رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۱۶ - رمان دونی

 

با صدای باز شدن در اتاق بی اراده نگاهم به در دوخته شد مسخره بود اما دوست داشتم گابریل وارد میشد….

دلم برای چشمانش تنگ شده بود …

دلم برای آغوش گرم و محکمش پر میکشید ….

با تعجب بهش چشم دوختم …..

_ تو … تو…اینجا چیکار میکنی ؟

همین الان از اتاقم برو بیرون کریستوفر !

_ اوه .. عزیزم .. این چه حرفیه ، من همسرتم ، درست نیست با همسرت اینطوری حرف بزنی !

دستانم را از شدت عصبانیت به قدری محکم به هم فشردم که ناخن دستم به کف دستم عمیقاً نفوذ کرد و باعث بریدگیش شد …..

اون یه بت پایرز نبود بلکه یه اسنیک پایرز به تمام معنا بود و شاید بخاطر همین مسئله پدرم گیر داده که با این عوضی ازدواج کنم …

نگاه هیزش را از سر تا پایم گذراند …

پوزخندی گوشه ی لبش نشست ….

_ هیمممم… دختر خوشگلی هستی …

از شدت حرص و عصبانیت داخل صورتش تف کردم …

که اخمهاش در هم شد …

_ با اون چشمات نگام نکن عوضی ، گمشو از جلوی چشمم …

در حالی که عصبانیتش هر لحظه بیشتر میشد ….. دستش را دو طرف صورتم گذاشت و محکم فشار داد که آخم بلند شد … لب هایش را کنار گوشم نزدیک کرد ،

_ دیگه بار آخرت باشه از این کارها جلوم می‌کنی همسر عزیزم … دفعه ی دیگه کل فکت رو خورد میکنم …

درد … درد … درد

دهانم به معنای واقعی یک کلمه به قدری درد میکرد که اشکی سمج بی اراده از گوشه ی چشمم جاری شد ….

با ورود مادر به اتاق دستش را از دوطرف صورتم برداشت و مشغول بازی کردن با لاله ی گوشم شد که مثلا جلوی مامان از عشقش به من بگه ….

دلم میخواست کل صورتش رو خورد کنم ، از کاری که میکرد چندشم میشد …

این بود که بعد از چند لحظه ازم دور شد …

مادر با لبخندی پر رنگ به سمتمون اومد و کنارم روی تخت نشست …

_ ببخشید که مزاحم شما جوونا شدم …

الان مری برات میاره ، پسرم مگه تو هم آب خون میخوای بگم بیارن ؟

_ نه ممنون ، کاترینم که بخوره انگار منم خوردم ، اون همه ی زندگیمه مادرجان ….

چاپلوس از خود راضی ، تو قصد جونم رو کردی عوضی …..

چقدر اعصابم داغون بود ، دلم از همه گرفته بود ، چرا هیچکس منو درک نمیکرد …

_ مادر جان من دیگه برم ، کار دارم ، فعلا شمارو باهم تنها میزارم ‌‌….

لبایش را به پیشانیم نزدیک کرد که صورتم را عقب کشیدم دلم نمیخواست لب کثیفش به پوست صورتم بخورد ، به وضوح مادرم این حرکتم را دید ، کریستوفر حرصی لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت …. زیر لب آروم زمزمه کردم

_ عوضی !

بلافاصله مری با لیوانی که در دستش داشت وارد اتاق شد و لیوان را روی میز گذاشت …

_ بفرمایید خانم‌…

مادرم با لبخند پررنگی که بر لبانش داشت از مری تشکر کرد …. دستش را روی شانه ام نوازشوار کشید و ادامه داد …

_ خب دختر گلم ، تو این رو بخور من باز میام پیشت بهت سر میزنم ، باید برم به خدمتکارا بگم امشب چی حاضر کنن … زود بر میگردم …

بوسه ای روی پیشانی بلندم نشاند و با لبخندی از اتاق بیرون رفت ….

بوی خون تازه کل اتاق را پر کرده بود ، چه عطری ! نمیتوانستم نخورم چون به قدری ضعیف شده بودم که توان مقابله با هیچکس را نداشتم ، تا زمانیکه کریستوفر در این عمارت بود من اصلا امنیت جانی نداشتم ….بلافاصله شروع به خوردنش کردم … و بعد لیوان خالی را روی میز گذاشتم …

بعد از گذشت چند دقیقه…

توی تختم دراز کشیدم و برای لحظه ای چشمانم را بستم ذهنم درگیر و خسته بود ….که ناگهان صدای آشنای کسی ، باعث شد بلافاصله از شدت هیجان چشمانم را باز کنم…..

_ گابریل ؟

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تریاق pdf از هانی زند

خلاصه رمان : کسری فخار یه تاجر سرشناس و موفقه با یه لقب خاص که توی تموم شهر بهش معروفه! عالی‌جناب! شاهزاده‌ای که هیچ‌کس و بالاتر از خودش نمی‌دونه! اون بی رقیب تو کار و تجارته و سرد و مرموز توی روابط شخصیش! بودن با این مرد جدی و بی‌رقیب قوانین خاص خودش‌و داره و تاحالا هیچ زنی بیشتر از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوانگارد pdf از سرو روحی

  خلاصه رمان :           آوانگارد روایت دختری است که پس از طرد شدن از جانب خانواده، به منزل پدربزرگش نقل مکان میکند ، و در رویارویی با مشکالت، خودش را تنها و بی یاور می بیند، اما با گذشت زمان، استقاللش را می یابد و تالش میکند تا همه چیز را به روال عادی برگرداند

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای نمناک علفها به صورت pdf کامل از شکوفه شهبال

      خلاصه رمان:   صدای خواننده در فضای اتومبیل پیچیده بود: ((شهزاده ی آسمونی/گفتی که پیشم می مونی.. برایاین دل پر غم/ آواز شادی می خوانی عشق تو آتیش به پا کرد/ با من تو روآشنا کرد.. بی اونکه حرفی بگویم/راز منو بر ملا کرد.. یه لحظه بی تونبودم/ یه لحظه بی تو نزیستم.. یه روز سراغمو می

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مسیحا
مسیحا
2 سال قبل

آخرش چی میشه؟😐غمگین تموم میشه یا شاد ؟ گابریل و کاترین بهم میرسن یا یکیش میمیره یا یکیش عاشق یکی دیگ میشه ؟

بی نام😂
بی نام😂
2 سال قبل

نمیدونم چرا حس میکردم کریستوفر میاد!😃

ارزو
2 سال قبل

دلم میخوا کریستوفرو جر بدم😑😑😂😂💔💔

ارزو
2 سال قبل

به به قشنگ قراره اشکمونو در بیاری دیگه😂😂💔💔

بی نام😂
بی نام😂
2 سال قبل

حالا فردا شب بخاطر من یه پارت دیگه بزار😁😂

بهاری
بهاری
2 سال قبل

تنها کور سوی امیدم به اینه ک پارت 17 رو صبح میزاری پارت بعدشم چند ساعت بعد و منی ک 12، 1 پامیشم دو تاشو میخونم و از ذلت انتظار رها مینمایم 😐😂😂

Hany
Hany
2 سال قبل

وای که از این پارت چقدر حرصم گرفته اه اه اون کریستوف چندش. خدایا همه را از دست این جور آدم ها نجات بده . 😑😑😑😑😑❤❤❤

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
2 سال قبل

مگه کاترین تو جنگل نبود؟😐
چطوری اومد خونشون؟😐
کریستوفر کی با این ازدواج کرد؟😐
چرا همش مودم😐 اینه؟
چرا؟😐

Hany
Hany
2 سال قبل
پاسخ به  Motahareh Amelipour

عزیزم اگر با دقت بخونی می بینی که داشته از گذشته میگفته و حتی بعضی جا ها اگر به گفته ها دقت کنی گفته چند روز و یاداوری کرده

Motahareh Amelipour
Motahareh Amelipour
2 سال قبل

انقدر حرصمون نده آزادهههه🥲😭😂💔

Svin
Svin
2 سال قبل

گابریللل😂فرشته نجات کاترینن🤣🤣
بی صبرانه منتظر پات بعدمم

دسته‌ها
23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x