رمان نبض سرنوشت پارت ۲۸ - رمان دونی

رمان نبض سرنوشت پارت ۲۸

مامان با نگرانی میگه : آخه این چه کاری بود کردی ماهان؟
خدا رو شکر پسره بهوش اومد وگرنه معلوم نبود چی بشه .

دستام مشت میشه و میگم : پس هنوز زنده اس ؟
بابا چشم غره ای بهم میره و میگه : دیونه شدی بچه ؟ چه مرگته ؟

توجهی به حرفش نمیکنم و رو به مریم میگم : میدونستی نه ؟
با ترس سر تکون میده که به طرفش خیز برمیدارم .

سریع پشت بابا میره و میگه : روانی قسم خورده بودم .

با عصبانیت میگم : سه هفته اس حال و روز منو نمیبینی بعد میگی قسم خوردم ؟ من اون پسره عوضی رو زنده نمیزارم.

بابا با تعجب میگه : جریان چیه؟ ماهان حالت خوبه؟ میفهمی داری چی میگی؟
چشمامو میبندم و میگم : بریم خونه حرف میزنیم.

آروم در گوش مریم میگم : کلید ماشینم و آوردی ؟
سری به تائيد تکون میده و آروم از تو کیفش در میاره و به طرفم میگیره.

ازش میگیرم و میگم : بگرد دنبال عسل .

مسیرم و عوض میکنم و به طرف ماشینم میرم و به بابا که داره صدام میزنه توجهی نمیکنم. پامو رو گاز میزارم و به سرعت حرکت میکنم.

5 سال از زندگی خودمو خودش رو حروم کرد که… میگردم دنبالش، همه چی رو از اول می سازیم…
فقط دستم به اون مرتیکه برسه…

پیاده میشم و دستمو روی زنگ میزارم.

_ هوی چه خبرته ؟ چند بار زنگ… اه تو اینجا چی کار میکنی؟

_ بیا پایین کارت دارم .

_ پووووف ! باش صبر کن اومدم…

آرشام با دیدنم دور و اطراف رو نگاه میکنه و میگه : بهت یاد ندادن یه بار زنگ بزنی ؟ دستت رو گذاشتی رو زنگ . بعدم مگه….

نمیدونم قیافم چه جوریه که میگه : چی شده ؟ عسل خوبه؟ اتفاقی افتاده؟

نگاش میکنم و میگم : آدرس خونه رعنا رو میخوام
با تعجب میگه : چیزی زدی ؟ آدرس خونه رعنا رو واس چی میخوای؟

_رعنا میدونه عسل کجاس نه؟

ابرویی بالا میندازه و میگه : معلومه میدونه ، ولی به منم نگفته مطمئن باش به تو هم نمیگه.

دستمو تو جیبم کردم و گفتم : هر جوری که شده پیداش میکنم . چه از طریق رعنا ، چه شده کل این شهرو زیر و رو کنم .

_ چی میخوای ازش ؟
_ میخوام برش گردونم ، باید واسه تک تک این 5 سال که هم خودشو هم منو عذاب داده جواب پس بده .

خنده ای میکنه و میگه : باش بابا یکم آروم تر ، پیداش کردی اینطوری حرف نزنیا . آدرس خونه رعنا رو هم برات میفرستم ولی مطمئنم فایده ای نداره . ولی خودمم پیگیر میشم.

_ چرا میخوای کمکم کنی ؟

لبخندی میزنه و میگه : دلیل اینکه چرا یکدفعه همه چی بهم ریخت رو نمیدونم ، ولی اینو میدونم که واقعا دوست داره و داشته .

سری تکون میدم و به طرف ماشینم میرم.
_ راستی.

برميگردم طرفش که میگه : یه جعبه اینجا جا مونده مال عسله، فکر کنم یادش رفته ببرتش . الان که فکر میکنم زیادم بد نشد حداقل میتونی اونا رو ببینی.
صبر کن برم بیارمش….

درو با پا باز میکنم و جعبه رو میزارم رو میز .

دکمه های لباسم رو باز میکنم و میشینم رو کاناپه.

با دیدن وسائل لبخند تلخی رو لبم نقش میبنده.تمام عکسامون کادو هایی که بهش دادم و..

بلند میشم و میرم طرف حموم .

پیداش میکنم…

“عسل ”

کلافه به لیلا نگاه میکنم و میگم : من یه چیزی گفتم تو بیخیال.
اخمی میکنه و میگه : یعنی علی دروغ گفته ؟

_نه نگفته ، ولی چیز خاصی نیست داریم طلاق میگیریم ، حالا بیخیال میشی ؟
با تعحب نگام میکنه که میگم : لیلا دیرت میشه ها بجنب انقدرم درگیر زندگی من نباش

قبل اینکه بخواد چیزی بگه از خونه میزنم بیرون با این لباس محلی سخته سریع راه رفتن .

به سمت پاتوق این چند هفته ام میرم.

حداقل تنها جایی که کسی درباره زندگیم سوال نمیپرسه . با لیلا بد حرف زدم اما واقعا برام عذابه حرف زدن راجب زندگیم.

چرا کسی درک نمیکنه که زیر و رو کردن گذشته ی آدم فقط روشن کردن خاکستره.

چرا نمیفهمن که اگه کسی نمیخواد چیزی رو بدونید نباید پیگیرش شید. کمک نیست فقط نمک ریختن رو زخمه.

دامن لباسم رو بالا میزنم و میشینم. آرومم میکنه اینجا.. .

دلم میخواست یکی رو داشتم بعضی وقتا که مردم خستم میکنن میومد

کنارمو دستاشو می گذاشت دوطرف صورتم زل میزد تو چشمام

میگفت ؛ بیبین ..تو من و داری …..

یکی من ماهان بود که الان نیست . لعنت به تو پرهام .

وقتی زنگ زد حالم بد شد. دست خودم نبود اما تند شدم عصبی شدم .

کاش نمیگفتم دارم جدا میشم هرچند دیگه مهم نیست مگه میخواد چی کار کنه..؟

زانو هامو بغل کردم و زل زدم به غروب آفتاب .

لبخند تلخی میزنم و شعری رو زمزمه میکنم :

ای در دل من میل و تمنا همه تو وندر سر من مایه سودا همه تو

هر چند به روزگار در مینگرم امروز همه تویی و فردا همه تو

” ماهان”

_ الو امیر چیشد، با اون رفیقت حرف زدی ؟

_ آره ماهان حرف زدم . چیزی پیدا نکردم . ببین چرا نمیری پیش سوگل دختر عموش . چون مطمئنم تهران نیست . ببین فامیلی چیزی پیدا میکنی؟

شقیقم رو فشار دادم و گفتم : باش حالا من برم کاری نداری ؟

_ نه ، خبری شد بهم بگو .فعلا

گوشی رو قطع کردم . انگار آب شده رفته تو زمین .
گوشیمو محکم پرت کردم که خورد به دیوار و داغون شد.

مریم با نگرانی درو باز کرد و با دیدن گوشی که چند تیکه شده بود هینی کشید.

_ دیوونه شدی ؟ این کارا چیه میکنی؟
دستم و لای موهام کردم و نالیدم : نیست ، هر جا که به ذهنم رسید رفتم نیست .

نشست کنارم و گفت : رعنا چیشد؟

_ هیچی نمیگه میگه به اندازه کافی عذاب کشیده .
_ اون سری هم که من زنگ زدم بهش گفت اگه واقعا ادعای عاشقیش میشه ، یکم فکر کنه ، میفهمه کجاس.

بلند شدم و گفتم : فکر کردم ، نمیدونم . من میرم شرکت برو پیش رعنا ببین چی کار میتونی بکنی . هیچوقت فکر نمیکردم محتاج چیزی بشم که کلیدش دست رعناست.

زیر لب گفتم : البته این دومین باره که کارم به رعنا گیر میکنه یه بار 5 سال پیش و الانم…

سوار ماشین شدم و به طرف شرکت رفتم .

باید رالی هم یه سر برم . عسل اونجا چند تا دوست و رفیق داشت شاید اونا….

از چیزی که یادم اومد هیجان زده شماره امیر رو گرفتم .

_ بله
_ الو امیر گوش کن من شرکت نمیام معلومم نیست کی برگردم حواست به کارا باشه .

_ یعنی چی ؟ کجا میخوای بری که معلوم نیست کی برگردی؟

_ آلاشت …..

“_ماهان میایی دیگه همین آخر هفته بریم .

_ عسل به جون تو که میدونی چقدر برام عزیزه کلی کار دارم . تو خودت مگه پایان نامت نمونده کجا بریم؟

با لب و لوچه آویزون نگام میکنه که بوسه ای رو پیشونیش میزنم و میگم : مگه تاحالا شده چیزی بخوای بگم نه ؟ اما این یکی نمیشه هم خودم کار دارم هم خودت . قول میدم بعدا بریم قبول ؟

ناراحت سر تکون میده که میگم : خب حالا یکم از اونجا بگو ببینم چطوره ، ارزش رفتن داره کجا بود ؟

ذوق زده میگه : آلاشت .معلومه که داره من عاشق اونجام. ببین اول میبرمت جاده کوهیش خیلی قشنگه ، همون جا هم بالا تپه یه جای عالیه. یه منظره بکر و دست نخورده با کلی مه .
بعد میریم لب آبشار انقدر خاطره داریم اونجا ما

با لذت گوش میدم و بعد اینکه حرفاش تموم میشه موهاش رو پشت گوشش میزنم و میگم : هر چی شما بگی بانو . اینجایی که این همه تو با ذوق راجبش حرف میزنی یعنی بهترین جای دنیاست…

لبخندی میزنه و ….”

خسته دستی به صورتم میکشم و ماشینو جلو یه رستوران بین راهی نگه میدارم.
چطور یادم رفته بود ؟ بدون شک عسل اونجاس ولی چطور باید پیداش کنم برسم اونجا؟

همیشه اصرار داشت بریم اونجا . عاشق اونجا بود بیشترم به خاطر اینکه یادآور خاطراتش با خانوادش بود .

عسلی که عاشق مامانش بود عسلی که دیونه باباش بود .

یعنی اون راز چیه که بعد این همه سال هنوزم فراموش نشده . مگه عمه ساره چیکار کرده به غیر اینکه خلاف حرف پدرش عمل کرده و با کسی که دوسش داشته ازدواج کرده .

امیدوارم هر چی که هست عسل رو خیلی اذیت نکنه ، به اندازه کافی تقاص کار دیگران رو پس داده .

وقتی یاد حرفای پرهام می افتم دستام مشت میشه. باید بهم میگفت که چه اتفاقی افتاده نه که فرار کنه . من فک اون مرتیکه خر رو خورد میکنم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دونه الماس
دانلود رمان دونه الماس به صورت pdf کامل از زیبا سلیمانی

    خلاصه رمان دونه الماس :   اميرعلی پسر غيرتی كه سر ناموسش اصلاً شوخی نداره و پيچكش می افته دست سروش پسره مذهبی كه خيال رها كردن نامزدش رو نداره و اين وسط ياسمن پيچکی كه دلش رفته واسه به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خشت و آیینه pdf از بهاره حسنی

    خلاصه رمان :   پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیتها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی.می خواهیم که با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نوای رؤیا به صورت pdf کامل از حنانه نوری

        خلاصه رمان:   آتش نیکان گیتاریست مشهوری که زندگیش پر از مجهولاتِ، یک فرد سخت و البته رقیبی قدر! ماهسان به تازگی در گروهی قبول شده که سال ها آرزویش بوده، گروه نوازندگی هیوا! اما باورود رقیب قدرش تمام معادلاتش برهم میریزد مردی که ذره ذره قلبش‌ را تصاحب میکند.     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
31 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Zeinab
Zeinab
4 سال قبل

فوق العاده👌🏻نویسنده تبریک میگم بابت این هنر🙃

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

زینب تو رو نمیدونم🤷🏻‍♀️
زینبی قبل از منم بوده آیا؟

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

عزیزم😍نه بابا،شاعر نیستم من

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

جااان؟عزیزم اشتباه گرفتی فکر کنم،من اون زینب نیستما

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

نه والا😅
تازه دو روزه تو سایت ثبت نام کردم

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

خواهش میکنم پیش میاد دیگه
نه چت روم نیستم

Zeinab
Zeinab
4 سال قبل
پاسخ به  ayliiinn

ولی فکر کنم آره گلم😅🙃

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  Zeinab

ممنوننننننننن زینب جان . خوشحالم که رمانم رو میخونی و خوشت اومده

maral
maral
4 سال قبل

راستی الی چشمم روشن میخواستی خواهر من طلاق بدی
😐😂😐😂

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  maral

مارال خب چه کنم زن گرفتم زندگی کنم واسمون زندگی نزاشته این خواهرت 😂😂😂

Zahra
Zahra
4 سال قبل
پاسخ به  alnaz

این پارت بیشتر بود مرسی عزیزم💖

Alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  Zahra

مرسی از شما !

Zahra
Zahra
4 سال قبل
پاسخ به  Alnaz

فدات گلم❤️

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  alnaz

آی آی حالا چون تو مرد زندگی نیستی دلیل نمیشه خواهرم برات زندگی نذار😂😂😂

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  maral

😂😂😂من به این خوبی مادرتونو رو کولم دور دنیا چرخوندم

maral
maral
4 سال قبل
پاسخ به  alnaz

نه بابا جدی چرا من نفهمیدم
افرین به تووو
😉😉
پس چرا خواهر دست گلم نیستش هااا
نکن بلا ملا ای سرش اوردی

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  maral

خواهر دست گل تو بلا ملا سر من نیاره صلوات من به این خوبی چیکار خواهرتو کردم غیر مهربونی 😂😂😂😂

maral
maral
4 سال قبل

وای وای بسیاررررر عالییییییییی

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  maral

مرسی مارال جونم

عشق همه🤗
عشق همه🤗
4 سال قبل

یاد باشه دیر گذاشتی خر کیفی😐

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  عشق همه🤗

خخ پری دقیقا چه انتظاری از من داری اونو بگو تا همون کارو کنیم
.
مرسی آیلینی

عشق همه🤗
عشق همه🤗
4 سال قبل
پاسخ به  alnaz

هیچی
دو پارت بزار در روز
جای حساس تموم کن

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  عشق همه🤗

پری جانم عشق همه اگه فقط عشق من بودی به حرفت گوش میدادم ولی الآن شرمنده😂😂😂😜😜

دلارام
4 سال قبل

اخخخخخخخ جووووونننن پاااارتتت جدیدددد رسیددد
مرسییییی الناز جونیییی😘

alnaz
alnaz
4 سال قبل
پاسخ به  دلارام

مسیییی دلارام جونم

دسته‌ها
31
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x