رمان صیغه استاد پارت 77 - رمان دونی

اختيار دستام دست خودم نبود كه پايين بيارمشون و نگاه از فرم لباش بگيرم.

به جاش انگشت شستم و روي گونه اش كشيدم و دست مردونه اش استخوون دستم و نوازش كرد.

قلبم كشش عجيبي به بوسيدن لباي سرخش داشت. انگار كه لباش برام شده بود مثل جام شرابي كه ممنوع بود اما بدنم بهش نياز داشت.

نگاهم به زور از لباش گرفتم و آهسته سرم و پايين انداختم تا نگاهش نكنم.

لب خودم و گاز گرفتم و تلاش كردم تا به فرم و رنگ لباي خواستنيِ هامون فكر نكنم.

دستام و از دور صورتش برداشتم و متقابلاً هامون هم همين كار و كرد. تو دلم به خودم لعنت فرستادم كه نذاشتم چند ثانيه بيشتر گرمي دستاش قلبم و نوازش كنه.

تا بخوام خودم و قانع كنم كه كار درستي كردم، دست راستش و زير چونه ام گذاشت و سرم و بالا آورد.

لبم و از زير دندونم بيرون كشيد و اين بار اون خيره لباي من شد.

سرش و جلو آورد و با چشماي بسته دم عميقي گرفت.
– تو كه نتونستي، پس بذار من تمومش كنم.

قرار گرفتن لباي مردونه اش روي لبام مجال فكر كردن بهم نداد.

چشمام و روي هم گذاشتم و طعم ناب لباش و با ذره ذره وجودم چشيدم.

دستام و دوباره روي صورتش گذاشتم و اين بار من بودم كه با عطش بيشتري، لبام و به لباش فشار دادم.

دستش و پشت كمرم گذاشت و جثه ريزم و به هيكل مردونه و چهارشونه خودش چسبوند.
دلم نمي خواست هيچ وقت لبام و از لباش جدا كنم. دلم مي خواست تا ابد اين طعم شيرين و زير زبونم حس كنم.

لباش و جدا كرد و به چشمام نگاه كرد. طرح چشماي قشنگش خمار شده بود و دلم ضعف مي رفت براي نوع نگاه خاصش.

انگشتش و روي لبم كشيد و با لحن حريصي زمزمه كرد: زيادي خوشمزه اي ساغر، نمي تونم ازت دل بكنم.

نفسش و كلافه بيرون داد و يكي از دستاش و پشت كمرم و اون يكي رو روي بازوم گذاشت.

– معذرت مي خوام اما دست خودم نيست.
روي دستش خوابوندتم و اين بار با شدت بيشتري لباش عطش خواستنم و خاموش كرد.

دستم و بين موهاش فرو بردم و اجازه دادم هر چه قدر كه دلش مي خواد ببوستم.

جواب بوسه هاي پر عطشش و فقط با بوسه هاي كوتاهي مي دادم كه توي هر شرايط ديگه اي مطمئناً از خجالت آبم مي كرد.

با آرامش از لبام فاصله گرفت و خيره چشمام شد. خجالت سراغم اومده بود و از طرفي ذوق عجيبي واسه بوسيده شدن از طرف هامون داشتم.

موهام و با دست عقب داد و كوتاه پيشوني ام و بوسيد.

– برو استراحت كن، اين چند روز زيادي خسته شدي عزيزم.

صاف نشستم و لباسم و مرتب كردم. آهسته گونه اش و بوسيدم و بدو بدو سمت اتاقم رفتم تا مبادا زير نگاهش از خجالت ذوب شم.

جلوي آينه قدي اتاق وايسادم و خيره صورتم شدم. انگار يكي لپام و با شدت نيشگون گرفته بود كه اين طوري سرخ شده بودن.

انگشتم و روي لبايي كشيدم كه چند دقيقه پيش هامون بوسيده بودتشون.

با خجالت نگاهم و از لبام گرفتم و صورتم كه از شدت هيجان داغ شده بود بين دستام گرفتم.

با ذوقي شبيه بچه هاي دو ساله ريز خنديدم و حس مي كردم ضربان قلبم به اندازه قابل توجهي بالا رفته؛ كه البته واقعاً هم اين طور بود.

به يك باره خنده ام از روي صورتم رنگ باخت.

من داشتم چي كار مي كردم؟! همخواب يه مرد زن دار شده بودم و براي بوسه هاش اين طوري ذوق داشتم. من پرستار گيتي بودم و داشتم بهش خيانت مي كردم؟!

خيانت؟! نه من نمي خواستم جاي اون و توي اين خونه بگيرم. من فقط هامون و مي خواستم.

دلم مي خواست كسي كه بعد از همه كس و كارم پشتم در اومده بود و بهم حس امنيت مي داد كنارم باشه. مگه داشتن يه پشتوانه خواسته زياديه واسه يه دختر؟!

روي تختم دراز كشيدم و پتو رو روي بدنم كشيدم. نبايد گريه مي كردم. هر چي امروز بهم فشار وارد شده بود بسم بود.

خودم و جمع كردم و انقدر به ديوار رو به روم خيره شدم تا كاسه چشمام پر اشك شد.

بسه ساغر تا كِي قراره گريه كني؟! مگه تا حالا تو زندگيت بدبختي نداشتي كه حالا داري واسه اينكه هامون زن فلجش و نخواسته خودت و مي خوري؟!

از كِي تا حالا فلج خطابش مي كنم و خودم بي خبرم؟!

چشمام و با زور بستم و قطره اشك سمجي از چشمام بيرون اومد. بايد بخوابم… بايد بخوابم…

***

– دست از شوهرم بردار دختره پتياره. عين بختك افتادي تو زندگيم نمي دونم چرا گورت و گم نمي كني! قرار بود بياي كنيز خونه ام باشي نه اين كه هووم بشي.
چشمام و باز كردم و صاف سر جام نشستم. بار چندم كه تو خوابم گيتي حرف مي زد و ازم ناراحت بود و اين طور از خواب مي پريدم؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
رمان میان عشق و آینه

  دانلود رمان میان عشق و آینه خلاصه : کامیار پسر خشن که با نقشه دختر عمه اش… برای حفظ آبرو مجبور میشه عقدش کنه… ولی به خاطر این کار ازش متنفر میشه و تصمیم میگیره بعد از ازدواج انقدر اذیت و شکنجه اش کنه تا نیاز مجبور به طلاق شه و همون شب اول عروسی… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه مهتاب

    خلاصه رمان:               داستان یک عشق خاص و ناب و سرشار از ناگفته ها و رمزهایی که از بس یک انتظار 15 ساله دوباره رخ می نماید. فرزاد و مهتاب با گذر از آزمایش ها و توطئه و دشمنی های اطراف، عشقشان را ناب تر و پخته تر پیدا می‌کنند. جایی که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

سلام،چراديرپارت ميزاري بخدايادمون ميره پارت قبلي واصل ماجرا.تاقبل ماه رمضان لطفأتموم كن رمان رو،اخه بعضي جاهاش باعث تحريك،ميشه.كه راهي واسه شيطانه حيفه توماه خدا.لطفأپايانش رو.

지만
지만
2 سال قبل

و منی که فک کردم اقلا سه پارت گذاشته💔😐😐😐😐و پ*ش*مام به همراه کر*کا*م در حال ریختن💔😐این چه وضعشه عید داره میاد سال داره میشه ۱۴۰۱ ولی این هنوز تموم نشده
نویسنده رمان عزیز نمد دختری یا پسری ولی خواهشا یا ادامه نده یا زود به زود پارت بذار والا با🔪میام تو خوابت😐💔

تارا
تارا
2 سال قبل

نویسنده مگه هامون بی پدر و مادر که حرفی از شون زده نمیشه اصلا کجا هستن ؟
لطفا یکم درباره پدر و مادر هامون و گیتی هم گفته بشه ته اینکه فقط موضوع درباره هامون و ساغر باشه
و اینکه من اون دیگه هایی که داستان از زبان
هامون هم گفته شد رو دوست داشتم لطفا این مدلی رو بیشتر کنین مثلا یکم از زبان ساغر یکم هامون اینجوری بهتره مگه نه ؟

مایکلیو
مایکلیو
2 سال قبل

خدایاااااااااااااا این چه وضع پارت گذاریهههههه واقعا ک اخه چرا اذیت میکنی خوووو پارت گذاری نکن یا پارت میزاری درست بزار
ادمو خسته نکنید

فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

دیدگاه * رمان خوبيه فقط زودبه زودپارت جديدبزاريد،آخه ديرميزاريد يادمون ميره پارت قبلي هاچي بوده.

زهرا
زهرا
2 سال قبل
پاسخ به  فاطمه

موفق باشی
لطف کن پارت بعدی رو یکم زود تر بزار ☺️☺️

زهرا
زهرا
2 سال قبل
پاسخ به  فاطمه

پارت بعدی رو کی می‌زاری

آرام
آرام
2 سال قبل

نوسنده یه لطف کن بی خیال ادامه رمان شو هر کی موافق علامه کنه که دیگه انقدر خودتون رو تو زحمت ندازین والا ما راضی به زحمت شما نیستیم

Mohadeseh
Mohadeseh
2 سال قبل
پاسخ به  آرام

دقیقاً واقعا چیه از یک سال یک پارت می‌ذاره

آرام
آرام
2 سال قبل

نویسنده عزیز یه لطف در حق خودت و ما کن بیخیال ادامه رمان شو نه مارو حرص بده نخودت و توزحمت بنداز
هرکی موافق علام کنه والا خیلی بی مزه و ببخشید مزخرف شده…..

:) narges
:) narges
2 سال قبل
پاسخ به  آرام

بهتره رمان رو بده به یه نویسنده دیگه شاید بهتر شد

.......
.......
2 سال قبل

خیلی دیگه مسخره شده من از اول این رمان و دنبال کردم الان خیلی چرت شده اولش خوب بود همش هیجان داشتیم که گیتی چیکار میخواد بکنه الان که خود ساغر هم معلوم نیست چشه خدا شفاش بده .

M.A.B
M.A.B
2 سال قبل

چقدرخسته شدی تا این دو خط رو نوشتی که جمع کلش یه بوسه بود من از اول رمانت رو دنبال کردم اول سه روز یک بار پارت میزاشتی بعد شد هفتگی و بعد شد دوهفته ای الانم ماهی یه پارت دو خطی فقط بپا خسته نشی

Sohel
Sohel
2 سال قبل

خوب بود 🧡 خواهرای عزیز حرف ابجی سهیل رو گوش کنید
نویسنده خانم گوش شنوا نداره انگاری خوب نویسنده جونم خوب پارت میزتری فقط زود ب زود بزار و من و این خواهرای عزیزمو انقد حرص نده عخشم👀

ملیکا
ملیکا
2 سال قبل
پاسخ به  Sohel

رمان خوبیه اما نویسنده اذیت میکنه

دلبر
دلبر
2 سال قبل

رمانت خوبه ها ولی چرا اینقدر فاصله گذاری هات زیادهه به خدا من بین رمانات دوتا رمان دیکه رو تموم میکنم ولی بازم منون شاید دست اولت باشه و کند ولی امیدوارم عالی تر بشه

Shyli
Shyli
2 سال قبل

بعد از چند وخ افتخار دادین پارت گذاشتین
واقعا مرسی کاش حداقل بعد این همه مدت یکم طولانی تر بود ب هر حال ممنون

Ghazall
Ghazall
2 سال قبل
پاسخ به  Shyli

رمانت قشنگه اما خب یکم داره بچه گانه میشه و خیلی تایم پارت گذاشتنت کمه ادم زده میشه از رمان و دیه هیجانی نمیمونه

دسته‌ها
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x