رمان سکانس عاشقانه پارت 88

 

_ چند دقیقه اجازه بده رها ! 

سمت اریا برمی گرده و میگه : واضح تر بگو باباجان … ما شر در نمیاریم … شوخی هم انقد کش دار نمیشه که بگیم شوخی می کنی ! 

آریا تک سرفه ای میکنه و به نظرم خودشم مونده از کجا شروع کنه و آخرش به حرف میاد : 

_ راستش آقا امیر علی منو رها یه سالی میشه از هم جدا شدیم ! 

بابا جا می خوره و مامان میگه : 

_ خدا مرگم بده …. یعنی چی جدا شدین ؟! 

بابا اونقدر عصبیه که رو به مامان صدا بلند میکنه :

_ بذار حرفشو بزنه ! …

ته دله من خالی میشه و وا رفته به آریایی نگاه میکنم که هیچ جوره نمی خواد کوتاه بیاد و ادامه میده  :

_ طلاق به خواسته ی من بود و رها نمی خواست ! 

مامان عصبی می خنده و میگه :

_ دختره من احمقه …. احمقه که نمی خواست … اون هنوزم نمی خواد ..

سمت من برمیگرده : تو با این شرایط زندگی کردی ؟ … یک سال زیر سقف خونه ی مردی موندی که شوهرت نبود ؟!؟!

اریا تند میگه : ما با هم زندگی نمی کردیم !

مامان بغص کرده و نا باور به اریا نگاه میکنه و اریا لب میزنه :

_ اون توی خونه ی خودش موند و من …

بابا تند از جا بلند میشه و ممی ذاره اون حرفش رو کامل کنه … صدا بلند میکنه :

_ خونه ی خودش ؟!؟!؟ می خوای مثلا رسم مردونگی رو به جا بیاری ؟!؟ اینه رسمش اریا خان ؟؟؟ …  میدونی بابات شب خواستگاری در گوشم چی گفت ؟؟؟ … گفت من پسر بزرگ نکردم ، من مرد بزرگ کردم !

 

 من مرد بزرگ کردم ! 

از جام بلند میشم و میگم : 

_ بابا … بابا گوش کن شما … 

بابا اما شاکی میگه :

_ تو خفه شو … تو صداتو ببر که نشنوم صداتو رها … چوب خطت پره … 

اریا نفس عمیقی میکشه و از جا بلند میشه لب میزنه : اون تقصیری نداره ! 

من به هول و ولا می افتم و میگم :

_ وایسین … حرف میزنیم … دعوا که … 

مامان اما اروم نمیگیره … رو به بابا سر بلند میکنه و میگه :

_ من گفتم امیر … گفتم یه جای کار زندگی رها می لنگه … گفتم و تو گوش نکردی ! 

بابا کلافه دستی بین موهاش میکشه و آریا ساکت نگاهشون میکنه … تا حد زیادی شرمنده که میگم :

_ گوش کنین … چیزی نشده ! هوم ؟ 

انگاری بابا رو آتیش میزنن که به هم ریخته و عصبی میگه : 

_ چیزی نشده ؟؟؟ هااا؟؟؟ یک سال تمام سکوت کردی و ما نفهمیدیم ‌… دیگه چی … 

تند میگم :

_ بابا قربونت برم … من … 

آریا بین گفته هام میگه : 

_ مقصر اول و اخرش ! چیکار کنم حل شه ؟؟؟

مامان پوزخنده عصبی میزنه : 

_ حل ؟!؟ … چی رو می خوای حل کنی؟ 

آریا رک و بی مکث لب میزنه :

_ دوسش دارم …. نمی تونم جداشم ‌..

بابا شاکی میگه :

_ مرد حسابی تو الانشم جدایی ! متوجهی چی داری میگی ؟ …

اریا کلافه میگه : من متوجهم … می فهمم چی میگم … من رها رو دوست دارم ..  دوست داشتم ! 

این بار بابا به تمسخر جواب میده :

_ آهان .. از رو دوست داشتن طلاقش دادی !

 

بابا به مسخره میگه … همه اینو می فهمیم و تهش آریا لبش رو از داخل گاز می زنه … میدونم که خودش رو به زور نگه داشته تا حرف بدی نزنه … 

تا بد نگه و کج نگه … من نگرانم … اونقدر نگرانم که باز میگم : چیزه …. 

آریا تند بین گفته م میاد و میگه : 

_ترسیدم آسیب ببینه! … گفتم یه پلیسم و یه روز اگه بگیرنش نمی تونم  دووم بیارم و خودمو ببخشم ! 

مامان شاکی تر میگه : حالا چی ؟  ..دیدی که آسیب دید … ولش کن برو …

ترس میریزه توی دلم … یعنی چی ولش کن برو … مامان انگار متوجه نیست … 

آریا نگاش میکنه … مامانم رو نگاه میکنه و آشفته لب میزنه :

_  اگه ولشم بکنم دووم  نمیارم …  چیکار کنم بهتر باشه ؟ 

دلم ریش میشه از ناتوانی توی جمله ش … دلگیر صدا بلند میکنم … عصبی … آشفته … میگم : بس کنین دیگه … 

هر سه سمتم برمی گردن که میگم :

_ بابا منم آدمم …. منم می خوام حرف بزنم … چرا نمی ذارین ؟ … 

آریا لب میزنه : کنار وایسا ! 

می دونم می خواد مانعه درگیری و بحث بین منو آریا بشه ! ولی نمی تونم ساکت بمونم . 

میگم : نمی تونم کنار وایسم … آریا من تو رو نبخشیدم اما نمی تونمم ازت بگذرم ! 

مامان می غره : رهااا ! 

بغض کرده لب میزنم : دوسش دارم ! 

آریا پلک می زنه … طولانی … مامان جا خورده و بابا با اخم نگاهم میکنه …. تهش دووم نمیاره و میگه : با ذلت می خوای بمونی ؟ … 

آریا تند میگه : جاش رو تخم چشامه !

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نارگون pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       نارگون، دختری جوان و تنها که در جریان ناملایمتی های زندگی در پیله ی سنگی خودساخته اش فرو رفته و در میان بی عدالتی ها و ناامنی های جامعه، روزگار می گذراند ، بازیچه ی بازی های عجیب و غریب دنیا که حال و گذشته ی مبهمش را بهم گره و آینده اش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس نامشروع ارباب pdf از مسیحه زاد خو

  خلاصه رمان :     کابوس ارباب همون خیانت زن اربابه ارباب خیلی عاشقانه زنشو دوس داره و میره خواستگاری.. ولی زنش دوسش نداره و به اجبار خانواده ش بله رو میده و به شوهرش خیانت میکنه … ارباب اینو نمیفهمه تا بعد از شش سال زندگی مشترک، پسربچه‌شون دچار یه بیماری سخت میشه و تو ازمایش خون بیمارستان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهره اعتماد

    خلاصه رمان :     هدی همت کارش با همه دخترای این سرزمین فرق داره، اون یه نصاب داربست حرفه ایه که با پسر عموش یه شرکت ساختمانی دارن به نام داربست همت ! هدی تمام سعی‌اش رو داره میکنه تا از سایه نحس گذشته ای که مادر و پدرش رو ازش گرفته بیرون بیاد و به گذشته

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

خیلی براتون متأسفم که اینقدر از آزار مردم لذت میبرید. تمومش کن این رمان رو .

zeynab
zeynab
3 سال قبل

بابا دو ماه دیگه میشه ۲ سال که این رمان رو شروع کردی
یکم دست بجنبون توروخدا
رسما همه رو علاف خودت کردی که هر وقت عشقت کشید ۱۰ خط داستان می دی به ادمین میشه مثلاااا یه پارت

4271870791
4271870791
3 سال قبل

واقعا واستون متاسفم
یا نذارید یا میذارید درست واقعا براتون متاسفم
بلئ نیستی نزار
یا ننویس

ماریا
ماریا
3 سال قبل

خدایش رمان خوبی بود حیف نویسندش نفهمه نمیفمه یکم بیشتر بنویسه به جای بر نمیخوره

Sara
Sara
3 سال قبل

فک کنم دو سال دیگه رمان تموم بشه

Sara
Sara
3 سال قبل

فک کنم دو سال دیگه طول بکشه رمانو تموم کنی

Aynaz
Aynaz
3 سال قبل

ناموسا مسخره کردین مارو؟؟؟
بعد ۳ هفته اینه پارت جدید؟😐😐

ریحانه
ریحانه
3 سال قبل

😏

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x