رمان فئودال پارت 58 - رمان دونی

 

 

 

 

 

 

– اینارو کی بهت گفته ؟ دروغه محضه خان .

من همچین کاری نکردم ، دارن تهمت میزن.

 

با حرص قهقه زد ، خواست سیلی بعدی را بزند که صدای فیروزه بانو بلند شد.

 

– از کی تاحالا تو این خونه دست رو زن بلند میشه؟ نریمان !

 

صدای فیروزه انقدر بلند بود که حتی افسانه به خود لرزید، لباسش مناسب نبود اما چاره ای نداشت.

افسانه میترسید، وحشت داشت از حقیقتی که نریمان از آن میگفت.

 

– زنی مثل افسانه باید کشته بشه، به ولله که لایق این سیلی ها هم نیست !

 

فیروزه اخم کرد، جلو رفت و نارین هم پشت سرش بود.

داد و فریاد نریمان آنهارا از اتاق بیرون کشانده بود.

 

– چیکار کرده؟ گلین‌و لخت تو بغل یکی دیگه دیدی و اینجوری نزدیش،  حالا دستت دراز شده واسه این دختر؟

 

فیروزه دلش برای افسانه میسوخت ، افسانه ای که از درون شیطان بود و ظاهراً خودش را فرشته و معصوم نشان می‌داد.

گوشه ی لبش پاره شده بود، زار زد و خودش را به فیروزه بانو رساند.

 

– دست روم بلند کرد ، به ناحق!

 

نریمان هیستریک خندید و دستش را داخل موهایش فرو برد.

 

– خفه شو زن !

حالم‌و بهم زدی !

 

نارین ترسیده از حالت چهره ی نریمان خودش را کمی عقب کشاند.

 

– مامان اون زندگیم‌و نابود کرده.

بشکنه دستی که به ناحق رو زنی بلند بشه!

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت320

 

 

 

 

 

 

– آروم باش پسر.

حرف بزن، بگو چرا اینکارو با این دختر کردی؟

غیر از اینه خودت به اتاقت دعوتش کردی؟

 

دست روی صورتش میکشد، آنقدر حرص در وجودش داشت که قابلیت به آتش کشیدن عمارت را داشت.

 

– منِ احمق منِ خر دلم براش سوخت، گفتم آدم بی‌گناه زندگی منه ولی نمیدونستم اون ویران کننده ی زندگیمه !

 

فیروزه دخترک را پشتش فرستاد،  میخواست از ترکش های پسرش در برابرش محافظت کند.

نریمان تلخ خندید.

 

– کاش از گلین هم همینطوری دفاع میکردی، جای اینکه با غرور و افتخار بیرون کردنش‌و ببینی!

 

فیروزه اخم کرد ، نریمان کلافه بود و عصبی.

دیوانه شده بود، میخواست همه را خفه کند ، میخواست برود و گلینش را پس بگیرد.

زندگی با آرامشش را بازهم بدست بیاورد.

 

– زنی که زنا میکنه و مردارو داخل خونه میاره لایق دفاع نیست !

 

نریمان موهایش را چنگ زد و با عصبانیت داد زد:

 

– د درد منم همینه !

زنم از گل پاک تر بود ، گلین زن ناپاکی نبود.

 

چشم های خشمگینش را افسانه ای دوخت که می‌دانست ته خط است.

 

– این عوضی… این بی همه چیز یه مردو فرستاد سروقت زنم.

اسم زنم‌و خراب کرد…

گلینم‌و آواره کردم.

 

نارین بهت زده به حرف آمد:

 

– چی میگی داداش؟

 

فئـــْودآٰل|•🍃

#پارت321

 

 

 

 

 

– دارم میگم این عوضی نقشه کشیده.

این حرومزاده من‌و مسموم کرد و انداخت گردن گلین.

گلین بی گناهه ، گلین… اون…

 

دلش می‌خواست بنشیند زار بزند، دخترک خواسته بود حرف بزند اما او اجازه نداد و بی رحمانه در تاریکی شب او را بیرون کرد.

گفته بود بی گناه است.

ترس نگاهش را دید و پای لو رفتنش گذاشت.

 

– بهت رحم نمیکنم افسانه !

مثل آشغال پرتت میکنم جلو در خونه ی بابات.

ابروت‌و می‌برم دختره ی عوضی!

طلاقت میدم، میگم دختری… میگم عیب داشتی و عارم اومد بهت دست بزنم !

 

به مادرش و خواهرش خیره شده و داد زد :

 

– نمیذارین پاش‌و از اینجا بذاره بیرون.

 

افسانه هق زد و نریمان از اتاق خارج شد.

دلش می‌خواست برود و گلین را پیدا کند، مگر دخترک او را میخواست؟ حتی اگر دیگر پیش نریمان برنگردد حق دارد.

او بد کرده بود، نشنیده بود و فوراً قضاوت کرد.

 

– پسرم… پسرم

 

باصدای بی بی آسیه ایستاد.

روی نگاه کرد به او را هم نداشت، اوهم گفته بود گلین بی گناه است.

بی بی جلویش ایستاد.

 

– بی‌گناهی دخترم‌و باور کردی ؟

 

پسرک دست بی بی را گرفت ، نگاه هردو برق میزد. خوشحال بود که صاحب قلب و وجودش بی‌گناه است و به او خیانت نکرده.

 

– آره بی بی میرم بیارمش.

 

بی بی پلک روی هم بست و صورت پسرک را نوازش کرد.

 

– برو بیارش… اون دختر… خیلی سختی کشیده.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 149

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلبر طناز من
دانلود رمان دلبر طناز من به صورت pdf کامل از anahita99

      خلاصه رمان دلبر طناز من :   به نام الهه عشق و زیبایی یک هویت یک اصل و نسب نمی دانم؟ ولی این را میدانم عشق این هارا نمی داند او افسار گسیخته است روزی به دل می اید و کل عقل را دربر میگیرد اما عشق بهتر است؟ یا دوست داشتن؟ تپش قلب یا آرام زدن

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خدا نگهدارم نیست

    خلاصه رمان :       درباره دو داداش دوقلو هست بنام های یغما و یزدان یزدان چون تیزهوش بود میفرستنش خارج پیش خالش که درس بخونه وقتی که با والدینش میره خارج که مستقر بشه یغما یه مدتی خونه عموش میمونه که مادروپدرش برگردن توی اون مدتت یغما متهم به چشم داشتن زن عموش میشه و کلی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hosna
hosna
3 ماه قبل

میگم شما که پارت هات کوتاهه لااقل هم سه شنبه بذار هم جمعه

فاطمه
فاطمه
3 ماه قبل

عالی بود افسانه حقشه بیشتر از این ها کتک بخورهههه

شيوا وفا
شيوا وفا
3 ماه قبل

میخوام صدسال سیاه نری سراغ گلین، اگه دوباره یه داستان دیگه جور شد لابد مجدد بیرونش میکنی، اول یه خونه جدا بگیر بعد

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x