رمان قایم موشک پارت 9 - رمان دونی

 

 

– تو اتاق خوابیده… الان بیدارش می‌کنم صبحونه بخوره.

 

مشتمو روی تشک می‌کوبم.

 

– بزنه تو کمرت… ریا کار خانم. صبحونه؟ هه… اگه ننه‌م نیومده بود که سنگم نمی‌ذاشتی جلوم. عفریته!

 

میاد تو اتاق و در رو پشت سرش می‌بنده.

سرمو بلند می‌کنم و بدنمو به آرنجم تکیه می‌دم‌.

طلبکار بهش زل می‌زنم.

 

آروم می‌گه:

 

– بیا بیرون صبحونه بخور.

 

نیشخند معناداری می‌زنم.

دستامو از هم باز می‌کنم و با لودگی می‌گم:

 

– بدون بوس صبح بخیر؟ هرگز!

 

چند لحظه صامت نگاهم می‌کنه و بعد، با لبخند ملیحی سمتم میاد.

مشکوک نگاهش می‌کنم.

 

– که بوس صبح بخیر. آره؟

 

با همون حالت شکاک سر تکون می‌دم و تایید می‌کنم:

 

– بوس صبح بخیر…

 

لبه‌ی تخت می شینه و آروم دستش رو توی موهام سر می‌ده.

با چشم گرد شده، صدادار آب دهنم رو قورت می‌دم.

لبخند ملیحش یهو می‌ره و باحرص موهامو چنگ می‌زنه‌.

دادم می‌ره هوا:

 

– هوی… ولم کن زنیکه!

 

از بین دندوناش می‌غره:

 

– امیر مثل بچه آدم پا می‌شی میای بیرون یا به زور کشون کشون ببرمت؟

 

 

 

پشت میز صبحونه می‌شینیم.

عمه می‌خنده و می‌گه:

 

– قربون قد و بالات برم پسرم. دیشب چقدر ماه شده بودی. مگه نه دیارا؟

 

دیارا با دهن پر سر تکون می‌ده.

کشدار می‌گه:

 

– اوهوم.

 

عمه چشم غره‌ای حواله‌ش می‌کنه که به هیچ جاش نمی‌گیره.

مامان منم به تقلید از عمه می‌گه:

 

– ماشالله عروسم انگاری پنجه آفتاب دیشب… همه کف کرده بودن از قشنگیش.

 

دلم می‌خواد اون نیشخند صدادارم رو بزنم و یه زبون واسه دیارا درآرم و تاجایی که از توانم برمیاد تحقیرش کنم.

اما حیف که دست و بالم بسته‌س…

 

عمه و مامان همچنان در حال تعارف تیکه پاره کردنن:

 

– خیلی بهم میان…

 

مامان چند ضربه روی میز می‌زنه و می‌گه:

 

– آره بزنم به تخته… چشم حسود و بخیل ازشون دور باشه.

 

خمیازه‌ای که یه دفعه می‌کشم دست خودم نیست و مامان با تمام قدرتش پامو لگد می‌کنه که دهنم بی اختیار بسته می‌شه و از درد لبامو بهم فشار می‌دم.

 

 

 

انگاری فحش ناموس گذاشتن واسه هرکی سکوت کنه که یه پشت حرف می‌زنن و غیبت می‌کنن.

دیارا هم با سر رفته توی بشقابش صحبت های تخصصی مادر و مادرشوهرش رو به پشمش هم حساب نمی‌کنه.

 

مامان من می‌گه:

 

– به نظرم هرچه سریع تر برن ماه عسل که بعدشم انشاالله دست به کار بشن واسه حاملگی دیارا…

 

من و دیارا همزمان غذا می‌پره تو گلومون.

با چشم های وق زده بهشون نگاه می‌کنیم.

 

عمه با ذوق می‌گه:

 

– چه ایده خوبی… اتفاقاً منم تو نظرم بود همین پیشنهاد رو بدم.

 

مامان ادامه می‌ده:

 

– کجاها مد نظرتونه واسه ماه عسل؟

 

من و دیارا هم همچنان سکته‌ای فقط به این بریدن و دوختنشون هاج و واج نگاه می‌کنیم.

 

صدای ویبره‌ی گوشیم باعث می‌شه از قیافه‌ی ذوق زده‌شون چشم بگیرم.

اسم ” پریسا ” روی صفحه روشن و خاموش می‌شه.

 

شستم رو گوشه‌ی لبم می‌کشم و با حالتی عصبی رد تماس می‌دم.

باز زنگ می‌زنه.

اینبار نگاه دیارا هم جلب گوشیم می‌شه…

 

 

 

(دیارا)

 

گوشی امیر زنگ می‌خوره و ریجکتش میکنه.

نیم نگاهی به صورتش می‌ندازم.

عصبیه…

دوباره گوشیش زنگ می‌خوره و اینبار منم کجنکاو به صفحه نگاه می‌کنم.

 

با دیدن اسم ” پریسا ” جفت ابروم بالا می‌پره.

هیچ ایده‌ای ندارم که چه سر و سری با امیر داره و یا اصلا کیه!

 

امیر لقمه‌ی داخل دستش رو کلافه توی بشقاب پرت می‌کنه و گوشی به دست از پشت میز بلند می‌شه.

 

– ببخشید یه لحظه من اینو جواب بدم…

 

مامان و زندایی با خوش رویی تعارف می‌کنن.

و من از فضولی یه لحظه نمی‌تونم درست فکر کنم.

امیر سمت تراس می‌ره و تماس رو وصل می‌کنه.

صدای ضعیفش به گوشم می‌رسه که می‌گه:

 

– چی می‌خوای؟

 

و بعد در تراس رو می‌بنده و من دیگه چیزی نمی‌شنوم…

دیگه حس می‌کنم صندلیم میخ داره که نمی‌تونم روش بشینم!

از جا بلند می‌شم و لیوان آب پرتقال رو دست می‌گیرم.

با لبخند مصنوعی می‌گم:

 

– من اینو ببرم واسه امیر…

 

و بعد تو دلم اضافه می‌کنم:

 

– کارد بخوره به شیکمش.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سس خردل به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

  خلاصه رمان:     ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه . روزی از روزا ، این‌ دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف ، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره ، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گناهکار pdf از فرشته تات شهدوست

  خلاصه رمان :       زندگیمو پر از سیاهی کردم. پر از نفرت و تاریکی..فقط به خاطر همون عذابی که همیشه ازش دَم می زد. انقدر که برای خودم این واژه ی گناهکار رو تکرار کردم تا تونستم کاری کنم بشه ملکه ی ذهن و روح و قلبم.اون شعارش دوری از گناه بود ولی عملش… یک گناهکار ِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x