رمان عشق ممنوعه استاد پارت 106 - رمان دونی

اون داد و بیداد میکرد
ولی من انگار کر شده باشم توی دنیای دیگه ای سیر میکردم

همش ذهنم حول و هوش آراد میچرخید که دروغا و بازی های من چه بلایی سرش آورده بودن

بدون اهمیت به سرزنش هاش ، گوشی رو توی دستای لرزونم محکم گرفتم و با بغض نالیدم :

_میخوام برگردم باید ببینمش

_چیییییییییی ؟؟؟

با شنیدن صدای دادش سرم کج شد و گوشی رو از گوشم فاصله دادم

_ هیچ جااایی نمیای فهمیدی ؟؟

با بغض نالیدم :

_چرا ؟؟ باید باهاش حرف بزنم

_هه حرف؟؟ مگه جای حرفی هم باقی گذاشتی ؟؟

حالت تهوع امانم رو بریده بود به سختی بلند شدم و با پاهایی که میلرزیدن به زور قدمی سمت حمام برداشتم

_آره باید بیام همه چی رو براش توضیح بدم

صدای پوزخند تمسخر آمیزش توی گوشم پیچید و پشت بندش چیزی گفت که بی اختیار پاهام لرزید و تا به خودم بیام پخش زمین شدم

_بازی هایی که سرش پیاده کردی رو بهش توضیح بدی ؟؟ یا بیای عشق و حالاش رو با دخترای دیگه ببینی هاااا

روی زمین از درد به خودم میپیچدم ولی مدام این حرف امیر توی ذهنم تکرار و تکرار میشد

درست مثل ضبطی که روی دور تکرار گذاشته باشنش مدام این جملات توی ذهنم تکرار میشد و حالم رو از اینی که هستم بدتر میکرد

مگه نگفت تو خونه اس و کسی ندیدتش؟؟
پس چرا الان داره از دخترای دیگه حرف میزنه ؟؟

نه نمیتونستم برای یه ثانیه هم کسی جز خودم رو کنارش تصور کنم ، اگه روزی کسی دیگه ای رو دوست داشته باشه به طور حتم دیووونه میشم

صدای امیر که بلند اسمم رو فریاد میزد به گوشم میرسید ولی انگار فلج شده باشم قدرت اینکه تکونی بخورم و گوشی رو که یه کم اون طرف ترم افتاده بود رو به طرف خودم بکشم رو نداشتم

فقط از زور غم و ناتوانی هق هق گریه هام بالا گرفته و داشت سکوت خونه رو میشکست یه طورایی برای دلم سوگواری میکردم دل بدبخت و بی کسم که بعد سالها تازه داشت طعم عشق و محبت و امنیت رو میچشید

ولی لعنت بهش که آدم اشتباهی رو انتخاب کرد
آدمی که از اولش هم مال من نبود و میدونستم که بالاخره همچین روزی پیش میاد برای همینم روزای آخر سعی میکردم تا حد ممکن ازش دوری کنم

شایدم این درد و غما مجازاتیه که خدا برام در نظر گرفته !!

توی حال بدی دست و پا میزدم
که یکدفعه با هجوم مایع تلخی به دهنم با تموم قدرت باقی مونده توی وجودم ، دستای لرزونم رو ستون بدنم کردم

و به سختی تن دردمندم روی زمین کشیدم و همین که خودم رو به حمام رسوندم بی اختیار شروع کردم پشت سرهم عوق زدن

تموم این چند روز از بس بالا آورده بودم و از طرفی نمیتونستم چیزی بخورم که زیر چشمام گود افتاده و دستام از زور ضعف میلرزیدن

شیر آب رو باز کردم و بی توجه به خیسی لباسام دستامو زیر آب فرو بردم و محکم به صورتم پاشیدم از شدت سردی آب به نفس نفس افتادم

که حس کردم صدای موبایلم به گوشم میرسه میدونستم امیرِ و با اون طرز قطع کردن تماس حتما نگرانم شده ولی اون لحظه نمیدونم چه مرگم شده بود

که نمیخواستم باهاش حرف بزنم
شاید دلم ازش گرفته بود ولی اونم که گناهی نداشت هرچی میگفت بحاطر خود احمقم بود

با حال بد به سختی دوش کوتاهی گرفتم تا سرحال بیام و بهتر شم خداروشکر برام خوب بود چون با تموم شدن حمامم حس کردم سر گیجه و حالت تهوعم کمتر شد

حوله کوتاهی که توی حمام بود رو دور کمرم بستم بلندیش تا یه وجب زیر با…سنم میرسید موهای بلند و خیسم همونطور آزادنه دورم رها کردم

و با حس و حالی یه کم بهتر از حمام بیرون زده و وارد هال کوچیک خونه بی بی شدم با دیدن گوشی که همونجوری وسط افتاده بود برای ثانیه ای نگاهم روش چرخید

تموم مدتی که توی حمام بودم صدای زنگ های پشت همش به گوشم میرسید ولی نه حال داشتم از حمام بیرون برم و جوابش رو بدم نه امیدی داشتم که باز حرفای خوبی از دهنش بشونم

یه طورایی بعد شنیدن جمله آخرش ترس برم داشته بود ترس از اینکه با حرفاش مطمعنم کنه که حقیقت داره و دختری یا دخترایی پا توی زندگی آراد گذاشتن

دستم رو به سرم که سنگین شده بود گرفتم و قدمی سمت اتاق برداشتم که باز صدای گوشی بلند شد

قدمام از حرکت ایستاد
آب دهنم رو صدادار قورت دادم و دودل نیم نگاهی بهش انداختم صفحه اش مدام خاموش روشن میشد و بهم هشدار میداد

تا کی میخواستم فرار کنم ؟!
بالاخره که چی ؟؟

با این فکر به سمتش رفتم و گوشی رو برداشتم ولی همین که تماس رو وصل کردم فریاد عصبی امیر توی گوشم پیچید

_دختره دیوونه چرا گوشی رو برنمیداری نمیگی نگرانت میشم هاااااا

آب دهنم رو به سختی قورت دادم‌ و با صدایی که به شدت گرفته بود آروم لب زدم :

_نتونستم !!

با شنیدن صدای گرفته ام با نگرانی پرسید

_چرا ؟؟ چیزی شده ؟؟

الان چی بهش میگفتم ؟!
میگفتم بخاطر احتمال بارداری که دارم همش سرگیجه و حالت تهوع دارم و به همین خاطر نتونستم جوابت رو بدم و نزدیک بود غش کنم و از حال برم ؟؟

تصمیمم رو گرفته بودم باید خودم با چشمای خودم میدیدمش نمیتونستم اینطوری تحمل کنم

با این فکر زبونی روی لبهای ترک خورده ام کشیدم و بی اهمیت به سوالش جدی گفتم :

_میخوام برگردم پس یه جای خواب که شب بتونم توش بمونم برام پیدا کن

_چیییییییی ؟؟ مگه مغز خر خوردی آخه روانی؟؟

باز داد و فریاداش بالا گرفت ولی من بی اهمیت به حرفاش تماس رو قطع و گوشی رو خاموش کردم

تلفن خاموش رو گوشه طاقچه گذاشتم
و بیخیال به سمت آشپزخونه رفتم میدونستم الان از دستم دیوونه شده و منو به فوحش و ناسزا بسته

ولی اون لحظه هیچی برام اهمیتی نداشت
چون تصمیمم رو گرفته بودم پس باید هر طوری شده برمیگشتم و سر و گوشی آب میدادم وگرنه دق میکردم و میمیردم

دلم دیگه طاقت این دوری رو نداشت
پس باید کاری میکردم اینطوری دست روی دست گذاشتن بی فایده بود

یکدفعه با احساس ضعفی که توی بدنم پیچید در یخچال رو باز کردم و گیج نگاهم رو داخلش چرخوندم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد اول ) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

        خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ژینو
دانلود رمان ژینو به صورت pdf کامل از هاله بخت یار

  خلاصه: یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بی‌پروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی می‌کنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو می‌بینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه!حتی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

یعنی باورم نمیشه نازی این قدر خنگه که نفهمه آراد دلیل بودن اش با دخترا اینه که می خواد خودشو خالی کنه و گرنه هیچ حسی به آن ها نداره

معصومه
معصومه
2 سال قبل

چقدر کم

معصومه
معصومه
2 سال قبل

نازی بعدش خودش میره پیش آراد
آراد هم که نگو که استقبال گرمی ازش می‌کنه 🤣
البته با زندانی کردنش تو انباری آوردن مهسا و ….

سارا
سارا
2 سال قبل

عررررررررررررررررررررررررررررر کم بود

Mahi
Mahi
2 سال قبل

کمه ولی مرسی😐💫

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x