طی یه تصمیم یهویی گفتم: من میخرمش
همه ساکت شدن حتی مائده هم دست از گریه برداشت
_چی داری میگی؟
_گفتم میخرمش هرچقدر که باشه
مرد پقی زد زیر خنده و اخماشو کشید تو هم
: چی داری میگی؟ جونت اضافه کرده؟
با اخمای در هم و جدیت کامل گفتم: بیاین معامله کنیم
کشوندمش تو باغ و اروم حرف زدیم اولش گفت نه ولی قیمت رو که شنید گل از گلش شکفت و قبول کرد.
فکر نمیکردو اینقدر مرد هول و پولکی باشه که با 150 میلیون کوتاه بیاد اما شانس اوردم و سوار خرش شد و رفت
_اقا مهندس چطوری راضیشون کردی؟
_هیچی حاج حسن گفتم مائده رو میخرم مرتیکه پولکی هم قبول کرد
چهره پیرمرد غمیگین شد حقم داشت
_چقدر فروخت بچمو؟
_150میلیون
_صد و پنجاه میلون؟
چشماش گرد شده بود، طبیعی هم بود اینجا روستاس و این مبلغ براشون پول کلونی به حساب میومد
_پسش میدم مهندس
_این چه حرفیه حاج اقا کی حرف پس دادن زد؟
_بالاخره باید دینمو پرداخت کنم
میدونستم این پیرمرد ادم صدقه بگیر نیست و همین فردا یه تیکه زمین و خونشو میفروشه تا پولمو بده دلم نمیخاست همین یه ذره درامد هم ازش بگیرم ۱۵٠ میلیون برای منی که پول مداد طراحیم و کاغذاش میشه 200 میلیون حکم پول خورد رو داشت و چون میدونستم قبول نمیکنه مجبور شدم بگم
_حاجی من دخترتو میبرمش تهران برام کار کنه برای اینکه خودشم وقتی باهام صحبت میکنه راحت باشه یه صیغه یه ساله میخونیم تا اونموقع برام کار میکنه و بعد یه سال برمیگرده پیش خودت
حاجی با خجالت چون میدونست چاره ای نداره قبول کرد و شب بخیر کنان رفتم خونه
رضا با دهن باز گفت: الان چه غلطی کردی؟
_هیچی زندگی یه دخترو نجات دادم
_میدونی اگه زهره بفهمع کشتت؟
_قرار نیست بفهمه، همون خونه مجردیم رو براش حاضر میکنم میره اونجا درسشو میخونه و زندگی میکنه منم به وظیفه شوهر بودنم وسایل مورد نیازشو فراهم میکنم براش
_نمیدونم خودت میدونی شب بخیر
چراغو خاموش کرد و خوابید ولی من تا صبح به اینده ای که با این دختر قرار بود یکی باشه فک کردم.
…………
صبح با اومدن عاقد لام تا کام حرف نزد و فقد یه بله گفت و بعد از خداحافظی با پدرش به سمت تهران حرکت کردیم
سرش تمام مدت پایین بود
_گردنت شکست اینقدر پایین گرفتیش بچه
_را… راحتم اقا
نمیخاستم ازم بترسه
_مائده خانوم من اوردمت اینجا چون پدربزرگت نمیخاست حق الناس به گردنش باشه نیاوردمت که ازارت بدم
حرفی نزد و اروم سر تکون داد
وختی رسیدیم تهران از رضا خدافظی کردیم و رفتم سمت خونه مائده
(مائده)
درو برام باز کرد و رفتیم تو خونه خیلی خوشگل بود ولی رون نمیشد حتی لبخند بزنم
_خب مائده خانوم به خونت خوش اومدی اینجا خونه توعه و از این به بعد اینجا زندگی میکنی
_خانم کجان؟
جا خورد از حرفم
_خانم اینجا خودتی و کسی جز من رفت امد نداره
با اینکه از تنهایی تو این خونه ترسیدم ولی گفتم:
_ چشم ممنونم
_خب بیا اتاقتو نشون بدم
به همراهش رفتم
اتاق قشنگی بود و دخترونه
_خیلی ممنون اقا
سری تکون داد و شب بخیری گفت و رفت
از یه طرف خیلی خوشحال بودم از یه طرف دلتنگ حاج بابام که معلوم نیست کی قراره ببینمش
صبح وقتی بلند شدم و بیرون رفتم دیدم نیست حتی اسمشم نمیدونستم
رفتم توی اشپزخونه و در یخچالو باز کردم همه چی بود
بعد صبحانه رفتم جلو اون تلوزیون عظیم الجثه و مشغول کانال اینور اونور کردن شدم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 8
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
متاسفم برای نویسنده این رمان
برا چی گلم؟
انقدر زن رو حقیر کرده که میگع من میخرمش به جز این مسئله داستان تکراری داره به جز تکراری بودن با روند خوبی جلو نمیره و و کلن داستان ها شده این که دختره بد بخته و به پسره نیاز داره در حالی که میشه رمان های بهتر نوشت مثل زیتون که دختره شخصیت قوی داره اگه هم این جور رمان ها مد نظرتونه انقدر داستان باید جذاب بشه که مخاطب جذب شع مثل تارگت و دلارای
حتماا درست میگی شاید یکم تکراری باشه
ولی به عنوان اولین رمانم میتونیم بگیم خوب بوده نه؟ 😃
و کلن امیدوارم توی رمان های بعدیت موفق باشی عزیزم ❤
مرسی♥
چرا با نوشتن این چیزا آزار به هم جنس خودتون رو تایید می کنید ؟ اگه زهره می رفت صیغه ی مرد دیگه می شد قطعا طلاقش می داد. زهره هر چقدر هم آدم مزخرفی باشه باز هم اونا تو زندگی مشترک اند و کسی حقه خیانت نداره
آره این یجورایی خیانت به زهره اس هرچه قدر هم اون بد باشه
انگار داستانش شبیه داستان زاده نوره
ادا دیگ وقت شوور کردنته فک نمیکردم بتونی رمانی ب این خوبی بنویسی😂💞
شوخر پیدا کردی به من خبر بده🤣
تنک یو
داداش شغل ایندمه توقع داری بد بنویسم🤣🔪
اگه شوور بود ک من الان اینجا نبودم😂
نهههه من شما رو دست کم گرفته بودم😌💗
صحیح🤣
عشقمی💚
اگه شغل آیندتونه سعی کنید قشنگ تر بنویسید کل رمانا شدن با این موضوع حداقل کمی فکر کنید
تو این رمان به زهره هم بی احترامی ضده اگه زهره میرفت صیغه یه مرد دیگه میشد کلی حرف پشت سرش میزدن و طلاقش میداد ولی اینکه میره زن میگیره خیانت حساب میشه زهره هرچه قدر هم آدم بدی باشه احساس داره
کمی تو نوشتن رمان دقت و فکر کنین
با اینجور نوشتنا نویسنده معروف نمیشید باید رماناتون ایده و داستان جدیدی داشته باشه من خودم رمان نویسم چندساله و سعی میکنم داستان های جدیدی رو موضوع رمانم کنم
و اینکه تو این چند پارت میشه فهمید قلمتون قویه پس مطمئنا قلمتون با داستان جالب و جدید رمانی خیلی خوب میشه
گلبم 🥺😍
به نویسنده عزیز قصد جسارت ندارم ولی خب شما توی پارتتون گفتید که امیر علی میبرتش خونه ی مجردیش و بعد وقتی مائده وارد خونه شد گفت چه اتاق دخترونه و قشنگی ؟ مگه توی خونه ی مجردی یه پسر میتونه یه اتاق دخترونه باشه؟ و اینکه چطور پدربزرگ مائده راحت به یه پسر اعتماد میکنه و مائده رو دست اون میده؟🤨🙃😁😁
خاهرم خونه مجردیش رو داده اماده کردن
حاجی هم توی پارتای اول گفتم چند بار محمد علی بخاطرش کارش تو روستا رفت و امد داشته
نه عزیز من انتقاده دیگه♥