رمان رسپینا پارت 31 - رمان دونی

 

سرکلاس نشسته بودم و نت برداری میکردم اما رادان به شدت کلافه بود هر از گاهی رشته کلام از دستش درمیرفت و کلافه تر میشد ، چندباری متوجه روشن و خاموش شدن گوشیش شدم که سایلنت کرد و صفحه گوشی رو برعکس گذاشت ، هرچی که بود مشخص بود تسلطی روی درسش نداره و بقیه هم مثل من متوجه شده بودند.
_سوالی هست بپرسید
همه تک تک سوالاشون رو میپرسیدند و من دو دل کاغذ به دست مونده بودم بپرسم یا بزارم زمانی که قشنگتر توضیح بده ، از طرفی حس میکردم عجله داره برای رفتن ، و همینا منو توجیح میکرد که سوالا و بسپارم برای بعد
_خانوم امیری سوالی دارید بفرمایید بپرسید
با این حرفش و توجه اش تصمیمم به آنی عوض شد و به سمتش قدم برداشتم
و با صدایی آروم اما محکم سوالاتم رو بیان کردم
توضیحات شفاهی رو داد و اتود رو از دستم گرفت و عملی روی کاغذ پیاده کرد طرح رو
کلاس تقریبا خالی شده بود ، گوشیش روی میز داشت میلرزید که چنگ زد و برش داشت
_رها گفتم بعدا حرف میزنیم ، الان تسلطی رو حرفام و رفتارم ندارم ، نمیخوام ناراحتت کنم بس کن
نمیدونم چی شنید که دندوناشو روی هم فشار داد
_ درسته عزیزم درسته من صاحبت نیستم توام کالا نیستی ، هرکاری خواستی نه نیوردم گفتم چشم به راحتی همه رو راضی کردم ، الان حرفت اینه شدی کالا؟ کی اینجور رفتار کردم که الان رفتارم این باشه ؟ عصبیم ناراحتم از اینکه خواهرمو ، پاره تنمو دست یه آدم مثلا رفیق سپردم که الان فیلمش پخش شه با چه عنوان؟ با چه تیتری ؟ نگاه ابزاری نگاه جنسی ، توی اون فیلم اون دختر کیه ؟ پاره تن من
جوری این آخرش رو داد زد مات شدم ، کل وجودم یخ بست.
کم کم پازل سر جای خودش نشست آشنا بودن قیافه رها ، فیلمی که با اون مضنون پخش شد تنها کار من بود ، حس میکردم فشارم افتاده و همه چیز دور سرم میچرخه اما صدای داد رادان رو می شنیدم
_منه احمق تورو سپردم دست اون بی شرف ، الان فهمیدم نامزد داشته ، نامزد داشته و با تو بوده ، نامزد داشته و …
دادی زد و صندلی رو چپ کرد
اگه میفهمید کار من بوده چی ؟
اگه میفهمید اونی که فیلم رو با اون مضنون پخش کرده چی ؟
حس میکردم قلبم نمیزنه ، امیر دوست و رفیق رادان بود ؟
نمیتونستم نفس بکشم وسایلمو هول هولی جمع کردم زدم بیرون ، تند تند نفس میکشیدم ، نباید میذاشتم از یکی دیگه بشنوه اما نمیدونستم چطور بهش بگم
گوشه جدول نشستم ، سعی میکردم راه حل پیدا کنم اما مغزم قفل قفل بود ، نمیتونستم به کارام برسم ترجیح میدادم برم خونه فقط ، کنار خیابون موندم و دربست گرفتم آدرس رو گفتم سرمو تکیه دادم به صندلی ، اگه یه بار دیگ بحث همین موضوع و ماجرا میشد اعتراف میکردم کار من بوده ، مطمئن بودم برام بد میشه اما پنهون کردنش دردی رو دوا نمیکرد و بهترین کار گفتنش بود اونم به زبون خودم ، نه اینکه از یکی دیگه بشنوه

~~~~
آوا و آرام بد تر از من با بیچارگی زل زده بودن به زمین
_کاش اینکارو نمیکردی رسپینا دودش داره میره تو چشم خودت
بهش چشم غره رفتم
_با کاری که کرد این حقش بود ، اگه همه چیو نمیگفتی تا کجا میخواست پیش بره؟
بدتر میکرد حتی ، اون اول تا آخر قصد تلافی رو داشت ، درسته کمی پشیمونم اما از اینکه اونو درگیر قانون کردم و اعتبارشو نابود تا حدودی خوشحالم .
از وقتی اومده بودم با همون لباسای بیرون همه چیو تعریف کردم و هممون گرفته تر شده بودیم
_من برم لباسامو عوض کنم ، ناهار هم یه چیز حاضری بخوریم که بعدش باز باید بیوفتم دنبال کار ، به رادان همه چیو میگم ، فردا میرم شرکتش اگه بحثش باز شد میگم نشد هم اجباراً خودم بحثشو باز میکنم ، وقتی گفت رفیق ، حالا هرچند عصبیه از دستش اما همون رفیق به ظاهر سابق احتمال داره از رادان کمک بگیره و بالاخره اون میفهمه که من اینکارو کردم .
به سمت اتاقم رفتم لباسامو عوض کردم چشمم خورد به کلیدای گوشه ی میز ، لبخند تلخی زدم ، به نظرم تنها جایی که آرومم میکرد اون خونه بود ، هرچند صاحبش نبودش اما پر آرامش ترین جای ممکن بود در عین حال غمگین ترین جا، شب قطعا میرفتم اونجا و شاید همونجا هم میموندم تا صبح .
ناهار رو که خوردیم آوا جمع کرد سفره رو من ظرف هارو شستم ، هممون به نوعی درگیر فکر و خیال شده بودیم ، یه لبخند شرورانه زدم و لیوانی پر آب کردم و پاشیدم تو صورت آرام که فاصلش کمتر بود جیغ که زد غش غش خندیدم ، یکم از حس و حال این روزا دور میشدیم بد نبود ، آوا تا برگشت ببینه چی شده دوباره نصف لیوان رو پر آب کردم و پاشیدم سمتش آوا رفت سمت یخچال ، کنجکاو نگاهش کردم ببینم چیکار میخواد کنه ، با دیدن بطری آب یخ چشمام گرد شد ، تا خواستم فرار کنم آرام منو سفت گرفت و آوا سریع آب رو تو لباسم خالی کرد صدای جیغم بلند شد

_ یخ زدممممم ، آوا فرار کن نگیرمت فقط
با حرفم با خنده رفت تو اتاقو درو بست
برگشتم سمت آرام ، مظلوم نگاهم کرد
_من بیگناه ترینم
به قدری مظلوم نگاه میکرد دل هر سنگیو آب میکرد با لبخند بغلش کردم

_ خیله خب خودتو نزن به مظلومی رحم میکنم بهت
همینطور که حرف میزدم دستمو بردم سمت اُپن و یخ هایی که تو کاسه بود رو یواش برداشتم ریختم تو لباسش
چون بغلش کرده بودم کنار گوشم جیغ بلندی زد ، همونطور که گوشمو گرفته بودم میخندیدم ، لعنتی یه جوری جیغ زد گوشمو احساس نمیکردم ، همونطور که غر میزدم بهش بخاطر صدای جیغ مانندش رفتم سمت اتاقم که برم بیرون .
لباسایی که صبح انتخاب کرده و پوشیده بودم روی تخت بود دوباره همونارو تن زدم و کلیدای مورد نظر رو برداشتم و انداختم تو کیفم ، موقعی که میخواستم در خونه رو ببندم دو دل شدم ، نمیدونستم برم یا نرم . طاقت دارم اون خونه رو بدون صاحب خونش ببینم و دم نزنم از طرفی نمیتونستم قید آرامش اونجارو بزنم ، اون خونه دو حس متضاد برام داشت و خیلی عجیب بود ، پای رفتنم سست شده بود اما به خودم نهیب زدم ، باید میرفتم .
حسای منفی درونمو سرکوب کردم هندزفریمو وصل کردم آهنگ گذاشتم و راه افتادم سمت ایستگاه مترو ، این چند وقت زیادی پول اسنپ و آژانس و دربستی داده بودم و اگه همینطوری ادامه میدادم پول کم میوردم ، برنامه هفتگیمو مرور کردم هفته بعد ۳ روز تعطیلی داشت و قصد داشتم برم شهرمون دلم برای خانوادم لک زده بود و بهترین فرصت بود .
با رسیدن به ایستگاه مورد نظرم نفس عمیقی کشیدم و پیاده شدم دقیقا سومین کوچه که بن بست بود مقصدم بود ، با پاهایی شل سمت کوچه راه افتادم ، حس و حالمو متوجه نبودم از یه طرف میخواستم برم از یه طرف نمیخواستم با اون خونه ی خالی رو به رو شم
دو دل بودنم پای رفتنم رو سست میکرد ، حس بد رو کنار زدم و به کوچه رسیدم واردش شدم ساختمون خاکستری رنگ چشمک میزد با لبخند تلخ به قسمت ورودی رسیدم ، نگهبانش منو میشناخت و بدون هیچ حرفی سر تکون داد و اجازه داد وارد شم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان غرور پیچیده

  خلاصه رمان :             رمو فالکون درست نشدنیه! به عنوان کاپوی کامورا، بی رحمانه به قلمروش حکومت می کنه، قلمرویی که شیکاگو بهش حمله کرد و حالا رمو میخواد انتقام بگیره. عروسی مقدسه و دزدیدن عروس توهین به مقدساته. سرافینا خواهرزاده ی رئیس اوت فیته و سال هاس وعده ازدواجش داده شده، اما سرافینا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Donya
Donya
2 سال قبل

عزیزم پارت جدید نمیزاری؟!

همچو دُر
همچو دُر
2 سال قبل

پارت جدید کیه؟؟؟

Elina
Elina
2 سال قبل

میگم رها مگه با عرفان نبود؟🤔

Hani
Hani
پاسخ به  Elina
2 سال قبل

نه ، از این طریق عرفان با رادان اشنا شد

P:z
P:z
2 سال قبل

من نفهمیدم خونه ی کی بود این خونه که داشت میرفت؟
جایی گفته شد و من یادم نیست؟

Hani
Hani
پاسخ به  P:z
2 سال قبل

نه گفته نشد ، مشخص میشه حالا یا پارت بعد یا دو پارت بعد

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x