رمان نبض سرنوشت پارت۱۵ - رمان دونی

رمان نبض سرنوشت پارت۱۵

ماهان لیوان رو از پیمان میگیره و سر میکشه.
طولی نمیکشه که ساناز و بردیا هم میشینن و مشغول حرف زدن میشن.

تمام حواسم به ماهانه . حالش بده از قیافش معلومه ولی صدام انگار تو گلوم خفه شده که بیرون نمیاد.

یک حرفایی می ماند بیخ گلوی آدم ،

می ماند و فریاد هم نمی شود

می ماند و بغض هم نمی شود ، بغض یواشکی حتی …

بغض آخر شب توی رختخواب که اشک شود آرام

می ماند بیخ گلوی آدم ، هیچ چیزی نمی شود اصلا ،

می ماند و یک خنده هایی را یک لذت هایی را کمرنگ می کند،

می ماند و سایه می اندازد روی هرچه بعد از این …

ماهان عصبی میگه : بسه دیگه چقدر حرف میزنید.
پیمان متعجب میگه : چته پسر ؟چرا اینجوری میکنی؟
بردیا :ـ اگه حالت خوب نیست برو یکم بالا دراز بکش شاید بهتر شی .
ماهان سری تکون میده و بلند میشه.

پردیس آروم میگه : تو میدونی چشه؟ من هیچوقت اینجوری ندیدمش.
میخوام بگم که ولی من دیدم همون روزی که بهش گفتم دیگه نمیتونم باهات ادامه بدم همون روزی که…
کاشکی نمیومدیم کاشکی بیشتر رو حرفم میموندم کاش….

بردیا : عسل خانم شما همیشه انقدر ساکتید؟
نگران ماهانم من احمق نباید میزاشتم بخوره. وقتی میبینه هیچی نمیگم میگه : حالتون خوبه ؟
نه حالم خوب نیست…
_بله خوبم ببخشید من برم یه سر به ماهان بزنم.
بلند میشم و به سمت پله ها میرم.

در اتاق رو آروم باز میکنم و نگاهی به ماهان میندازم. رو تخت دراز کشیده و چشماش رو بسته .آرومه، آرومتر از هر موقعی.

میترسم. چند قدم جلو میرم و اسمشو صدا میزنم جوابمو نمیده.
تکونش میدم بازم جوابی نمیشنوم. دستمو به طرف سرش میبرم. داغه..
با ترس دستمو عقب میبرم و میخوام از اتاق خارج شم که مچ دستمو میگیره و میکشدم

چشماش باز میشه .

میخوام دستمو بکشم ولی نمیزاره،میوفتم تو بغلش
با صدای که از ته چاه میاد میگم : ولم کن . با تو ام میگم ولم…

با کارش شوکه میشم. نفسم بالا نمیاد .هیچ کاری نمیکنم اما اون انگار تو حال خودش نیست. محکم لبامو میبوسه و گاز ریزی میگیره.

به خودم میام سعی میکنم از خودم جداش کنم .
ازم جدا میشه و جامون رو برعکس میکنه تا نتونم دیگه کاری کنم
بهم مهلت حرف زدن نمیده و باز به جون لبام می افته .

با مشت بهش میزنم و اون انگار نه انگار . تو حال خودش نیست کی اون همه بخوره حالش سر جاشه؟  لعنت به من که اومدم بالا.

بلاخره بیخیال لبام میشه و خمار نگام میکنه. لبم گز گز میکنه.
سرشو تو گودی گردنم میبره و عمیق نفس میکشه بعد گردنمو مک میزنه

میلرزم . صحنه ها جلو چشمام تداعی میشه همین مست شدن منو به خاک سیاه نشوند.
بغضم بلاخره میشکنه. میترسم از تکرار اون صحنه ها…

سرش بالا میاره و میگه : چرا گریه میکنی؟ من که هنوز هیچ کاری نکردم .

کنار گوشم نجوا میکنه :گناه من ، بی گناهی بود …
تمام هســـتی ام غـــــرق سیاهیت
به هرکه دل سپردم بی وفا شد
چـــــون پابندش شدم از من جـــــدا شد…

دوباره سرش و بالا میاره و زل میزنه تو چشمام : گناه من این بود ، گناه من این بود که بیشتر از هر چیزی تو این دنیای لعنتی دوست داشتم آره گناه من این بود…

میون گریه اسمشو صدا میزنم . تلخ میخنده و میگه : 5 سال تمام شب و روز نداشتم .فقط دلم میخواست یه بار دیگه صدام بزنی یک بار دیگه بغلت کنم .

دلتنگ بودم اما نه دلتنگ تو

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی…!

مثل دیونه ها میخنده و میگه : دیدی ؟ من که دلتنگ تو نبودم !

حالش خوب نیست حالش خوب نیست و مسبب حالش منم .
از خودم بدم میاد حالم بهم میخوره. آرزوی مرگ میکنم.
از روم کنار میره و رو تخت می افته.

سریع از تخت بلند میشم دستمو جلو دهنم میگیرم تا بیشتر از این صدام در نیاد.
بیرون میام و میرم سمت همون اتاقی که مانتو و شالم اونجاس.

مانتو و شالم رو سرم میکنم . دلم میخواد هر چه زودتر اینجا رو ترک کنم اما نمیتونم ماهان رو با این حال ول کنم .

دوباره میرم سمت همون اتاق و درو باز میکنم. به زور ماهان و بلند میکنم .
_ماهان بلند شو بیا بریم خب .
_ تو ولم کردی
_ غلط کردم ترو خدا بلند شو بریم حالت خوب نیست پاشو .

دستشو دور گردنم میندازم و میبرمش پایین و مستقیم به سمت در ورودی میرم.
پیمان جلومو میگیره و میگه : چیشده؟
با استرس میگم: حالش خوب نیست برو کنار
پیمان: مگه رانندگی بلدی؟

_په آقا رو خانم مسابقه میده ، دیگه رانندگی ساده که کاری نداره
نگاهی به پردیس میندازم .چشمکی میزنه و میگه : از مزایای زن ذلیل بودن امیر و دهن لقی شادابه.

توجه ای به حرفش نمیکنم و رو به پیمان میگم : میشه کمکم کنی ماهانو ببریم تو ماشین؟
_ حتما
زیر بغل ماهان رو میگیره و سنگینیش رو میندازه رو خودش.

سریع به طرف ماشین میرم و درش رو باز میکنم.
پیمان ماهان و میزاره رو صندلی و میگه : وقتی تا خرخره میخوره همین میشه

سریع درو میبندم و خودم پشت فرمون میشینم. الان باید کجا ببرمش ؟
تنها یک جا به فکرم میرسه .شماره رو میگریم و میزنم رو اسپیکر.

_ به عسل خانم از این طرفا ، گفتم آقا ماهانتون دیگه نزاره چشممون به جمالتون روشن شه
_ آرشام مسخره بازی در نیار. خونه ای ؟
_ نه خونه رعنام چطور؟

نفس عمیقی میکشم و میگم : یه امشب دیگه هم اون خونه رو بهم قرض بده
_ چی ؟
_ ترو خدا آرشام بعدا برات میگم تا بهت نگفتم هم اون طرفا پیدات نشه

_ بدبختی خونه خودمه ها !
_ فعلا آرشام اونجا نبینمت ها
سریع قطع کردم تا نتونه دیگه چیزی بگه

نگاهی به ماهان انداختم. لبخند تلخی زدم .فکر نمیکردم هنوزم دوستم داسته باشه ولی این 5 سال….

پنجره رو تا آخر زدم پایین تا نای نفس کشیدن داشته باشم .امشب رو میشه تو گینس ثبت کرد …….

“ماهان”

با سردرد شدید از خواب پاشدم . سرم داشت میترکید.
نشستم بالا تخت و به خودم لعنت فرستادم.

دیشب یادم نمیومد فقط یادمه حالم بد شد رفتم بالا تو اتاق یکم دراز بکشم بعد…
نکنه هنوز اونجام. وای من چی کار کردم عسل و بین اون همه گرگ ول کردم .

با سرعت بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون اما با دیدن خونه تعجب کردم. اینجا کجاس دیگه؟

با دیدن عسل که روی کاناپه خوابش برده بود خیالم راحت شد .حالا یادم اومد اینجا خونه همون پسرس .ولی چرا من اینجام ؟

عسل تکونی خورد و بلند شد نشست. منو ندید . دستی به گردنش کشید و زیر لب گفت : پدر گردنم در اومده . خاک تو سرت آرشام صد هزار بار گفتم این کاناپه هات دیگه قدیمی شدن عوضشون کن .

_ مال خودشه بعد تو دستور بهش میدی؟

با شنیدن صدام سریع سرشو چرخوند طرفم که  صدای نالش در اومد ._ ای گردنم
به طرفش رفتم که سریع بلند شد و گفت : خوبی ؟
به سردی گفتم : اینجا چی کار میکنم؟
آب دهنشو قورت داد و گفت : دیشب حالت خوب نبود . نمیدونستم کجا ببرمت

پوزخندی زدم وگفتم : واس همین منو آوردی خونه اون مرتیکه؟  خودش کو؟
_ نیست یعنی دیشبم کلا نبوده زنگ زدم ازش اجازه گرفتم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان اکو
دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

  دانلود رمان اکو به صورت pdf کامل از مدیا خجسته خلاصه رمان:   نازنین ، دکتری با تجربه اما بداخلاق و کج خلق است که تجربه ی تلخ و عذاب آوری را از زندگی زناشویی سابقش با خودش به دوش میکشد. برای او تمام مردهای دنیا مخل آرامش و آسایشند. در جریان سیل ۹۸ ، نازنین داوطلبانه برای کمک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پنجره فولاد pdf از هانی زند

  خلاصه رمان :         _ زن منو با اجازه‌ٔ کدوم دیوثِ بی‌غیرتی بردید دکتر زنان واسه معاینهٔ بکارتش؟   حاج‌بابا تسبیح دانه‌درشتش را در دستش می‌گرداند و دستی به ریش بلندش می‌کشد.   _ تو دیگه حرف از غیرت نزن مردیکه! دختر منم زن توی هیچی‌ندار نیست!   عمران صدایش را بالاتر می‌برد.   رگ‌های ورم‌

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
41 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پریسا
پریسا
4 سال قبل

الی دوست تو ولش
به حرف عشقت من گوش بده

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

چشم عشقم 😂😁
پری یه راه ارتباطی برا من درست کن من کار ندارم😂

Nastaran
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

الی جونممم موفق باشی خیلی قشنگهه .
پری جان انتقام تلخ وشیرین مال منه زندگی شیرین ومبهم منم مال منه دوتاش مال منه

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  Nastaran

نمیدونم والا تو بگو چجوری
باش نسی
میخونم

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

پری 😐به آزی میگم شمارتو بده میگه نمیدم😐😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

فدات پری .

الناز خودت عجوزهیییی.
من عسل دوست

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Nastaran

مرسی نسترن جان (بگم بهت عجوزه بیزو😐😂)

maral
maral
4 سال قبل

الناز جانم خیلی قشنگ😊😊
وااای عسل دوست دارم

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maral

مرسی مارال جونمممم 😘😘
عسلم تو رو خیلی دوست داره…

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  (:

😍❤
پس بی زحمت بهش بگو بیاد من از پیشه مادر سایان نجات بد نابود شدم رفت

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  maral

ایشششش تو که بچه ی محبوب مادر سایانی چشمتو بگیره !😑😑😑😂😂😂😂

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل

چرا این رمان انقدر عشقه ؟؟؟؟؟؟؟ هر روز تو سایت پرسه می زنم تا پارت بیاد

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

نوچ نوچ خواهرم مگه تو کار زندگی نداری که اینجا پرس میزنی بجاش بیا به من کمک کن از وقتی رفتی پیشه الناز مادر سایان از من کار میکشه تاز کارای تو هم انجام میدم

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  maral

کار و زندگی من رسیدن به شوهر جانه گیس بریده خانوم !😂😂😂😂😂😂😂😂😂

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

شانس مارو ببین تور خدا

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

کیمیا سکته میکنم بی شوهر میشی ها😂😂
جدیییی چه آدم خوشبختی ام پس من😂😍😍
اهههه مارال از زن من میخوای کار بکشی😂😐😂 حقته انقدر کار کن تا یکی بیاد بگیردت به کیمیای منم کاری نداشته باش 😂☺❤❤

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  (:

النازززززززز تو دیگه چرااااا😂😐
اصلا دوتا تون زود سری بیاین ببینم بیاین کمکم کنید یالااااااااااااااا
فقط میاین اینجا میخورین می خوابین

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  (:

خدااااااااا نکنه زبونتو گاز گاز کن النااااااااازم ، تو شوهری بالشت پری 😂😂😂😂😂😂
تو خوشبختی چون زنی به خوبی من داری هاهاهاهاها
والابعد مادر سایان به من میگه گیس بریده نمی دونسته این خواهر مارال مارمولکی در پوستین گوساله بوده که می خواد از من کار بکشه ایششششششش😂😂😂😂😂
ولی جدا از شوخی چشم خواهر گلم ! برات کارم می کنم اگه اون کار طی کشیدن اتاق ها باشه اون با من !😂😉
الناز من تا شوهری به خوبی تو دارم فرشته می خوام چیکار ؟ مخصوصا اگه شوهرم یه خانم نویسنده ی حرفه ای باشه !

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  دکاروس

کیمی این جمله آخرت رو خوندم رفتم تو شک….یه شوهر خانم نویسنده 😂😂😂
عشقی عزیزم به پای شما که نمیرسیم قشنگم.
کیمی بیخود من به عنوان شوهر اجازه نمیدم بری خونه مادرت . این مارال رو من میشناسم همه کارا رو میندازه گردن تو خودش میشینه لاک میزنه😒😒😂😂😂
مارال خواهر زن با ماهان حرف میزنم ببینم اجازه میده عسل بیاد کمکت ولی من که اجازه نمیدم دستای زنم خراب میشه😂😂😂😂 (یکی بیاد منو بگیره )

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  (:

ای الناز حالا این جوری شد که نمیزاری کیمی بیاد😂😂😂کمک امشب که شام امدم خانتون وقتی کاری کردم که خودتو کیمی دعوا کنید کیمیا بیاد خانه پیش من مادر سایان میفهمی که باید اجازه بدی😛😛😂😂

ار با ماهان حرف بزن

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maral

مارال حتما تلاشت رو بکن چون ما دعواهامون رمانتیک تره 😂😜

دکاروس
دکاروس
4 سال قبل
پاسخ به  (:

آره خخخخ با روش نیوراد ما پیش میریم 😅😁😂😂

Nazi
Nazi
4 سال قبل

مرسیییی خیلی قشنگههه… ❤️ ❤️ ❤️
فقط هیجانی تر🤗🤗🤭🤭🤗🙁😟😟😟😕

ایشالا همیشه منظم باشه و اینکه خیلی کوتاه شده پارتاااا
میگم
کاش این عسل مست میکرد و……

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  Nazi

خخ نازی عسل مست ماهان مست بعد این وسط شیطونم که حکم ران آخرش از دست من خارج میشد بعد😂😂😜
راجب پارت گذاریش حتما هر روز پارت داریم… راجب هیجانش هم فعلا اینا مثل سگ و گربه ان والا من هیجانی این وسط نمیتونم درست کنم😂😂حالا بریم جلو تر رابطشون بهتر شه حتما
راجب کوتاه شدن پارت ها هم چشم سعی میکنم بیشتر شه … و مرسی از اینکه دنبال میکنید😊

دلارام
4 سال قبل

مرسی الناز جونییی
رمانت خیلی قشنگه

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  دلارام

مرسی دلارام جان خوشحالم که خوشت اومده و دنبال میکنی😊❤

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

اوهوم پسر خوبیه😊

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  (:

اسم رمان نسی چیه؟؟

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

واااای نهههه رمان برتر خیلی سخته

maryam
maryam
4 سال قبل
پاسخ به  (:

بیشتر بنویس خسیس 😂😂😂
رمانت قشنکه گلم

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  maryam

مرسی مریم جون دیگه خسیس بازی در بیاریم یکم عزیز شیم😂😂😂

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

منم دختر خوبیم🤭
الی نمیشه دوتا پارت بزاری توی ی روز تا مدرسه ها نکشه؟؟؟؟

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

پری 😐😂 روزی یه پارت شد دو پارت
نگران نباشید تا مدرسه نمیکشه نهایتا تا پایان مرداد یا شاید زودتر

پریسا
پریسا
4 سال قبل
پاسخ به  (:

خواهر شهریور مدرسه ایم
میگی تا آخر مرداد

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  پریسا

پریسا نویسنده هست هفته ای یه بار پارت میزاره ناراضیم الانم که هر روز من پارت میزارم ناراضین😐😂😂 به احتمال زیاد تا یه مزارم دیگه طول میکشه بیشتر نه (تازه دوستم که تو نوشتن این رمانم کمکم میکرد کم و بیش میگه اونجوری پارتات کم میشه کشش بده 😐😂وسط شماها گیر افتادم)
نفسسس آرشام رو بیخیال شو هدیه میاد چشاتو از کاسه در میاره😂😂

(:
(:
4 سال قبل
پاسخ به  (:

اشتباه تایپی 😐 *احتمالا تا یه ماه دیگه طول میکشه *

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

هووویییی آیلین به آرشام چشم نداشته باش😑😂ماهانم همینطور😂فقط رو پرهام میتونی فک کنی😐😂😂😂

دسته‌ها
41
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x