رمان ملورین پارت 36 - رمان دونی

 

 

ملورین اما بی توجه به حرف های مینو و محمد مشغول لقمه گرفتن برای مینو بود.

 

به ارامی لقمه‌ای کوچک در دهانش گذاشت و گفت:

 

– بخور صبحونتو عزیزم عمو محمد باید بره کار داره.

 

مینو دست کوچکش را تند تند به نشانه‌ی خداحافظی تکان داد و گفت:

 

– خداحافظی عمو محمد.

 

به ابروهای در هم فرو رفته‌ی ملورین نگاه کرد و همانطور که نزدیکشان میشد گفت:

 

– نمیرم عمو جون، وقت زیاده واسه کار کردن فعلا باید دخترمو خوشحال کنم!

 

منظور محمد روی ملورین بود و با این حال میتو با معصویمت گفت:

 

– عمو مگه شما زن داری که دختر داشته باشی؟

 

محمد با شیطنت کنار ملورین نشست و ریز خندید و به ارامی لب زد:

 

– اره عمو جون یه دختر تخس و ناز نازی دارم که دلم میخواد لپاشو گاز بگیرم فقط!

 

گونه های ملورین رنگ گرفت و زیر لب نالید:

 

– زشته محمد.

 

دستش را از زیر میز روی ران پای ملورین حرکت داد و به ارامی زمزمه کرد:

 

– قربون شرم و حیات بره محمد!

 

 

 

صبحانه‌ی تدارک دیده شده را کنار سرخ و سفید شدن ملورین و شیطنت های گاه و بیگاه محمد خوردند..

 

مینو بالافاصله از روی صندلی بلند شده و به سمت حیاط دوید و ملورین معترضانه گفت:

 

– جلوی بچه چرا اینقدر منو انگولک میکنی؟

 

شیطنت در چشم‌های محمد تاخت و لب زد:

 

– جون! انگولک دوست نداری؟

 

گونه های ملورین سرخ شده و گفت:

 

– خیلی بی ادبی! تو مگه نمیخوای بری سر کار چرا پس اینجا نشستی ور دل من!

 

انگشت محمد لب پایینش را به ارامی لمس کرده و خیره به لب هایش زمزمه کرد:

 

– ور دل تو نباشم کجا باشم جوجه‌م؟ هوم؟

 

ملورین لب چیده و اهسته گفت:

 

– هیچ جا! فقط پیش من!

 

دست محمد دور شانه های کوچکش حلقه شده و روی سرش را به ارامی بوسید.

 

عطر موهایش را عمیق به ریه هایش کشید و لابه لای موهایش زمزمه کرد:

 

– خیلی خاطرت واسم عزیزه ها!

 

لبخندی لب های کوچک دخترک نشست و بوسه ‌ای کوتاه روی تخت سینه‌ی محمد کاشت:

 

– برو به کارت برس ولی!

 

از ملورین جدا شد و همانطور که با دست عرق روی پیشانی‌اش را پاک میکرد گفت:

 

– شب بیام پیشت؟

 

 

 

با اینکه از خدایش بود که محمد پیش او و مینو باشد اما با این حال لب زد:

 

– نه برو خونتون!

 

نمیخواست بار دیگر اتفاق دیشب تکرار شود.

 

با اینکه لذتی وصف ناپذیر در رگ هایش جاری شده بود، با این حال نمی‌خواست که بار دیگر به گناه بیفتد!

 

می‌خواست حرمت هایی که میانشان است، تا زمان محرم شدنشان باقی بماند.

 

محمد که انگار منظورش را متوجه شده بود سری به نشانه‌ی تایید تکان داد و گفت:

 

– باشه بهت زنگ میزنم پس

 

اینبار مخالفت نکرد.

مطمئن نبود که امشب را بدون صدای محمد بتواند بخوابد!

 

در همین زمان کوتاه، بدجور به این مرد عادت کرده بود!

به مهربانی هایش…

به لبخند هایش…

به شیطنت های گاه و بیگاهی که دل از دلش می‌برد!

 

محمد بعد از خداحافظی از مینو و ملورین از خانه خارج شده و سوار ماشینش شد.

 

به محض نشستن و خارج شدن ماشین از کوچه تلفن همراهش زنگ خورد.

 

با فکر اینکه شخص پشت خط عروسک دوست داشتنی‌اش است، تماس را متصل کرده و با تک خنده ای جذاب گفت:

 

– ای بابا طاقت دوریمو نداری که اینقدر زود به زود سراغمو میگیری؟

 

فرد پشت خط چند ثانیه مکث کرد و سپس صدایی اشنا در گوشش پیچید:

 

– اقا محمد؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حکم نظر بازی pdf از مژگان قاسمی

  خلاصه رمان :       همتا زنی مطلقه و ۲۳ ساله زیبا و دلبر توی دادگاه طلاقش با حاج_مهراد فوق العاده جذاب که سیاستمدارم هست آشنا میشه اما حاجی با دیدنش یاد بزرگ ترین راز زندگی خودش میفته… همین راز اونارو توی یک مسیر ممنوعه قرار میده…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عاصی

    خلاصه رمان:         در انتهای خیابان نشسته ام … چتری از الیاف انتظار بر سر کشیده ام و … در شوق دیدنت … بسیار گریسته ام … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بیراه عشق

    خلاصه رمان :       سها دختری خجالتی و منزوی که با وعده و خوشی ازدواج می‌کنه تا بهترین عروس دنیا بشه و فکر می‌کنه شوهرش بهترین انتخابه اما همون شب عروسی تمام آرزو های سهای قصه ما نابود میشه … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x