رمان نبض سرنوشت پارت۱۱ - رمان دونی

رمان نبض سرنوشت پارت۱۱

مریم و کنار زدم و سریع رفتم سمتشون.

سوگل پوزخندی زد و گفت : ما باید از دیگران بشنویم باید پدربزرگت دعوتمون کنه
زن عمو هم با همون لحن گفت : البته ایشالا خوشبخت شی

صدایی از پشت سرم گفت : عسل ماهان دنبالت..
برگشتم طرف سینا که متعجب زل زده بود به سوگل.

نگاهی به سوگل انداختم که اونم تعجب کرده بود .همدیگرو میشناختن اما از کجا
(وای عسل نمیدونی چه پسر خوبیه _خب بابا سوگل آروم جوگیر نشو اسمش گفتی چی بود _سینا )

آروم جوری که سوگل بشنوه گفتم : این همونی نیست که فکر میکنم نه؟

نگام کرد و چیزی نگفت.

سینا دستپاچه گفت : عسل جان معرفی نمیکنی
با صدایی که از ته چاه میومد گفتم : زن عموم و دختر عموم
سینا با تته پته گفت : آها خیلی خوش اومدید بفرمایید

_ماهان گفتی دنبالم بود ؟
سوگل با تعجب گفت : ماهان ؟

ای وای ! اینو کجای دلم بزارم.

دستشو کشیدم وگفتم : بیا بریم بگم کجا لباساتو عوض کنی
اومدیم تو اتاق و درو بستم .

_ سوگل این همون نیست که من فکر میکنم نه ؟
_ به من چه من از کجا باید میدونستم طرف فامیل مادری تو در میاد.

نشستم رو صندلی و سرمو بین دستام گرفتم از این بدتر نمیشد. آره میشد اینکه سوگل سوتی بده

تند بلند شدم و گفتم : سوگل گوش کن اون پایین اگه ماهانو دیدی هیچی نمیگی راجب هیچی حرف نمیزنی. تو ماهانو واسه اولین بار داری میبینی خب؟

اخمی کردم و گفت : جریان چیه؟ ماهان چه جوری..

دستمو جلو دهنش گرفتم و گفتم : انقدر حرف نزن . فقط گوش کن ماهان رو واس اولین بار داری مبینی نمیشناسیش خب؟

سری تکون داد
ولش کردم و گفتم: من میرم بیرون لباساتو عوض کن بیا.
از اتاق زدم بیرون و رفتم پایین.

آیلین اومد سمتم و گفت : چرا انقدر رنگت پریده دختر ؟چته ؟
دستی به صورتم کشیدم وگفتم : خوبم
آیلین با شک نگام کرد وگفت : آره قشنگ معلومه. راستی ببین اون خانم و آقا اومدن گفتن از دوستاتن.

نگاشو دنبال کردم و با دیدن رعنا و بهزاد نفس آسوده ای کشیدم .
_ باش آیلین حواست باشه تو خب من خیلی نگرانم
لبخند ملیحی زد وگفت : نگران نباش عزیزم

بی حس نگاش کردم و رفتم نشستم .
رعنا اومد پیشم و گفت : خوبی؟
_ از این بهتر نمیشم
نشست و گفت : چیکار کنم برات ؟میخوای بلند شی بریم ؟

_مطمئن باش اگه میشد یه لحظه هم صبر نمیکردم. این جماعت رو نگاه کن
پوفی کشید و گفت : چه شب فوق العاده ای بشه امشب

_ اگه منم جای شما بودم همینو میگفتم.
بهار نگاهی به من کرد و ادامه داد : ماهان همه چی تمومه تو چی داری ؟هیچی

رعنا انگشتشو آورد بالا گفت : حواستون به حرف زدنتون باشه احترام خودتون رو حفظ کنید

بهار پوزخندی زد و گفت : باریکلا دوستت هم مثل خودته. اونم مثل تو از اون بدبختاس که وقتی طعمش رو…

حرفش با سیلی من نا تموم موند.
با ناباوری بهم خیره شده بود.

غریدم : اگه تا الانم هر چی گفتی هیچی نگفتم فقط به خاطر آقا جون بوده پس حواست باشه به حرفات.

عصبی دستش رو برد بالا تا بزنه مچش دستش رو گرفتم و گفتم: به خودم توهین کردی ساکت بودم ولی حواست باشه رعنا خط قرمزمه پا بزاری رو خط قرمزم پاتو خورد میکنم
دستشو کشید بیرون و نگاهی به منو رعنا کرد و رفت .

_ضرب دستت رفته بالا

برگشتم طرف ماهان و گفتم : این مراسم کوفتی کی تموم میشه؟
نگاهی به ساعتش کرد و گفت : حالا حالا تموم نمیشه

رو کرد به رعنا و گفت : برید پیش مریم .نگاه رنگ به صورتش نمونده یه چیزی هم بدید بخوره اون وسط غش نکنه من حوصله بیمارستان ندارم .
رعنا برو بابایی بهش گفت و دستمو کشید….

“ماهان “

مشکوک نگاش کردم و گفتم :معلوم هست چته سینا؟
_چیزیم نیست بابا
تا خواستم چیزی بگم بلند شد و گفت : من برم ببینم کاری چیزی نمونده
باشه ای گفتم و نشستم .

نگام کشیده شد سمت بهار .
ناخداگاه لبخندی رو لبم اومد .
این تازه داره میشه همون عسل قبلی که ساکت نمی موند.

امیر با سر به پشت سرم اشاره داد .
با دیدن آقا جون بلند شدم .

نگاهی بهم انداخت و گفت : از تاخیر امشبت که بگذریم ، مگه من نگفته بودم به عسل بگو؟
_یادم رفت

با حرص نگام کرد و بعد به آیلین گفت : برو بگو عسل بیاد تا صیغه عقد رو جاری کنند
آیلین بلند شد و زیر لب غر زد : همش آیلین آیلین یه دقیقه آرامش نداریم

نفس عمیقی کشیدم و نشستم .
نمیدونستم آخر این ماجرا قراره چی بشه فقط امیدوارم مثل قبل به ضررم تموم نشه .

با اشاره آقا جون همه ساکت شدن. عاقد دفترشو باز کرد و شروع کرد به خوندن متنی عربی.

لرزش عسل خیلی تابلو بود واس همین آروم گفتم : طبیعی باش الان می افتی رو دستمون ها

نگاه خشمگینی بهم انداخت که باعث خندم شد .

همیشه آرزوی این روزو داشتم .که عسل تمام و کمال ما من بشه ولی همیشه همه چیز اونجوری که ما میخوایم پیش نمیره.

بار اول آیلین یه چیز گفت .
بار دوم مریم گفت زیر لفظی و مامان گردنبندی که براش خریده بود رو گردنش انداخت
بار سوم راه فراری  نبود دیگه.
چشماشو بست و گفت : با اجازه.. آقا جون و.. و بزرگترای جمع… بله

با صدای جیغ آیلین و مریم دستمو گذاشتم رو گوشم و نگاشون کردم .

یه لبخند ژکوند تحویلم دادن و هیچی نگفتن .
نفس عمیقی کشیدم و منم جواب عاقد رو گفتم .
ایندفعه صداشون ده برابر شد .

عسل خنده ریزی کرد و نگاهی بهم انداخت. میدونست چقدر از سر وصدای زیاد بدم میاد.
حلقه رو برداشتم و آروم دست عسل کردم .اونم همین طور.

مامان و عمه ساره اومدن طرف عسل و بغلش کردن .
بابا و دایی فریبرز هم سراغ من .

آقا جون با لبخند مغرورانه ای اومد و گفت : امیدوارم در کنار هم خوشبخت بشید و قدر هم دیگرو بدونید ، و بعد جعبه ای رو به عسل داد .

عسل جعبه رو باز کرد و با تعجب نگاهی بهم انداخت .گردنبد مادربزرگ بود که همه خوب میدونستن چقدر واسه آقاجون ارزش داره.

عسل واس اولین بار لبخند واقعی زد و گفت : خیلی ممنون آقا جون
آقا جون سری تکون داد و برگشت سر جاش.

بابا دستی رو شونم گذاشت و گفت : امیدوارم در کنار هم خوشبخت شید.
عمه ساره آهی کشید و گفت : جای مامانت خیلی خالیه مطمئنم آرزوش بود چنین روزی رو ببینه.

عسل لبخند تلخی زد و گفت : و همین طور پدرم دلم ، واقعا براش تنگ شده…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تردستی pdf از الناز محمدی

  خلاصه رمان :   داستان راجع به دختری به نام مریم که به دنبال پس گرفتن آبروی از دست رفته ی پدرش اشتباهی قدم به زندگی محمد میذاره و دقیقا جایی که آرامش به زندگی مریم برمیگرده چیزایی رو میشه که طوفانش گرد و خاک بزرگتری توی زندگی محمد و مریم به راه میندازه… به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان سرد

    خلاصه رمان :   میان تلخی یک حقیقت دست پا میزدم و فریادرسی نبود. دستی نبود مرا از این برهوت بی نام و نشان نجات دهد. کسی نبود محکم توی صورتم بکوبد و مرا از این کابوس تلخ و شوم بیدار کند! چیزی مثل بختک روی سینه ام افتاده بود و انگار کسی با تمام قدرتش دستهایش را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان التهاب

    خلاصه رمان :     گلناز، دختری که برای کار وارد یک شرکت ساختمانی می‌شود، اما به‌ واسطهٔ یک کینه و دشمنی، به جرم رابطه با صاحب شرکت کارش به کلانتری می‌کشد…       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
11 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
𝒎𝒂𝒉𝒚𝒂_𝒈
4 سال قبل

مرسی النازی خیلی خوب بود😊😊 ولی یکمی کم بود😶

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل

منم از شخصیت عسل خیلی خوشم میاد مخصوصا متنایی که میذاره آدمو می بره اون دنیا بس خفنه پرچمت بالاست نامزد جونم 😍😍😍👏👏👏👏👏👏😂😂😅😅

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

بیا بغلم عشقم !!!!!!
قربونت!!!!

Zahra
4 سال قبل

بابا تدریس عاشقانه دوبار نوشته شده منتهی با موضوع متفاوت خیلی چرند شده چقدر نویسنده حوصله داشته دوباره تغییرش بده. الناز جوون رمانت خیلی قشنگه عزیزم. من شخصیت عسل خیلی دوستدارم. شخصیتش سبک و جلف نیست بااین وجود اصلا خودشو گم نکرده.

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Zahra

مرسییییی زهرا جونم

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  (:

آیلیننننن تو تل حذف چت بزن . خست مثلا میزنه حذف چت برای الناز . نفس تو هم همچنین زود فقططططط

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

مرسی به نفسم بگو تو گروه فعلا نیارنم
اوفففف خدا

maryam
maryam
4 سال قبل

عصرم بزارلطفا رمانت قشنگه
میگما مثل تدریس عاشقانه نشه موضوع کش بده بهش نگه

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maryam

خخ مریم روزی یه پارت بود ها😅
قضیه تدریس عاشقانه فرق میکرد . سوگل با پای خودش تن داده بود به رابطه اما عسل نه !!!
مطمئن باشید کش پیدا نمیکنه هنوز حقایقی هست که باید معلوم شه راجب گذشته خانواده عسل!! اگه موضوع جدیدی نباشه من خودم اول همه مشتاق تموم کردنشم 😊

دسته‌ها
11
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x