رمان ماهرخ پارت 144 - رمان دونی

 

 

 

 

هوای این روزهای من مانند طوفانی بود که امده و همه جا را ویران کرده و حال ویرانه هایش برجای مانده تا دوباره آباد شود…

 

 

حضور مهگل شاید بهترین چیزی بود که حتی فکرش را هم نمی کردم…

بزرگ شده بود و حرف هایش تماما با جان و دل پذیرا بودم…

همین حضورش در کنارم یا حتی تنها نگذاشتنم این دلیلی بود برای حال خوبی که احساس مهم بودن می کردم…

 

 

نگاه سنگین رامبد را حس می کنم که با لبخندش به لبخند من خیره است…

-خوشحالم که خوشحالی…؟!

 

 

به جمله اش می خندم…

-تو بهش گفتی بیاد…؟!

 

رامبد عمیق نگاهم کرد.

این نوع نگاه یعنی اینکه می خواست یک واقعیت مهم را برایم بازگو کند…

 

-اولش شهریار نذاشته بود از حالت با خبر بشه اما بعدش که دید این پنهان کاری خیلی داره طولانی میشه مجبور شد بهش بگه…!!!

 

 

دلم برای شهریار می لرزد اما دیگر اشتیاقی برای با او بودن ندارم…!!!

 

-اومدنش هم خواسته شهریار بود یا خودش…؟!

 

-به نظرت شهریار همچین کاری رو می کنه…؟!

 

 

بغضم را فرو دادم…

ماه های نه چندان دور مرا اجبار کرد به زنش شدن…!!

 

-توی وجود هر مردی خودخواهی هست، پس بعضی وقتا که شرایطش پیش بیاد همه چیز رو به نفع خودشون تموم می کنن…!!!

 

 

رامبد از حرفم استقبال کرد…

-حرفت درست اما اینی که میگی شامل همه انسانها میشه… چه زن چه مرد…!!!

 

 

-ولی من هیچ وقت کسی رو مجبور نکردم رامبد…!!!

 

 

کمی مکث کرد…

-اشتباه می کنی تو الان داری شهریار رو مجبور می کنی تا ازت دور بشه…!!!

 

#پست۶۲۷

 

 

 

جا خوردم…

ابدا همچین قصدی نداشتم فقط می خواهم شهریار به دنبال زندگی اش برود… بودن من در کنارش جز ناراحتی و عذاب هیچی ندارد…

 

 

-من فقط خواستم که با من عذاب نکشه…؟!

 

-تو از کجا می دونی او با تو قراره عذاب بکشه…؟! اصلا چرا جای اون تصمیم می گیری…؟!

 

 

بهت زده می خندم…

-الان من شدم مقصر…؟! من دارم توی حال بدم، توی گذشه ای که هر ثانیه یه بار بهش فکر می کنم، غرق میشم و مشت مشت قرص می خورم که آسیبی به کسی نزنم، اونوقت…

 

 

رامبد حرفم را قطع کرد…

-عصبانی نشو فقط داریم حرف می زنیم… حق داری نمی خوای اذیت بشه اما به دل و علاقه اونم فکر کن… این خودخواهیه…!!!

 

 

-من مریضم رامبد… اگه اون قرصا نباشه دچار حمله میشم… نمی تونم ادای آدم های سالم رو دربیارم… نمی تونم وانمود کنم که اتفاقی نیفتاده… روحم نابود شده، دیگه از ماهرخ هیچی نمونده…!!!

 

 

نگاهش تند و تیز بود و برای اولین بار این نگاه بدون هیچ نرمشی در حال حمله به من بود…

نمی توانستم فکرش را بخوانم یا حتی از چشمانش چیزی بفهمم اما حس اینکه بخواهند مرا از پیله ام دربیاورند، عذابم می داد…

 

 

-سه ماه بهت فرصت دادم تا به خودت بیای اما داری بدتر توی پیله ای که دور خودت کشیدی، غرق میشی…!!!

 

 

نمی توانم بغضم را کنترل کنم…

اشکم می چکد…

دلم از دنیا گرفته بود…

احساس پوچی داشتم…

 

-نمی خوام سربار کسی باشم… نمی خوام خودم رو به کسی تحمیل کنم…!!!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 104

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تاونهان pdf از مریم روح پرور

    خلاصه رمان :           پندار فروتن، مردی سیو سه ساله که رو پای خودش ایستاد قدرتمند شد، اما پندار به خاطر بلاهایی که خانوادش سرش اوردن نسبت به همه بی اعتماده، و فقط بعضی وقتا برای نیاز های… اونم خیلی کوتاه با کسی کنار میاد. گلبرگ صالحی، بهتره بگیم سونامی جوری سونامی وار وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهت میشم pdf از یاسمن فرح زاد

  خلاصه رمان :       دختری که اسیر دست گرگینه ها میشه یاسمن دختری که کل خانوادش توسط پسرعموی خشن و بی رحمش قتل عام شده. پسرعمویی که همه فکر میکنن جنون داره. کارن از بچگی یاسمن‌و دوست داره و وقتی متوجه بی میلی اون نسبت به خودش میشه اونو مثل برده تو خونه‌اش چند سال زندانی میکنه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام آبی pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان :   «جلد دوم » «جلد اول زندگی سیگاری»   این رمان از یه رمز شروع می شه که زندگی دختر بی گناه قصه رو زیر و‌رو می کنه. مرگ پدر دختر و دزدیده شدن دلسای قصه تنها شروع ماجراست. یه ماجرای عجیب و پر هیاهو. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x