رمان رسپینا پارت 25 - رمان دونی

 

(رسپینا)
سینما خالیِ خالی بود
_کجا دوس داری بشینیم ؟
_وسط بشینیم نه خیلی نزدیک نه خیلی دور
دستشو با فاصله پشت کمرم گذاشت و به سمت صندلی رفتیم و نشستیم خوراکی هارو داد دست من ، و راحت نشست
دوتا فیلم بود یکی درام یکی کمدی و انتخاب رو گذاشت به عهده من که دومی رو ترجیح دادم
دستشو برد بالا و علامت داد و تیتراژ اومد نهنگ عنبر ۲
خوراکی هارو ردیف کردم
_خوراکی مورد علاقت؟ خودت خریدی پیشنهاد خودت بوده دیگه من نباید بگم تعارف نکن و اینا رک باش
لبخند زد
_پفک اولین ترجیحمه
پفک رو برداشتم باز کردم گرفتم سمتش که اشاره داد وسط بزارم
فیلم شروع شد و مشغول شدیم
یه جاهاییش واقعا صدای قهقه هامون بلند شده بود .
با تموم شدن فیلم نگاهم رو پوست خوراکی ها افتاد انقدر غرق فیلم و حس خوبی بودم متوجه نشده بودم
پوستارو ریخت تو پلاستیک و بلند شد
_بریم؟
_بریم
زدیم بیرون ، از دوستش تشکر کرد و خدافظی کردیم.

_ممنون شب خیلی خیلی خوبی بود ، واقعا بهم خوش گذشت
صریح گفت :
_وقتی تو هستی و بودی به منم خوش گذشت ، از فردا تایم خالیتو هماهنگ کن بیای شرکت کارارو از نزدیک ببینی.
_فردا احتمالا بیام ، تو راه مواظب خودت باش خداحافظ
_خداحافظ
موند تا داخل شم ، با لبخند درو بستم ، از خوشحالی دوست داشتم فقط جیغ بزنم با خوشحالی رفتم تو خونه ، یواش در رو باز کرده بودم اگه خواب بودن بیدار نشن ، اما صداشون کل خونه رو برداشته بود و از تو اتاق صداشون میومد ، نمیدونستم سر چی جنگشون شده خواستم برم سمت اتاقشون که با شنیدن صداشون متوقف شدم
_آوا بس کن من تورو میشناسم خواهرمی قُلمی ، هرچیزی که احساس میکنی منم احساس میکنم ، تو عاشق نیستی نمیدونم قصدت چیه چرا داری گند میزنی تو هرچی دوستی تو این ساله
_آرام دست از سرم بردار ، این موضوع به تو ربطی نداره من خودم میدونم چیکار دارم میکنم
_دردت چیه؟ بگو بدونم ؟ خودتم قبول داری عاشق رادان که هیچ حتی دوستشم نداری
_آره آره درست متوجه شدی اما نه دوسش دارم نه عاشقشم ، بهمم درخواست بده رد میکنم ، اما کاری میکنم عاشقشم شه و بخاطر عشقش به من سمت رسپینا نره خوبه فهمیدی؟
_آوا تو کی انقدر رذل و پست شدی؟ تو کی انقدر کثیف شدی که میخوای احساسات دو نفرو بازی بدی ؟ اون آوایی که من میشناختم کو ؟ اون آوایی که آزارش به مورچه نمیرسید
_اون آوا مرد دلیل میخوای ؟ به این عکسا نگاه کن ، باور نکردم بردم نشون دادم گفتن احتمال فتوشاپ ده درصده بازم باور نکردم گفتم رسپینا اینکارو نمیکنه ، اما این صدا رو ویس رو گوش کن، با چیزی که پخش شد مبهوت موندم ، صدا شبیه من بود حتی شبیه که نه صدای من بود ولی من اون حرفارو نزده بودم محال بود
_آوا لیاقت تورو نداره ، من خیلی از اون بهترم دوست دارم بیا باهم باشیم نمیذارم کسی متوجه شه ، کمکت میکنم به هدفت برسی تسلط زیادی روی آوا و آرام دارم نظرت چیه؟
خشکم زده بود هرچی خوشحالی بود پر کشید جاشو داد به شوک و ناراحتی
_آرام من اینو شنیدم چه حالی پیدا کردم بنظرت؟ صدای رسپینا رو بهتر و بیشتر از همه میشناسم ، من چیکار کردم که لایق این باشم؟ هربار خواستم ردش کنم یادم اومد نیومد نامزدیم هی بهونه آورد ، هی میخواست من نامزدیو بهم بزنم اینو بذارم پا چی؟
صدای گریه اش که پیچید کنار دیوار اتاقش سر خوردم ، از خودم دفاع میکردم نمیذاشتم اینطور بمونه ، متهم بمونم اما توان هیچی رو نداشتم
صدای مبهوت آرام رو شنیدم
_من .. من نمیدونم این چیه اما … امیر به رسپینا پیشنهاد داد …نمیدونست من خونه ام چون قرار بود با تو بیام اما دل درد گرفتم نیومدم … اون اومد سراغش به رسپینا گفت باهاش باشه ، اینم… اینم ساختگیه احتمالا ، عکسا مال همون روزه فتوشاپ نیست اما تو زاویه ای گرفته شده که متهم رسپینا باشه نه خودش … اون روز دشمنی نداشتن که بخواد عکاس بیاره … قطعا از قبل نقشه داشته .
با حرفای آرام ذره ذره یادم اومد حتی تهدیدم کرده بود جلو اشکامو نگرفتم بلند شدم رفتم تو اتاق
_اون صدا ، شبیه من بود حتی میشه گفت صدای من بود اما من همچین کاری نمیکنم آوا ، نقشه اس ، خودت بهتر میدونی چقدر ازم عصبی بود بخاطر کاری که کردم ، بخاطر اون ویدیو ، صحنه سازیه من محاله اینکارو کنم ، میخواستم پیشنهادی که بهم داده رو بهت بگم اما آرام نذاشت گفت نه گفت بزار دستش با یکی دیگه رو شه
نگاهشون سمت من بود آرام ادامه داد
_من سر همین ازت خواستم بری سوپرایزش کنی ، کسی که تا این حد پیش بیاد قطعا گندش از یه جا دیگه درمیاد.
آوا فقط نگاه میکرد خودمو کشوندم سمتش
_آوا باورم کن، نامزدیت نیومدم چون نتونستم ازش بدم میومد چون این کارو کرده بود.
گوشیمو دستم گرفتم
_شمارشو بگو
زیرلب شماره رو گفت
_بفرمایید
صدای خوده کثیفش بود
_تو چیکار کردی مرتیکه ؟ چی به آوا گفتی که منو متهم به خیانت کرده؟
پرید تو حرفم
_کاری کردم که باورت نکنه ، هرچقدر میخوای تلاش کن اون دیگه باورت نداره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کی گفته من شیطونم

  دانلود رمان کی گفته من شیطونم خلاصه : من دیـوانه ی آن لـــحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیــری … و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم.عشق من با لـجبازی، بیشتر می چسبــد!همون طور که از اسمش معلومه درباره یک دختره خیلی شیطونه که عاشق بسرعموش میشه که استاد یکی از درسای دانشگاشه و…

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دروغ شیرین pdf از Saghar و Sparrow

    خلاصه رمان :         آناهید زند دانشجوی پزشکی است او که سالها عاشقانه پسر عمه خود کاوه را دوست داشته فقط به خاطر یک شوخی که از طرف دوست صمیمی خود با کاوه انجام میدهد کاوه او را ترک میکند و با همان دختری که او را به انجام این شوخی تح*ریک کرده بود ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گز پسته ای
گز پسته ای
2 سال قبل

مرتیکه دیوونه چی بهش میرسه از این کارا جز اینکه ابرو خودشو بیشتر ببره 😐 ینی ینی میخواد میونه اینارو بهم بزنه

Raha
Raha
2 سال قبل

آخییییش اصن دوس نداشتم آوا و رسپینا واسه رادان میونشون شکراب شه🥲😂

༺Aref༻
2 سال قبل

هعیییییییییی
من دیگه قلبم نمی‌کشه
دیگه بسمه
از صبح واسه گلاویژ و عماد عررررر زدم
بعدش واسه هومن
بعدش واسه یزدان
دیگه نمی تونم خدایی
این وسط فقط غزال یه ذره حالمو خوب کرد

انیسا
انیسا
2 سال قبل

وای چقد کثیفه این امیر
نویسنده جان امیر رادانو فلج میکنه

hani
hani
پاسخ به  انیسا
2 سال قبل

نمیدونم پیش بریم ببینیم چی میشه

⁦༼;´༎ຶ ۝ ༎ຶ༽⁩
⁦༼;´༎ຶ ۝ ༎ຶ༽⁩
2 سال قبل

پسره ی آشغاااال عوضی گوه زد به رفاقت چندین و چند سالشون مطمئم فلجی رادانم کار امیر پدر سگهه هرزززززههه ی آشغااال

انیسا
انیسا
پاسخ به  ⁦༼;´༎ຶ ۝ ༎ຶ༽⁩
2 سال قبل

اره

مانلی
مانلی
پاسخ به  ⁦༼;´༎ຶ ۝ ༎ຶ༽⁩
2 سال قبل

مگه رادان فلجه؟

hani
hani
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

اره دیگ پارت 1 گفتم

ب ت چ
ب ت چ
پاسخ به  مانلی
2 سال قبل

تو حکایت “دیشب تا صبح براش قصه لیلی و مجنون رو گفتم صبح پاشد گفت لیلی زن بود یا مرد ؟” رو به تصویر میکشی

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x