم به عنوان هدف
عرشیا همونطور که شونشو گرفته بود گفت
_عرفان هدف گیریش عالیه میخواین مسابقه بدین
چشامو ریز کردم و فکر کردم انجام بدم یا نه
آوا و آرام میدونستن هدف گیریم عالیه و میتونم اما چشاشون گرد شد همزمان گفتن : نههههه رسپینا خر نشیا ، میخای دست پا شکسته برگردی مگه؟
اما از اونجایی که خر بودم قبول کردم ، اما به شرطی که جا خالی بدیم و حرکت کنیم با ثابت موندن خوب نبود این بازی
همینطورم شد اول قرار بود عرفان بزنه با توپ ، همینطور بازی میکردیم اما تا حالا یه هدف درست هم نزده بودیم ، توپ پرتاب شد به سمتم جا خالی دادم اما صدای آخ یکی باعث شد برگردیم ، یه زوج پشت سر ما بودن که توپ بین پای دختره گیر کرده بود افتاد بود زمین پسره هم روش ،انگار دختره دستشو کشیده ، منو عرفان قایم شدیم پشت بقیه و ریز ریز خندیدیم، صدای بچه ها میومد که دارن جای ما عذر خواهی میکنن

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نفس آخر pdf از اکرم حسین زاده

  خلاصه رمان :       دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانه‌تری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن , حالا بعد از هفت سال شرایطی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد دوم pdf از پریا

  خلاصه رمان :   شیرین دختر سرهنگ سرلک،در ازای آزادی برادر رئیس یک باند خلافکار گروگان گرفته میشه. درست لحظه ای که باید شیرین پس داده بشه،بیگ رئیس باند اون رو پس نمیده و پیش خودش نگه می داره. چی پیش میاد اگر بیگ عاشق شیرین بشه و اون رو از نامزدش دور نگه داره؟       به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سراب من به صورت pdf کامل از فرناز احمدلی

            خلاصه رمان: عماد بوکسور معروف ، خشن و آزادی که به هیچی بند نیست با وجود چهل میلیون فالوور و میلیون ها دلار ثروت همیشه عصبی و ناارومِ….. بخاطر گذشته عجیبی که داشته خشونت وجودش غیرقابل کنترله انقد عصبی و خشن که همه مدیر برنامه هاش سر یه هفته فرار می کنن و خودشونو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مانلی
مانلی
2 سال قبل

فکر کنم رها دوست دختر اون پسره که دوست پسر اوا(اسمش یادم رفت 😂) بوده هست؟

Raha
Raha
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

عررر منم همین حدسو میزدم
امیر بود مرتیکه نکبت

یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

احسنت👏👏

Sety
Sety
2 سال قبل

خیلی عالی ممنون فوق العاده است🤍
دمت گرم🌹

انیسا
انیسا
2 سال قبل

عالییییهه
راستی کی قراره با رسپینا ازدواج کنه اسمش چیه

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

رادان شمس

انیسا
انیسا
پاسخ به  hani
2 سال قبل

همون ک می خواد بره پیشش کلاس ؟

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

اره ، تو پارت ۱ و ۲ اسمشو اوردم ک

صدنا
صدنا
2 سال قبل

چ رمان خوشگلی قلمت زیباست

hani
hani
پاسخ به  صدنا
2 سال قبل

مرسی گلم

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x