با صدای باز شدن در اتاق بی اراده نگاهم به در دوخته شد مسخره بود اما دوست داشتم گابریل وارد میشد….

دلم برای چشمانش تنگ شده بود …

دلم برای آغوش گرم و محکمش پر میکشید ….

با تعجب بهش چشم دوختم …..

_ تو … تو…اینجا چیکار میکنی ؟

همین الان از اتاقم برو بیرون کریستوفر !

_ اوه .. عزیزم .. این چه حرفیه ، من همسرتم ، درست نیست با همسرت اینطوری حرف بزنی !

دستانم را از شدت عصبانیت به قدری محکم به هم فشردم که ناخن دستم به کف دستم عمیقاً نفوذ کرد و باعث بریدگیش شد …..

اون یه بت پایرز نبود بلکه یه اسنیک پایرز به تمام معنا بود و شاید بخاطر همین مسئله پدرم گیر داده که با این عوضی ازدواج کنم …

نگاه هیزش را از سر تا پایم گذراند …

پوزخندی گوشه ی لبش نشست ….

_ هیمممم… دختر خوشگلی هستی …

از شدت حرص و عصبانیت داخل صورتش تف کردم …

که اخمهاش در هم شد …

_ با اون چشمات نگام نکن عوضی ، گمشو از جلوی چشمم …

در حالی که عصبانیتش هر لحظه بیشتر میشد ….. دستش را دو طرف صورتم گذاشت و محکم فشار داد که آخم بلند شد … لب هایش را کنار گوشم نزدیک کرد ،

_ دیگه بار آخرت باشه از این کارها جلوم می‌کنی همسر عزیزم … دفعه ی دیگه کل فکت رو خورد میکنم …

درد … درد … درد

دهانم به معنای واقعی یک کلمه به قدری درد میکرد که اشکی سمج بی اراده از گوشه ی چشمم جاری شد ….

با ورود مادر به اتاق دستش را از دوطرف صورتم برداشت و مشغول بازی کردن با لاله ی گوشم شد که مثلا جلوی مامان از عشقش به من بگه ….

دلم میخواست کل صورتش رو خورد کنم ، از کاری که میکرد چندشم میشد …

این بود که بعد از چند لحظه ازم دور شد …

مادر با لبخندی پر رنگ به سمتمون اومد و کنارم روی تخت نشست …

_ ببخشید که مزاحم شما جوونا شدم …

الان مری برات میاره ، پسرم مگه تو هم آب خون میخوای بگم بیارن ؟

_ نه ممنون ، کاترینم که بخوره انگار منم خوردم ، اون همه ی زندگیمه مادرجان ….

چاپلوس از خود راضی ، تو قصد جونم رو کردی عوضی …..

چقدر اعصابم داغون بود ، دلم از همه گرفته بود ، چرا هیچکس منو درک نمیکرد …

_ مادر جان من دیگه برم ، کار دارم ، فعلا شمارو باهم تنها میزارم ‌‌….

لبایش را به پیشانیم نزدیک کرد که صورتم را عقب کشیدم دلم نمیخواست لب کثیفش به پوست صورتم بخورد ، به وضوح مادرم این حرکتم را دید ، کریستوفر حرصی لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت …. زیر لب آروم زمزمه کردم

_ عوضی !

بلافاصله مری با لیوانی که در دستش داشت وارد اتاق شد و لیوان را روی میز گذاشت …

_ بفرمایید خانم‌…

مادرم با لبخند پررنگی که بر لبانش داشت از مری تشکر کرد …. دستش را روی شانه ام نوازشوار کشید و ادامه داد …

_ خب دختر گلم ، تو این رو بخور من باز میام پیشت بهت سر میزنم ، باید برم به خدمتکارا بگم امشب چی حاضر کنن … زود بر میگردم …

بوسه ای روی پیشانی بلندم نشاند و با لبخندی از اتاق بیرون رفت ….

بوی خون تازه کل اتاق را پر کرده بود ، چه عطری ! نمیتوانستم نخورم چون به قدری ضعیف شده بودم که توان مقابله با هیچکس را نداشتم ، تا زمانیکه کریستوفر در این عمارت بود من اصلا امنیت جانی نداشتم ….بلافاصله شروع به خوردنش کردم … و بعد لیوان خالی را روی میز گذاشتم …

بعد از گذشت چند دقیقه…

توی تختم دراز کشیدم و برای لحظه ای چشمانم را بستم ذهنم درگیر و خسته بود ….که ناگهان صدای آشنای کسی ، باعث شد بلافاصله از شدت هیجان چشمانم را باز کنم…..

_ گابریل ؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۰ / ۵. شمارش آرا ۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیم تاج pdf از مونسا ه

  خلاصه رمان :       غنچه سیاوشی،دختر آروم و دلربایی که متهم به قتل جانا ، خواهرزاده‌ی جهان جواهری تاجر بزرگ تهران و مردی پرصلابت می‌شه، حکم غنچه اعدامه و اما جهان، تنها کس جانا… رضایت می‌ده، فقط به نیت اینکه خودش ذره ذره نفس غنچه‌رو بِبُره! به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری ۶۳

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رز سفید _ رز سیاه به صورت pdf کامل از ترانه بانو

  خلاصه رمان:   سوئیچ چرخوندم و با این حرکت موتور خاموش شد. دست چپمو بالا اوردم و یه نگاه به ساعتم انداختم. همین که دستمو پایین اوردم صدای بازشدن در بزرگ مدرسه شون به گوشم رسید. وکمتر از چندثانیه جمعیت حجیمی از دختران سورمه ای پوش بیرون ریختند. سنگینی نگاه هایی رو روی خودم حس می کردم که هراز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خلسه

    خلاصه رمان:       “خلسه” روایتی از زیبایی عشق اول است. مارال دختر سرکش خان که در ۱۷ سالگی عاشق معراج سرد و مغرور میشود ولی او را گم میکند و سالها بعد روزی دوباره او را می‌بیند و …       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

آخرش چی میشه؟😐غمگین تموم میشه یا شاد ؟ گابریل و کاترین بهم میرسن یا یکیش میمیره یا یکیش عاشق یکی دیگ میشه ؟

بی نام😂
بی نام😂
2 سال قبل

نمیدونم چرا حس میکردم کریستوفر میاد!😃

ارزو
2 سال قبل

دلم میخوا کریستوفرو جر بدم😑😑😂😂💔💔

ارزو
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

به به قشنگ قراره اشکمونو در بیاری دیگه😂😂💔💔

بی نام😂
بی نام😂
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

حالا فردا شب بخاطر من یه پارت دیگه بزار😁😂

بهاری
بهاری
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

تنها کور سوی امیدم به اینه ک پارت ۱۷ رو صبح میزاری پارت بعدشم چند ساعت بعد و منی ک ۱۲، ۱ پامیشم دو تاشو میخونم و از ذلت انتظار رها مینمایم 😐😂😂

Hany
Hany
2 سال قبل

وای که از این پارت چقدر حرصم گرفته اه اه اون کریستوف چندش. خدایا همه را از دست این جور آدم ها نجات بده . 😑😑😑😑😑❤❤❤

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
2 سال قبل

مگه کاترین تو جنگل نبود؟😐
چطوری اومد خونشون؟😐
کریستوفر کی با این ازدواج کرد؟😐
چرا همش مودم😐 اینه؟
چرا؟😐

Hany
Hany
پاسخ به  Motahareh Amelipour
2 سال قبل

عزیزم اگر با دقت بخونی می بینی که داشته از گذشته میگفته و حتی بعضی جا ها اگر به گفته ها دقت کنی گفته چند روز و یاداوری کرده

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
پاسخ به  𝓐𝔃𝓪𝓭𝓮𝓱
2 سال قبل

انقدر حرصمون نده آزادهههه🥲😭😂💔

Svin
Svin
2 سال قبل

گابریللل😂فرشته نجات کاترینن🤣🤣
بی صبرانه منتظر پات بعدمم

دسته‌ها
23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x