رمان ملورین پارت 42 - رمان دونی

 

 

بهت زده سرش را به سمت در چرخاند و با ندیدن کسی مطمئن شد که صدا از داخل حیاط است!

 

از پنجره‌ی کوچک اشپزخانه به بیرون خیره شد و چشمش به محمد افتاد.

 

با یک دست مینو را در اغوش گرفته بود و سر و صورتش را بوسه باران می‌کرد و در دست دیگرش دستی گلی سرخ بود.

 

سر جایش تکانی خورده و بهت زده از خود پرسید:

 

– چرا اومده!

 

اول به ساعت و بار دیگر به محمد که حال داشت به سمت خانه حرکت می‌کرد خیره شد.

 

قبل از اینکه فرصت سر کردن چادرش را پیدا کند، در خانه به داخل هول داده شد و صدای مینو فضای کوچک خانه را پر کرد:

 

– ابجی عمو محمد اومده!

 

دستی روی گونه‌ی سرخ شده‌اش کشید و توی چهارچوب در قرار گرفت.

 

قبل از اینکه سر محمد به سمتش چرخ بخورد، آهسته پچ زد:

 

– سلام!

 

مینو از خوشحالی جیغ می‌کشید و محمد سرش را به سمت ملورین چرخاند.

 

با دیدنش که سر به زیر فرو برده بود و با انگشت‌های کوچکش بازی می‌کرد، لبخند روی لبش نقش بست و گفت:

 

– علیک سلام! به موقع اومدم مثل اینکه، بوی غذات همه جا رو برداشته!

 

 

مینو را از اغوشش پایین گذاشته و دستی روی موهای کم پشت و خرگوشی شکلش کشید و گفت:

 

– برو بازیتو کن عمو جون، ظهر با آبجیت میریم شهربازی خوبه؟

 

مینو به وجد آمد و جیغ بلندی از روی ذوق زدگی کشید و به سمت اتاق پا تند کرد.

 

آستینش‌های پیراهنش را با دلبری تا ارنج بالا زد.

 

همانطور که به سمت ملورین قدم بر میداشت، دگمه‌ی دوم پیراهنش را باز کرده و گفت:

 

– مثل اینکه اینجا یه جوجه‌ی ناراحت داریم درسته؟

 

ابروهای کمانی و دخترانه‌ی ملورین در هم فرو رفت و دست روی بازوی عریانش قرار داد و گفت:

 

– وا! مگه تو کار و زندگی نداری این وقت ظهر اومدی اینجا؟

 

محمد درست روبرویش ایستاد.

هیبت مردانه‌اش روی تن دخترک سایه انداخته بود.

 

هر دو دستش را روی چهارچوبِ در گذاشته و کمی به سمت ملورین خم شد.

کنارِ گوشش پچ پچ وار زمزمه کرد:

 

– از من ناراحتی جوجه خانم؟!

جیک جیک کن بشنوم صداتو قربونت برم!

 

حرارتی که از سمت بدنِ محمد به سمتش انعطاف پیدا میکرد باعث گر گرفتن گونه هایش شده بود.

 

نگاه مرد سر تا پایش را بر انداز کرد.

تاپ نارنجیِ فسفری رنگی که به تن داشت به زیبایی اندام سفیدش را قاب گرفته بود.

 

قوس کمر و درشتی سینه‌هایش توی چشم بود و همین باعث تکان خورد سیبک گلویش شد.

 

 

ملورین تخس ابرو بالا فرستاد و گفت:

 

– جیک جیک کردن کار گنجشکه نه من! شما برو پیش همونایی که واستون گل میفرستن!

 

توی یک حرکت و بی آنکه اختیارش به دست خودش باشد، دست دور کمر دخترک شیرین زبانش حلقه کرده و گفت:

 

– اوف بخورم زبونتو که از قد و قوارت دراز تره بند انگشتی خانم! ببینم شمارو!

 

ناز جامه پوشاند به چشم‌هایش و دلبرانه گفت:

 

– ایش! برو اونور!

 

سر خم کرد و ته ریش زبرش را روی شانه‌ی ملورین کشید و همانجا پچ زد:

 

– نرم چیکار میکنی؟

 

دخترک مشت کوچکش را به ارامی روی شانه‌ی محمد کوبید و گفت:

 

– میزنمت!

 

– جون تو فقط بزن!

 

کم کم دلخوری رخت بست و رفت و جایش را به ارامشی عجیب و غریب داد.

 

خیره نگاه مرد روبرویش کرد.

وجب به وجب صورتش را از نظر گذراند و پچ زد:

 

– خوبه که اومدی ها!

 

دستش را روی کمر ملورین بالا و پایین کرد و گفت:

 

– مگه میشد نیام؟

مگه میشد تو اونطوری گوشیو روم قطع کنی و من دلم بیاد که نیام جوجه‌م؟ هوم؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بانوی رنگی به صورت pdf کامل از شیوا اسفندی

  خلاصه رمان:   شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن‌. حالا اون جدا از کار و دستور، یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه سر خط pdf از gandom_m

  خلاصه رمان :       زندگیم را یک هدیه می دانم و هیچ قصدی برای تلف کردنش ندارم هیچگاه نمی دانی آنچه بعدا بر سرت خواهد آمد چیست… ولی کم کم یاد خواهی گرفت که با زندگی همانطور که پیش می آید روبرو شوی. یاد می گیری هر روز، به همان اندازه برایت مهم باشد. و هر وقت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول

            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
moby
moby
1 سال قبل

لطفا تند تند پارت بزار
خیلی قشنگه!

نانا
نانا
1 سال قبل

چقد چندشن اینا /مرد اینقد لوس اخه

آنی
آنی
1 سال قبل

والا عشقو ک نمیدونم چی هست ولی این مشخصه هوسه .

Ebrahim Talbi
Ebrahim Talbi
1 سال قبل
پاسخ به  آنی

همیشه هوسه که بعدش به ی عشق تبدیل میشه که تا زنده هس نمیتونه فراموش کنه

سارا
سارا
1 سال قبل
پاسخ به  آنی

این درست ولی دقت کردید تاپ نارنجی رنگ فسفری خخخخ نویسنده جون فسفری که به سبز جیغ میزنه و نارنجی تقریبا”نزدیک به قرمز بنظرم یدوره رنگ شناسی برو عزیزم

جااااسم
جااااسم
1 سال قبل

عاشقانه عوقیییی

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x