بچه ها غر میزدن به جون منو عرفان ما دوتاهم بیخیال ریز ریز میخندیدیم
آوا : الان بازی شما چه فرقی با وسطی داشت ؟ بیاین وسطی بازی کنیم همگی باشیم ، منو عرفان همزمان برگشتیم سمت هم
_منو عرفان یه تیم
_منو رسپینا یه تیم
از هماهنگیمون به خنده افتادیم
با کلی غر زدن بچه ها راضی شدن ما یه تیم شیم
من عرفان آوا آرام رها یه تیم
فاطمه محمد عسل عرشیا سام یه تیم
با عرشیا سنگ کاغذ قیچی کردم تا ۳ که ببینیم کی میبره
ارام همونطور که یه سیب از سبد خوراکی ها برداشت رفت وسط وایساد :
_رو دست رسپینا کسی نمیاد ، از الان میدونم ما بردیم
و در نهایت همین شد با خنده رفتیم وسط ، بعد نیم ساعت بازی فقط و فقط منو عرفان وسط مونده بودیم و خستگی از سر و روی عسل و عرشیا میریخت
عسل : _ رسپینا رو اول بزنیم بلکه بره راحت شیم
_اگه میتونی بزن ، تا شب اینجاییم پس
تند تند تومو پرتاب میکردن فقط جا خالی میدادم ، نفس نمونده بود برام جیغ زدم :
_نفسم در نمیاد ، بخدا سگ دنبالتون نکرده آرومم میتونین بزنین
عرفان سرجاش مونده بود میخندید ، عرشیا هدفشو یهویی تغییر داد سمت عرفان
_عرفاااان نخوری
و از بس این بشر گیج بود و ثابت مونده بود شوت شد بیرون ، قرار بود تا ۱۵ تا پرتاپ برم و اگه موفق شدم همه بیان تو ، عرشیا یه جوری میزد که حس میکردم توپ بخوره بهم نابود شم
سام با آرامش توپ رو گرفت با محمد هماهنگ شدن شدن و میزدن ضربه دهم بود که توپو سریع گرفت و پرت کرد محکم خورد تو قفسه سینم ، دردش به قدری بود که آخم بلند شد ، نگاه ترسیده همه سمتم بود استپ دادیم تا من کمی نفسم بالا بیاد سام با نیشخند نگام میکرد :
_از اول اگه خودم ضربات رو میزدم تا اینجا پیش نمیومدی
_توام میزدی فرقی نداشت ، این آخریا هم نفس نداشتم هم خسته شده بودم ، البته این از وحشی گری تو کم نمیکرد.
هردومون شمشیر رو از رو بسته بودیم
نوبت تیم اونا بود و اومدن وسط من و عرفان شروع کردیم به زدن ، انقدر یه ریز و تند تند میزدیم و هدفامون دقیق بود سر ده دقیقه باختن ، حس بازی نبود دیگه
_حس بازی نیست واقعا ، کم کم هم باید بریم ، یکم بشینیم بیشتر آشنا شیم
همه موافقت کردن و رفتیم نشستیم
فاطمه : خوب چی بگیم بیشتر که آشنا شیم؟
_از سن ، شهر ، درس یا شغل ، و همین چیزا اول خودم شروع میکنم،
فاز جدی بودن گرفتم و سعی میکردم خندمو کنترل کنم
_رسپینا امیری ۲۲ سالمه دانشجوی دندون ، تو یه بوتیک مشغول به کارم در کنارش هم مشاور تحصیلی هستم
_آوا کامرانی ۲۲ ساله همکلاسی رسپینا و بیکار ، بخور بخواب
صدا خندمون بلند شد
_آرام خواهر دوقلوی آوا ۵ ثانیه کوچیکترم ، همکلاسی این دوتا اسکلم ، منم بیکار بخور بخواب
همونطور که میخندیدم زدم تو پهلوش
_اسکل عمته
_منم عسل که با فاطمه و محمد و سام ۲۳ سالمونه رشته معماری تو تهران البته و همکلاسیم ، شغل هم که ندارسم متاسفانه الاف میچرخیم
_رها ۲۱ سالمه رشته گرافیک همین گرگان ، اما اصالتا تهران ، توی یه شرکت هم مشغول به کارم
کنجکاو نگاه عرشیا و عرفان کردم
_عرشیام ۲۵ ساله آموزشگاه موسیقی دارم
همگی نگاهمون برگشت سمت عرفان ، ما سه تا کنجکاو بقیه منتظر
_منم اصغر کپکم ۵۴ ساله شغلی هم ندارم دنبال شوگر مامی میگردم
جوری صدا خنده هامون بالا گرفت که قابل کنترل نبود

■□■□■□

شماره رد و بدل کردیم ، فاطمه و محمد وقتی فهمیدن میخوایم فردا راه بیوفتیم سمت تهران ، اصرار کردن که با اونا بریم ، در واقع با همشون جز رها همسفر شده بودیم و نیازی به اتوبوس و اینجور چیزا نبود.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بیست و چهارساله ای به نام پرتو حقیقی که در مرکز توانبخشی ذهنی کودکان کار می‌کند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش که به اوتیسم مبتلا است، درگیر شخصیت عجیب و پرخاشگر او می‌شود. کسری بهراد از نظر پرتو کتابی است قطور که به هیچ کدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار
دانلود رمان قرار ما پشت شالیزار به صورت pdf کامل از فرناز نخعی

    خلاصه رمان قرار ما پشت شالیزار :   تابان دخت با ناپدید شدن مادر و نامزدش متوجه میشه نامزدش بصورت غیابی طلاقش داده و در این بین عموش و برادر بزرگترش که قیم اون هستند تابان را مجبور به ازدواج با بهادر پسر عموش میکنند چند روز قبل از ازدواج تابان با پیدا کردن نامه ای رمزالود از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اما
اما
2 سال قبل

مثل همیشه عالی و بینقس👏🌸🌸

Sety
Sety
2 سال قبل

خیلی خیلی قشنگه🤍مرسی هانی جان
با همین روند عالی ادامه بده موفق باشی🌹

Sety
Sety
2 سال قبل

خیلی خیلی قشنگه مرسی هانی جان 🤍با همین روند عالی ادامه بده😘موفق باشی🌹

انیسا
انیسا
2 سال قبل

اولین نفر
عالییییییییئ

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x