رمان ماهرخ پارت 139 - رمان دونی

 

 

 

 

 

شهریار ناراحت شد اما این قصه سر دراز داشت…

باید صبوری کرد…

 

-درست میشه ماه منیر… درستش می کنم… نمیزارم زنم جلوی چشام همینجوری پر پر بشه… می تونیم… می تونیم دوباره بچه دار بشیم…!!!

 

 

ماه منیر با اشک هایی که پر و خالی می شدند نگاهش کرد که چگونه سعی داشت بغض مردانه اش را فرو دهد…

 

-می دونم مادر… میدونم که تو می تونی به زندگی برش گردونی…!!!

 

 

مرد دستی توی صورتش کشید…

-بر می گرده ولی سخته ماه منیر… چشماش دیگه اون برق همیشگی رو نداره…!!!

 

 

-امیدش و بهش برگردون… آدمیزاد بند امیده…!!!

 

-بعضی وقتا یه کارایی می کنی تا زندگی بهتر بشه اما یهو یه طوفان میاد و همه چیز و از بین می بره…!!!  نصف حال بدش به خاطر منه ماه منیر… موقعی که باید همراهش می شدم،  بدتر از خودم روندمش…!!!

 

 

زن گردن کج کرد…

-تقصیری نداری مادر تو فقط ترسیده بودی اما خب بعضی چیزها دست خودمون نیست…!!!

 

 

-بود ماه منیر… بود که اگه بهش اون حرفا رو نمی زدم،  اونم نمی رفت پیش مهراد…!!!

 

-چی بگم که درمون دردتون باشه…؟!

 

-هیچی… فقط دعا کن که بتونم زنم و آرومش کنم و دوباره خنده روی لب بیارم…

 

-میاری پسرم… دلم روشنه…!

 

شهریار سکوت کرد…

به رامبد گفته بود که قصد دارد دوباره عاشقش کند…

تلاش می کرد تا روزهای سیاه زندگیشان را کنار بزند و از نو شروع کنند…

برق چشمانش را دوباره زنده می کرد…

حداقل به دلش یک تلاش بدهکار بود تا کارش را جبران کند و وجدانش را آرام…

 

#پست۶۱۳

 

 

 

چشمان باریک شده اش روی سامیار و ماهرخ چرخ خورد…

وجودش پر از خشم و عصبانیت شد که چشمان مرد روی صورت ماهرخ در رفت و آمد بود…

 

 

بدون آنکه دست خودش باشد جلو رفت و کنار ماهرخ ایستاد…

-ممنونم اما احتیاجی به زحمت نبود…

 

 

سامیار لبخند جذاب و زیبایی روی لب نشاند…

-اختیار دارین، انجام وظیفه است…!!!

 

سپس نگاه پر معنی اش را سمت شهریار سوق داد…

-خوشبختم جناب…!!!

 

 

شهریار با نگاهی تند و تیز سری تکان داد و مقابل چشمان متعجب مرد، دست دور کمر ماهرخ انداخت و او را سمت خود کشید…

 

-همچنین آقای…

 

-سامیار مجد هستم…!!!

 

شهریار دست دراز شده اش را در دست گرفت…

-شهریار شهسواری، همسر ماهرخ خانوم…!!!

 

 

سامیار ماند و بهت زده نگاهش روی صورت مرد و سپس دخترک رفت…

 

شهریار نیشخند زد و ماهرخ با چشمانی باریک شده نگاه شوهری کرد که کم مانده بود چشمانش چراغانی شوند…

 

انگار داشت مالکیتش را به رخ می کشید…

حوصله جنگ و جدل نداشت و بدتر نمی خواست خودش را درگیر موضوعی جدید کند که از قضا یک مرد غریبه قصد نزدیکی به اویی دارد که شوهرش کنارش ایستاده…!!!

 

-ببخشید سامیار خان از لطفتون خیلی ممنونم اما باید از حضورتون مرخص بشیم…!!!

 

سامیار وا رفت…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 112

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلا pdf از خاطره خزایی

  خلاصه رمان:       طلا دکتر معروف و پولداری که دلش گیر لات محل پایین شهری میشه… مردی با غیرت و پهلوون که حساسیتش زبون زد همه اس و سرکشی های طلا…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قتل کیارش pdf از مژگان زارع

  خلاصه رمان :       در یک میهمانی خانوادگی کیارش دولتشاه به قتل می رسد. تمام مدارک نشان می دهند قاتل، دختر نگهبان خانه است اما واقعیت چیز دیگریست… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x