اختيار دستام دست خودم نبود كه پايين بيارمشون و نگاه از فرم لباش بگيرم.
به جاش انگشت شستم و روي گونه اش كشيدم و دست مردونه اش استخوون دستم و نوازش كرد.
قلبم كشش عجيبي به بوسيدن لباي سرخش داشت. انگار كه لباش برام شده بود مثل جام شرابي كه ممنوع بود اما بدنم بهش نياز داشت.
نگاهم به زور از لباش گرفتم و آهسته سرم و پايين انداختم تا نگاهش نكنم.
لب خودم و گاز گرفتم و تلاش كردم تا به فرم و رنگ لباي خواستنيِ هامون فكر نكنم.
دستام و از دور صورتش برداشتم و متقابلاً هامون هم همين كار و كرد. تو دلم به خودم لعنت فرستادم كه نذاشتم چند ثانيه بيشتر گرمي دستاش قلبم و نوازش كنه.
تا بخوام خودم و قانع كنم كه كار درستي كردم، دست راستش و زير چونه ام گذاشت و سرم و بالا آورد.
لبم و از زير دندونم بيرون كشيد و اين بار اون خيره لباي من شد.
سرش و جلو آورد و با چشماي بسته دم عميقي گرفت.
– تو كه نتونستي، پس بذار من تمومش كنم.
قرار گرفتن لباي مردونه اش روي لبام مجال فكر كردن بهم نداد.
چشمام و روي هم گذاشتم و طعم ناب لباش و با ذره ذره وجودم چشيدم.
دستام و دوباره روي صورتش گذاشتم و اين بار من بودم كه با عطش بيشتري، لبام و به لباش فشار دادم.
دستش و پشت كمرم گذاشت و جثه ريزم و به هيكل مردونه و چهارشونه خودش چسبوند.
دلم نمي خواست هيچ وقت لبام و از لباش جدا كنم. دلم مي خواست تا ابد اين طعم شيرين و زير زبونم حس كنم.
لباش و جدا كرد و به چشمام نگاه كرد. طرح چشماي قشنگش خمار شده بود و دلم ضعف مي رفت براي نوع نگاه خاصش.
انگشتش و روي لبم كشيد و با لحن حريصي زمزمه كرد: زيادي خوشمزه اي ساغر، نمي تونم ازت دل بكنم.
نفسش و كلافه بيرون داد و يكي از دستاش و پشت كمرم و اون يكي رو روي بازوم گذاشت.
– معذرت مي خوام اما دست خودم نيست.
روي دستش خوابوندتم و اين بار با شدت بيشتري لباش عطش خواستنم و خاموش كرد.
دستم و بين موهاش فرو بردم و اجازه دادم هر چه قدر كه دلش مي خواد ببوستم.
جواب بوسه هاي پر عطشش و فقط با بوسه هاي كوتاهي مي دادم كه توي هر شرايط ديگه اي مطمئناً از خجالت آبم مي كرد.
با آرامش از لبام فاصله گرفت و خيره چشمام شد. خجالت سراغم اومده بود و از طرفي ذوق عجيبي واسه بوسيده شدن از طرف هامون داشتم.
موهام و با دست عقب داد و كوتاه پيشوني ام و بوسيد.
– برو استراحت كن، اين چند روز زيادي خسته شدي عزيزم.
صاف نشستم و لباسم و مرتب كردم. آهسته گونه اش و بوسيدم و بدو بدو سمت اتاقم رفتم تا مبادا زير نگاهش از خجالت ذوب شم.
جلوي آينه قدي اتاق وايسادم و خيره صورتم شدم. انگار يكي لپام و با شدت نيشگون گرفته بود كه اين طوري سرخ شده بودن.
انگشتم و روي لبايي كشيدم كه چند دقيقه پيش هامون بوسيده بودتشون.
با خجالت نگاهم و از لبام گرفتم و صورتم كه از شدت هيجان داغ شده بود بين دستام گرفتم.
با ذوقي شبيه بچه هاي دو ساله ريز خنديدم و حس مي كردم ضربان قلبم به اندازه قابل توجهي بالا رفته؛ كه البته واقعاً هم اين طور بود.
به يك باره خنده ام از روي صورتم رنگ باخت.
من داشتم چي كار مي كردم؟! همخواب يه مرد زن دار شده بودم و براي بوسه هاش اين طوري ذوق داشتم. من پرستار گيتي بودم و داشتم بهش خيانت مي كردم؟!
خيانت؟! نه من نمي خواستم جاي اون و توي اين خونه بگيرم. من فقط هامون و مي خواستم.
دلم مي خواست كسي كه بعد از همه كس و كارم پشتم در اومده بود و بهم حس امنيت مي داد كنارم باشه. مگه داشتن يه پشتوانه خواسته زياديه واسه يه دختر؟!
روي تختم دراز كشيدم و پتو رو روي بدنم كشيدم. نبايد گريه مي كردم. هر چي امروز بهم فشار وارد شده بود بسم بود.
خودم و جمع كردم و انقدر به ديوار رو به روم خيره شدم تا كاسه چشمام پر اشك شد.
بسه ساغر تا كِي قراره گريه كني؟! مگه تا حالا تو زندگيت بدبختي نداشتي كه حالا داري واسه اينكه هامون زن فلجش و نخواسته خودت و مي خوري؟!
از كِي تا حالا فلج خطابش مي كنم و خودم بي خبرم؟!
چشمام و با زور بستم و قطره اشك سمجي از چشمام بيرون اومد. بايد بخوابم… بايد بخوابم…
***
– دست از شوهرم بردار دختره پتياره. عين بختك افتادي تو زندگيم نمي دونم چرا گورت و گم نمي كني! قرار بود بياي كنيز خونه ام باشي نه اين كه هووم بشي.
چشمام و باز كردم و صاف سر جام نشستم. بار چندم كه تو خوابم گيتي حرف مي زد و ازم ناراحت بود و اين طور از خواب مي پريدم؟!
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام،چراديرپارت ميزاري بخدايادمون ميره پارت قبلي واصل ماجرا.تاقبل ماه رمضان لطفأتموم كن رمان رو،اخه بعضي جاهاش باعث تحريك،ميشه.كه راهي واسه شيطانه حيفه توماه خدا.لطفأپايانش رو.
و منی که فک کردم اقلا سه پارت گذاشته💔😐😐😐😐و پ*ش*مام به همراه کر*کا*م در حال ریختن💔😐این چه وضعشه عید داره میاد سال داره میشه ۱۴۰۱ ولی این هنوز تموم نشده
نویسنده رمان عزیز نمد دختری یا پسری ولی خواهشا یا ادامه نده یا زود به زود پارت بذار والا با🔪میام تو خوابت😐💔
نویسنده مگه هامون بی پدر و مادر که حرفی از شون زده نمیشه اصلا کجا هستن ؟
لطفا یکم درباره پدر و مادر هامون و گیتی هم گفته بشه ته اینکه فقط موضوع درباره هامون و ساغر باشه
و اینکه من اون دیگه هایی که داستان از زبان
هامون هم گفته شد رو دوست داشتم لطفا این مدلی رو بیشتر کنین مثلا یکم از زبان ساغر یکم هامون اینجوری بهتره مگه نه ؟
خدایاااااااااااااا این چه وضع پارت گذاریهههههه واقعا ک اخه چرا اذیت میکنی خوووو پارت گذاری نکن یا پارت میزاری درست بزار
ادمو خسته نکنید
دیدگاه * رمان خوبيه فقط زودبه زودپارت جديدبزاريد،آخه ديرميزاريد يادمون ميره پارت قبلي هاچي بوده.
موفق باشی
لطف کن پارت بعدی رو یکم زود تر بزار ☺️☺️
پارت بعدی رو کی میزاری
نوسنده یه لطف کن بی خیال ادامه رمان شو هر کی موافق علامه کنه که دیگه انقدر خودتون رو تو زحمت ندازین والا ما راضی به زحمت شما نیستیم
دقیقاً واقعا چیه از یک سال یک پارت میذاره
نویسنده عزیز یه لطف در حق خودت و ما کن بیخیال ادامه رمان شو نه مارو حرص بده نخودت و توزحمت بنداز
هرکی موافق علام کنه والا خیلی بی مزه و ببخشید مزخرف شده…..
بهتره رمان رو بده به یه نویسنده دیگه شاید بهتر شد
خیلی دیگه مسخره شده من از اول این رمان و دنبال کردم الان خیلی چرت شده اولش خوب بود همش هیجان داشتیم که گیتی چیکار میخواد بکنه الان که خود ساغر هم معلوم نیست چشه خدا شفاش بده .
چقدرخسته شدی تا این دو خط رو نوشتی که جمع کلش یه بوسه بود من از اول رمانت رو دنبال کردم اول سه روز یک بار پارت میزاشتی بعد شد هفتگی و بعد شد دوهفته ای الانم ماهی یه پارت دو خطی فقط بپا خسته نشی
خوب بود 🧡 خواهرای عزیز حرف ابجی سهیل رو گوش کنید
نویسنده خانم گوش شنوا نداره انگاری خوب نویسنده جونم خوب پارت میزتری فقط زود ب زود بزار و من و این خواهرای عزیزمو انقد حرص نده عخشم👀
رمان خوبیه اما نویسنده اذیت میکنه
رمانت خوبه ها ولی چرا اینقدر فاصله گذاری هات زیادهه به خدا من بین رمانات دوتا رمان دیکه رو تموم میکنم ولی بازم منون شاید دست اولت باشه و کند ولی امیدوارم عالی تر بشه
بعد از چند وخ افتخار دادین پارت گذاشتین
واقعا مرسی کاش حداقل بعد این همه مدت یکم طولانی تر بود ب هر حال ممنون
رمانت قشنگه اما خب یکم داره بچه گانه میشه و خیلی تایم پارت گذاشتنت کمه ادم زده میشه از رمان و دیه هیجانی نمیمونه