ناباورانه و بهت نگاهش کردم.
اصلا تصور نمیکردم همچین نظر و تفکری داشته باشه…
یعنی از اینا بود که گلی دوست دختر داشت؟
لبم رو گزیدم و سخت رفتم توفکر.
تو ذهنم به خودم گفتم:

“ببین…ببین چه آدم مزخرفیه!؟ دیگه دوستش نداشته باش.نویان رو تحمل کن چون مجبوری…اینی هم که دوستش داشتی که توزد از آب در اومد”

دستهامو روی کمرش پایین آوردم و همزمان پرسیدم؛

-پس تو از اینایی که هر دختر خوشگلی میبنن بهش شماره میدن!؟

حرفمو در وصف خودش تائید کرد و بعد گفت:

-آره از همون مدل پسرهام.از همون پسرایی که هر دختر خوشگلی میبینن چشمهاشون هیز میشه و وسوسه میشن بهش شماره بدن و ببوسنش …

متحیر و با چشمهای درشت پرسیدم:

-ببوسیش!؟

خبلی یهویی به کمر چرخید .جوری که چشم تو چشم شدیم.
زل زد به صورتم.
من همچنان باهمون چشمهای درشت شده داشتم تماشاش میکردم.واقعا یه همچین آدمی بود!؟؟
چشمهاش روی صورتم به گردش در اومد و بعد گفت:

-آره…اصلش همونه…

پوزخندی زدم و بعد با اخم پرسیدم:

-پس اگه اینطوریه تو حتما تاحالا دخترای زیادی رو بوسیدی؟

با صراحت و بی خجالت جواب داد:

-آره…

ای بی چشم و رو…چه راحت و رک میگفت بوسیده.
عوضی!
تمام تصوراتم در موردش بهم ریخت.
من که فکر میکردم از این پسرای مغرور پا نده هست که خیلی سخت با دخترای جورواجور وارد رابطه میشه اما حالا میفهمم که آقا یه پا مستر لب…
تو فکر بودم که پرسید:

-تو چی؟

سردرگم نگاهش کردم و پرسیدم:

-من چی؟

خیره به صورتم جواب داد:

-تاحالا کسی رو بوسیدی؟

خیره به صورتم جواب داد:

-تاحالا کسی رو بوسیدی؟

این سوال رو چون اون داشت ازم میپرسید درنظرم عجیب بود.حتی یه مرحله از عجیب بودن هم واسه من بالاتر…
آخه خجلم کرد.از طرفی ورود به حریم شخصیم هم به حساب میومد برای همین گفتم:

-این سوال خیلی شخصیه منم ترجیح میدم جواب ندم!

با تکبر شایدهم کمی پررویی گفت:

-اینکه تو چی ترجیح میدی واسه من مهم نیست.من پرسیدم تاحالا کسی رو بوسیدی یا نه ؟ منظورم از کسی هم نر هست نه ماده!

یه جوری راجع به نر و ماده حرف میزد انگار دلشت در مورد گوسفند ها صحبت میکرد.
موهای صافم رو پشت گوش زدم و بعد جواب دادم:

-خب در هرصورت سوالت شخصیه!

قلدرانه گفت:

-آره شخصیه…زورم میرسه میپرسم مجیوری جوابمو بدی!

هیوالای دیوث.سگرمه هامودزدم توهم و گفتم:

-نه نبوسیدم…

جوابمو که دادم آه عمیقی از سر تاسف و غم و غصه کشیدم. من کسی رو نبوسیده بودم اما میدونستم قراره به زودی چیزهای ترسناکی رو با کسی که ذره ای بهش علاقه نداشتم تجربه بکنم.
جوابمو که شنید به طعنه پرسید:

-تو آخه اصلا مگه بلدی هم کسی رو بوس کنی!!!

داشت رسما به من توهین میکرد.یعنی میخواست این جواب رو ازم بگیره که تهش اینجوری به سخره ام‌بگیره!؟ناراحت شدم بجای اینکه ماساژشش بدم مشت نه خیلی محکمی به پشتش کمرش زدم و گفت:

-خودتو مسخره کن.چیفکر کردی راجع به من!گیریم اصلا بلد نباشم.
به شما جه مربوط!

تا پرخید و به پشت دراز کشید، عقب رفتم و کمرمو چسبوندم به دیوار.
دستهاشو روی شکمش گذاشت.
روی همون بدن چندتیکه اش.
زل زد به صورت منی که پیش پیش از خشم و غضبش ترسیده بودم.آروم بود و بنظر نمیومد سر جنگ داشته باشه.
یکم که نگاه کرد گفت:

-حالا چرا گرخیدی؟

-من ؟

-آره خودت…

سرمو به چپ و راست تکون دادم و بعدهم گفتم:

-نه نه …نگرخیدم…

نیشخندی زد و گفت:

-ولی مشخصه بوسیدن بلد نیستی و یکی باید یادت بده….

نیشخندی زد و گفت:

-ولی مشخصه بوسیدن بلد نیستی و یکی باید یادت بده

کمرم رو چسبوندم به دیوار و انگشتامو توی هم حلقه کردم.یعنی داشت باخودش فکر میکرد من از این مدل دخترام که به درد دوست داشتن نمیخورم چون حتی بلد نیستن ببوسم !؟

من دوست نداشتم اون اینجوری فکر بکنه.حتی نمیخواستم بدونه از این دخترام که تاحالا به هیچ پسری اجازه نداده سمتش بیاد.اصلا اشتباه کردم بهش گفتم هیچ دوست پسری نداشتم.
باید بهش میگفتم ناحالا قد موهای سرم داشتم ولی نه…
بیخیال!
دلیلی نداره همچین دروغ ابلهانه ای بگم اما با این وجود همچنان نمیخواستم اون همچین فکری بکنه برای همین گفتم:

-اصلا کی گفته؟…من بلدم…خیلی هم بلدم…

لبخندی خبیث و پلید روی صورت مغرور و متکبرش نشست و به طعنه گفت:

-عه! پس خیلی بلدی!؟

صورتم رو عبوس کردم تا جدی تر بنظر برسم و اون خجالت توی درونم مشخص نباشه.هر چند احساس کردم گونه هام الان باید گلگون شده باشه .
سرم رو یه کوچولو خم کردم و بعد همونطور که با لبهام بازی بازی میکردم و زیر دندونان فشارش میدادم گفتم:

– آره چی فکر کردی! معلومه که بلدم !.

رک و صریح و با صورتی عاری از هرگونه شوخی گفت:

-خب…پس نشونم بده!

متعجب نگاهش کردم و چون متوجه منظورش نشده بودم پرسیدم:

-چی؟ یعنی چی نشونت بدم!؟

تو همون حالت دراز کش جواب داد:

-یعنی بهم نشون بده که بلدی!

عجب حرفهایی میزد.آخه من باید این مورد رو چه جوری بهش اثبات میکردم.
چشمهام روی صورت جدی و عاری ار هرگونه شوخی و طنزش به گردش در اومد و بعد همونطور که تو خودم جمع شده بودم پرسیدم:

-چه جوری باید اینکارو کنم و بهت نشون بدم!؟ مگه پیرهنه در بیارم نشون بدم.خب بلدم دیگه….

دستشو بالا آورد و انگشت اشاره اش رو خم و راست کرد و گفت:

-بیا جلو….بیا….

خم شدم ولی نه خیلی.آب دهنمو قورت دادم و بی حرف تماشاش کردم.
دوباره با انگشتش بهم اشاره کرد و بعد آهسته گفت:

-خم شو…زودباش….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۵ / ۵. شمارش آرا ۲

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ضماد

    خلاصه رمان:         نبات ملک زاده،دختر ۲۰ساله مهربونی که در روستایی قدیمی بزرگ شده و جز معدود آدم های روستاهست که برای ادامه تحصیل به شهر رفته است. خاقان ،فرزند ارشد مرحوم جهانگیر ایزدی. مردی بسیار جذاب و مغرور و تلخ! خاقان بعد از مرگ برادر و همسربرادرش، مجرم را به زندان انداخته و فرزند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لمس تنهایی ماه به صورت pdf کامل از منا امین سرشت

      خلاصه رمان :   همیشه آدم‌ها رو با ظاهرشون نباید قضاوت کرد. پشت همه‌ی چهره‌هایی که می‌بینیم، آدم‌هایی هستن که نمی‌شه فهمید تو قلب و فکر و روحشون چه چیزی جریان داره. گاهی باید دستشون رو گرفت، روحشون رو لمس کرد و به تنهایی‌هاشون نفوذ کرد تا بشه اون پوسته‌ی سفت و سخت رو شکوند. این قصه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰ تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ردپای آرامش به صورت pdf کامل از الهام صفری ( الف _ صاد )

  خلاصه رمان:     سوهان را آهسته و با دقت روی ناخن‌های نیکی حرکت داد و لاک سرمه‌ایش را پاک ‌کرد. نیکی مثل همیشه مشغول پرحرفی بود. موضوع صحبتش هم چیزی جز رابطه‌اش با بابک نبود. امروز از آن روزهایی بود که دلش حسابی پر بود. شاکی و پر اخم داشت غر می‌زد: “بعد از یه سال و خرده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان شهر بازي
رمان شهر بازی

  دانلود رمان شهر بازی   خلاصه: این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد اول به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

      خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sania
Sania
2 سال قبل

🙈🙉🙊🙉🙈🙊

Mobin
Mobin
2 سال قبل

من میگم ساتو نمیزاره بوسش کنه پا میشه میره

غزال
غزال
2 سال قبل

خاک تو سر حقیر بی همه چیز پتیارت کنن دختره نجستتتتت😐😐😐

Maaayaaa
Maaayaaa
2 سال قبل

اخی چقدر من آرزو کردم این امیر سام شب تو خواب سکته کنه سکته که نکرد هیچ الآنم که اوضاع این شد هعی نویان کجایی تو

ارزو
2 سال قبل

افسوووووون
من تریلی رو اودم تو کجایی؟؟؟😂😂💔💔
عایی تو روحت امیر سام که حسرت داشتن توی نکبتو میذاری تو دل این بدبخت میری یه درصدم فکر دل این بدبخت نیستی …حالا ولا ندونی که عاقته
بمیری الهی مرض بگیری بیوفتی رو دست سلدا😑😑

Nahar
Nahar
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

اومدم اومدم فقط رانندگی بلدی ک؟؟؟
وسط راه چپ نکنیم؟ خودمون جای امیرسام بریم اون دنیا؟؟ (خداانکنه خودش بمیره)😂😂
آرزو سعی کن ضایع بازی در نیاری تا گبر پلیس نیوفتیم مثل لاساسینو ی هودی سیااه هم بپوشیم😂😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
ارزو
پاسخ به  Nahar
2 سال قبل

نه من اصن ضایع نیستم پلیس یه درصدم بهمون شک نمیکنه …یه جوراب خرسی داشتم همونو کشیدن رو سرم سوراخ کردم جا چشماشو اومدم😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣لاساسینو تو جیبم🤣🤣🤣
تا این حا اومدم عمرا چپ کنیم دیگه 😂😂
عاره لین خودش بمیره حیفه باید بکشیمش😂💣💣💣💣🍺🍺🍺🍺

Nahar
Nahar
پاسخ به  ارزو
2 سال قبل

اووه نگاه استیل گنگو😂😂

SARINA
SARINA
2 سال قبل

اینجا باید تموم میشد اخهههههههههه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. 😡😡

ارزو
پاسخ به  SARINA
2 سال قبل

عاره مزخرف ترین جای ممکن تموم شد الان تا فردا باید هلو بدیم که بفهمیم این دوتا نکبت بوس میکنن هنو یا نه
عاخه دغدغه ی ملت اینه که خودشون یکیو بوس کنن
دغدغه ی ما بوس کردن ایناست
دیگه چه قد بدبختی؟😂😂😂😂😂💔💔💔

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x