رمان فئودال پارت 55 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

متعجب به نریمان خیره شد، یعنی موفق شده بود؟ زبانش را روی لب های خشکش کشید و زمزمه کرد:

 

– چی؟ و.. واقعاً؟

 

نریمان انگار گرمش بود ، راضی نبود به کسی جزء گلین دست بزند اما باید خود را راضی میکرد که گلین تمام شده است، یک زن خیانتکار که در بغل مرد دیگر دیده بود لایق وفاداری نبود !

غیر از آن،  افسانه زنش بود دیگر !

 

– گفتم خودت‌و برای شب آماده کن، امشب‌و بیا تو اتاقم بمون !

 

افسانه خندید، خوشحال شده بود.

بالاخره می‌توانست وارث خان را بدنیا بیاورد و قدرتش را بیشتر کند.

 

– چشم خانِ من… چشم.

 

با خنده خواست به سمتش برود که نریمان خود را عقب کشید، لبخند زورکی به افسانه زد، لعنت به خودش و قلبش که فقط گلین را می‌خواهد.

حتی دست هایش نمی‌خواستند تن کسی را لمس کنند، لب هایش نمی‌خواستند به صدقه ی یکی دیگر بروند‌.

 

– شب … منتظرتم.

 

افسانه اهمیت نداد، همین‌که داشت نرم می‌شد یعنی همه چیز خوب پیش می‌رفت.

 

– منم بی‌صبرانه منتظر شبم.

 

نریمان سرش را تکان داد.

افسانه با حالی خوب از اتاق خارج شد، غروب بود و یک ساعت دیگر طبق معمول شام را سرو می‌کردند.

با لبخند لباس هایش را برداشت و به حمام رفت

میخواست تنش را تمیز کند، بوی خوب بدهد و بدنش صاف باشد.

میخواست بی نقص باشد تا دل نریمان را ببرد و آن دخترک را برای همیشه از ذهن خان پاک کند.

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت307

 

 

 

 

 

– خوشحالی عروس،  چیزی شده؟

 

افسانه تکه ای از گوشت را داخل دهانش برد و باخنده گفت:

 

– آره مامان جون، خبر خوبی شنیدم.

 

فیروزه بانو ابرو بالا انداخت، این روزها پا روی دم پسرش نمیگذاشت، نارین هم سکوت کرده بود به عشق اینکه بتواند به شهر برود و تحصیل کند.

 

– چه خبری ؟

 

افسانه به نریمان که مانند این چند ماه اخم هایش درهم بود اشاره کرد، سرد و خشک بودن مرد برایش اهمیتی نداشت وقتی فرصت داشت برای اینکه دلش را ببرد.

 

– خان گفتن از امشب برم پیششون، برای همین خوشحالم مامان جون.

 

نارین ابرویش را بالا انداخت، نریمان چشم غره ای به دخترک رفت همان مانده بود که بگوید میخواهم لنگم را بالا دهم!

 

– سر سفره جای این حرفا نیست !

 

افسانه لبش را کج کرد.

اجازه می‌داد نریمان بتازد، وارث که آورد او جبران میکرد ، نوبت خودش هم می‌شد.

دندان روی جگر میگذاشت.

 

– مامان ازم پرسید منم جوابش‌و دادم.

 

فیروزه بانو هم انگار به مشامش خورده بود که پسرش نرم شده و می‌خواهد از گلین و گذشته اش دست بکشد.

 

– انشالله… خوبه پسرم.

خوب کردی میخوای با زنت وقت بگذرونی، چیز بدی نگفت عروسم!

 

نریمان سرش را تکان داد و ترجیح داد سکوت کند. حوصله ی کشمکش و حرف هایشان را نداشت.

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت308

 

 

 

 

 

– نریمان جان؟

 

نریمان سرش را بالا گرفت، در سکوت به مادرش نگاه کرد و منتظر حرفش ماند.

 

– چرا مکتب زدی؟ چه نیازی هست!

 

مادرش افکارش قدیمی بود، با حرف دیگرش نریمان عصبانی شد و برای کنترل خودش چند نفس عمیقی کشید.

 

– رعیت‌و چه به سواد آخه پسر گلم !

 

– مامان این حرفا چیه؟ من میخوام مردم روستا باسواد باشن، سواد مردم به پیشرفت روستا کمک میکنه.

 

فیروزه بانو شانه بالا انداخت، پا روی پا انداخت و به افسانه نگاه کرد.  دخترک او را یاد خودش می انداخت.

او هم از روز اول عشق دریافت نکرده بود.

همسرش عاشق زن اولش بود اما کنار آمد و از خود گذشت.

 

– خودت میدونی پسر ، بعداً همین رعیتا پشت پا زدن بهت گلایه نکن !

 

نریمان تاک ابرویی بالا انداخت، گاهی متعجب می‌شد مادرش این حرف ها را از کجا در می آورد.

 

– بیخیال مادر.

 

نارین لبش را گزید ، به برادرش نگاه کرد.

 

– داداش من کی میتونم شروع کنم؟

 

نریمان پا روی پا انداخت ، خوب بود نارین سرگرم می‌شد دیگر پا روی دمش نمیگذاشت البته که قصدش این بود خواهرش درس بخواند و برای خودش کاره‌ای شود.

 

– سپردم برات کتاب بیارن.

بخون ، بری امتحان بدی، بعد باتوجه به چیزهایی که بلدی ثبت نامت میکنن.

 

نارین تشکر کرد، به مدرسه‌ی بزرگسالان میرفت، شنیده بود که بزرگسالان انقدر سخت نیست و سوال هایش چندان قوی نیستند.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 121

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان به گناه آمده ام pdf از مریم عباسقلی

  خلاصه رمان :   من آریان پارسیان، متخصص ۳۲ ساله‌ی سکسولوژی از دانشگاه کمبریج انگلیسم.بعد از ده سال به ایران برگشتم. درست زمانی که خواهر ناتنی‌ام در شرف ازدواج با دشمن خونی‌ام بود. سایا خواهر ناتنی منه و ده سال قبل، وقتی خانوادمون با فهمیدن حاملگی سایا متوجه رابطه‌ی مخفیانه‌ی من و اون شدن مجبور شدم برم انگلیس. حالا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه صنم pdf از شیرین نور نژاد

    خلاصه رمان :       شاه صنم دختری کنجکاو که به خاطر گذشته ی پردردسرش نسبت به مردها بی اهمیته تااینکه پسر مغرور دانشگاه جذبش میشه،شاه صنم تو دردسر بدی میوفته وکسی که کمکش میکنه،مردشروریه که ازش کینه داره ومنتظرلحظه ای برای تلافیه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مگس

    خلاصه رمان:         یه پسر نابغه شیطون داریم به اسم ساتیار،طبق محاسباتش از طریق فرمول هاش به این نتیجه رسیده که پانیذ دختر دست و پا چلفتی دانشگاه مخرج مشترکش باهاش میشه: «بی نهایت» در نتیجه پانیذ باید مال اون باشه. اولش به زور وسط دانشگاه ماچش می کنه تا نامزد دختره رو دک کنه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رضا
رضا
3 ماه قبل

ادمین عزیز کاش حداقل دلیل تاخیر رو بگن اصلا شاید قصد ندارن ادامه بدن آدم بدونه بهتره
ادمبن جان پیام ها رو میبینی دیگ ی واکنشی نشون میدی بدونیم هستی

hosna
hosna
3 ماه قبل

من احساس میکنم فاصله بین پارت گذاری زیاد شده .
آیا نویسنده احساس نمی کنه ؟

رضا
رضا
3 ماه قبل

کاش حداقل حالا ک هفته ای ی بار پارت میدی طولانی تر بود ن اینکه بیای از ی هفته هم بگذره و پارت ندی

hosna
hosna
4 ماه قبل

یه هفته گذشته نمیخوای پارت بدی ؟

hosna
hosna
4 ماه قبل

آخه الان بیای تو این موقعیت دوباره این دوتا رو بهم برسونی که داستان خراب میشه
آخه نرمیان انقدر کم عقله که حتی به ذهنش نرسیده شاید پاپوش باشه

Yas
Yas
4 ماه قبل

کم بود
مثل همیشه طولانی نبود

لیلا
لیلا
4 ماه قبل
پاسخ به  Yas

عزیزم کی طولانی بوده که حالا باشه پارت گذاری نویسنده خیلی کمه

Baran
Baran
4 ماه قبل
پاسخ به  لیلا

و بیش از حد چرت و رو مخ بود . واقعا به دور از تصوره که وقتی فهمید اون مار کار افسانه بوده و همش گلین رو اذیت میکرده الان بگه بهش خیانتکار و یه لحظه فک نکنه پاپوش دوختن براش اخه گلین بدبخت میره پول بده به طرف بگه نریمان منو راضی نمیکنه تو با من باش 🤨 خواهشا این روند داستانت رو درست کن . بیش از حد مزخرف شده

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط sepideh izadi
دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x