رمان قایم موشک پارت 19 - رمان دونی

 

 

مجید یهو آب روغن قاطی می‌کنه:

 

– هوی مرتیکه برو دور آقات بگرد! تو مگه عروسی نکردی؟ پریسا چی می‌گه دیگه؟

 

لبم رو محکم دندون می‌گیرم و همچنان عمیق تر تو نقشم فرو می‌رم:

 

– بیام پیشت؟ من تهران نیستم الان…

 

صدای متفکر مجید اینبار تو گوشی می پیچه:

 

– یا صاحب تمام شل دستی های جهان هستی… نکنه داشتی خیانت می‌کردی دستت خورده زنگ زدی به من بعد الان نمی‌دونی که داری رسوا می‌شی؟

 

مثلا ذوق زده می‌گم:

 

– چی؟ تو هم کیش هستی؟ آره منم کیشم!

 

مجید با غیض می‌گه:

 

– رسوای دو عالمت می‌کنم… بذار… کیش؟ شب اونجام. دهنت ساییده‌س!

 

لبم رو باز می‌کنم پیاز داغ ماجرا رو یکم بیشتر کنم، که یهو دیارا مثل عزرائیل در اتاقش رو باز می‌کنه و با سرعت نور سمتم میاد.

قبل از اینکه فرصت هرگونه عکس العملی رو داشته باشم، گوشی رو از دستم می‌کشه.

صورتش مثل بمب ساعتیه و من احساس می‌کنم یکم زیادی پیاز داغش رو زیاد کردم!

دیارا تو گوشی سر مجید بخت برگشته جیغ می‌کشه:

 

– زنیکه پتیاره مگه من بهت اولتیماتوم ندادم که شماره‌ت رو گوشی شوهرم نیفته؟

 

 

 

بهت زده نگاهش می‌کنم.

دهنم مثل ماهی بیرون افتاده از آب و نزدیک شده به عزرائیل فقط باز و بسته می‌شه.

نمی‌ذاره مجید حتی عرض اندام کنه…

دوباره جیغ می‌کشه:

 

– به خدا من امشب تو رو پیدا کنم یه نخ مو رو سرت نمی‌ذارم آشغالِ هَوَل!

 

آب دهنم رو قورت می‌دم و تمام جرات نداشته‌م رو جمع می‌کنم.

با ترس و لرز صداش می‌کنم:

 

– دیارا…

 

با چشمای به خون نشسته نگاهم می‌کنه.

می‌ترسم حقیقت رو بگم ولی مطمئنم اگه نگم شهیدم می‌کنه.

با من و من لب می‌زنم:

 

– شوخی کردم….

 

یک تای ابروش بالا می‌پره.

تماس رو روی بلندگو می‌زنم.

 

– مجید دلبندم… یه چیزی بگو.

 

مجید که احساس می‌کنم از ترس دهنش کج شده، دوباره می‌گه:

 

– هن؟

 

خودمو نامحسوس عقب می‌کشم.

 

– می‌خواستم از اتاقت بیای بیرون…

 

سرشو بلند می‌کنه و چند لحظه به سقف خیره می‌شه.

این یعنی آژیر قرمز دیارا!

 

 

 

شیش ساعت که تو اتاق بود، دو ساعتم که اومده بیرون مثل برج زهر مار نشسته رو کاناپه با گوشیش ور می‌ره.

این همه ساعت بیکار بودن رو واقعا برنتابم.

کشدار صداش می‌زنم:

 

– دیارا جونم…

 

سرس رو از توی گوشیش بلند می‌کنه و چپ چپی نگاهم می‌کنه.

سعی می‌کنم مظلومانه ترین لبخند قرن رو بزنم.

 

– بیا یه کاری کنیم.

 

فکر کنم بیشتر از مظلومانه ترین، شرورانه ترین لبخند قرن بود که با چشم غره‌ای ازم نگاه گرفت.

 

– دی… آ… را

 

دیارا رو کارد بزنی خونش درنمیاد.

می‌خواد بپره سمتم که جفت دستام رو روبروش می‌گیرم.

 

– ببین… بیا منطقی باشیم! ما که دیگه بچه نیستیم هان؟

 

چشماشو ریز می‌کنه و مشکوک نگاهم می‌کنه.

یعنی خدا نکنه دیارا بفهمه یکی از یچی بدش میاد.

دستشو تا مچ می‌کنه تو اون نقطه ضعف.

هرچند که خودمم دست کمی ازش ندارم….

می‌دونست متنفرم یکی بشینه روبروم و باهام حرف نزنه.

از عمد نشسته بود بیخ گوشم، بر و بر نگاهم می‌کرد و لام تا کام حرف نمی‌زد.

 

اینبار ملتمسانه می‌گم:

 

– بیا جرات حقیقت بازی کنیم…

 

 

 

فکر کنم خودش هم حوصله‌ش سر رفته، هم کلی سوال واسه فضولی کردن داره.

که مثلا با اکراه قبول می‌کنه.

ولی خب من اگه این عفریته رو نشناسم باید سر بذارم به بیابون!

 

بطری آب معدنی رو میز رو برمیداره و می‌شینه رو زمین.

بالاخره منت سرمون می‌ذاره و فکش رو می‌جنبونه:

 

– بیا بشین رو زمین بازی کنیم…

 

هرکاری می‌کنم نمی‌تونم جلوی دهنم رو بگیرم و آخر تیکه‌م رو می‌ندازم:

 

– چی شد؟ دلت خواست؟

 

پوزخند صداداری می‌زنه:

 

– نخیرم… دلم برات سوخت بدبخت!

 

قبل از این که نظرش برگرده، سریع جلوش می‌شینم.

 

– تو بچرخونش…

 

به نشونه تایید سرشو تکون می‌ده و قانون وضع می‌کنه:

 

– سر بطری به هرکی افتاد سوال می‌کنه…

 

– اوکی. بچرخون.

 

بطری رو می‌چرخونه.

با هیجان بهش زل می‌زنیم.

بعد از چندتا چرخ، بالاخره سرش روی دیارا می‌ایسته و تهش سمت من.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دختران ربوده شده
دانلود رمان دختران ربوده شده به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاده

      خلاصه رمان دختران ربوده شده :   مردی متولد شده با بیماری “الکسی تایمیا” و دختری آسیب دیده از جامعه کثیف اطرافش، چه ترکیبی خواهند شد برای یه برده داری و اطاعت جاودانه ابدی. در گوشه دیگر مردی تاجر دختران فراری و دختران دزدیده شده و برده هایی که از روی اجبار یا حتی از روی اختیار همگی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
kim.ias
kim.ias
1 سال قبل

چه کم 😭😭😭 ولی رمانت عالیه

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x