رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۲۴ - رمان دونی

 

نگاه ها ی گابریل ، لبخندش ، بوسیدنش ، همه و همه در یک لحظه از جلوی چشمم مثل یک فیلم رد شد ، من باید چی میگفتم ! اگر واقعاً دوستم داشت که ولم نمی‌کرد؟ میکرد ؟

نفس بلندی کشیدم و طوری که بغضم مشخص نباشه ، گفتم ؛

_ب…

صدای زوزه ی گرگی به گوشم رسید ، برای یک لحظه یاد صدای گابریل افتادم ،

اما اینجا چیکار میکرد…

بی اراده از روی میز بلند شدم، و به اطرافم خیره شدم ، شاید توهم زدم ، اما قلبم صداش رو میفهمید همین نزدیکی بود !

_ عروس خانم؟ عروس خانم ؟

_ دخترم چرا بلند شدی خوشگلم؟

 

بی تفاوت به صدا زدن ها از کنار میز اومدم بیرون و به سمت صدا جلو رفتم ،

_ کاترین ! برگرد سرجات ! کاترین !

صدای پدر هر لحظه بلند تر و عصبانی تر میشد …

نگاه های سنگین زن عمو ، عمو ، ژربرا ، لوییس ، پدر ، و حتی مامان رو روی خودم احساس میکردم ،

داشتم به سمت صدا جلو میرفتم که دست سردی دور مچ دستم محکم پیچیده شد که آخم بلند شد …

زمزمه کنان کنار گوشم لب زد :

_ ببین دختر جون ، اگر بخوای کوچکترین حرکتی کنی یا عروسی رو بهم بزنی ، جلوی چشمت گابریل رو زنده زنده چالش میکنم ، و فکر نکنم اگر بابات بفهمه عاشق کی شده فرصت به من بده که من اونو بکشم ، خودش دست به کار میشه ! پس الان مثل یه همسر خوب برمیگردی پشت اون میز لعنتی میتمرگی و طوری که انگار چیزی نشده میشینی و اون ” بله ” رو میگی ، وگرنه اتفاق خوبی انتظارت رو نمیکشه !

خواستم حرفی بزنم که چاقوی نقره ای رو که زیر تخت پنهون کرده بودم رو داخل جیبش که به طرز عالی جا سازی شده بود رو نشونم داد و ادامه داد :

_ میتونم با این چاقو در عرض یک دقیقه اگر کوچکترین رفتاری کنی برم و سر گابریل رو برات بیارم …

آشوب قلبم صد چندان شد ، یاد خوابی که دیدم افتادم ، این مرد اصلا وجدان نداشت ، قلب نداشت ، حتی به قدری قدرت و سیاست کورش کرده بود که حتی به خودش هم فکر نمیکرد ، به اینکه منو دوست نداره و قراره با این وجود یه زندگی رو باهام شروع کنه ! به قدری مچ دستم رو محکم فشار داده بود که برای لحظه ای احساس کردم نمیتونم دستم رو تکون بدم ،

_ نظرت تغییر نکرد ؟

در حالی که لب خشک شدم رو با زبون تر میکردم ، محکم گزیدمش و عاجزانه گفتم ..

_ میام…

_ حالا شد …

جلوی صد هزاران چشم که منتظر ازدواج دختر رهبر بت پایرز ها بودند ، دوباره پشت آن صندلی که نابودم میکرد نشستم….

_ چیشد دخترم ؟ حالت خوبه ؟

قبل از اینکه جواب بدم کریستوفر لب زد :

_ نه فقط یکم حالت تهوع بهش دست داده بود نه که این روزا ضعیف شده بخاطر همونه …

با جمله ی بعدی پدرم عاقد نگاهی به چهره ی پریشان و غرق در فکرم کرد و برای لحظه ای هول شد …

_ زود باش دیگه آقای جان ، معطل چی هستید ؟

من بعد از اینکه بله رو میگفتم به طور رسمی یه مرده متحرک میشدم ، آهی پر از درد کشیدم و غرق در فکر و خاطراتم با گابریل شدم ….

_ پس خانم محترم من مجددا میپرسم ….

*****

#فلش __ بک#

_ولم کن

_ نکنم چی میشه ؟

_ برو کنار بهت میگم …

محکم پاهام رو روی پاهاش کوبوندم که با آخی که گفت از جلوم کنار رفت …

_دیوار !

_ لعنتی انگشت پامو داغون کردی !

_ حقته !

سرش رو بلند کرد و دوباره با گام های ترسناک آوری به سمتم اومد ، به چشمهای همیشه قرمزش که خیره شدم یه جوری نگاهم کرد ک حس کردم تموم بدنم سست شد و در حال افتادنم ک انگار فهمید دستش رو محکم دور کمرم حلقه کرد و با صدای بمی گفت :

_ من حقمه آره ؟ هنوز تلافی اینکه داخل آب هلم دادی رو فراموش نکردم…..

با شنیدن حرفش با صدای بلندی شروع کردم به خندیدن جوری ک اشک از چشمام اومد این عوضی واقعا فک کرده بود کیه چجوری به خودش جرئت میداد این شکلی حرف بزنه با عصبانیت گفتم:

_ هر کاری که سرت آوردم حقته ! بعدم تو که فراموشکاری همه چیز رو زود یادت میره ….

با صدایی ک حالا به وضوح داشت میلرزید گفتم:

_ازت متنفرم!

برخلاف تصورم چشمکی بهم زد و گفت

_اینم یه نوع حس عزیزم.

عزیزم آخرش رو یه جوری کشیده گفت ک بدنم مور مور شد انگار حالم رو فهمید ک خودش رو بهم نزدیک تر کرد سرش رو کنار گوشم آورد و گفت:

_ حالا که فکرش میکنم میبینم اون بوسه رو یادم نرفته !

بعد از گفتن این حرفش سرش رو عقب کشید چشمهام از شنیدن حرفش گرد شده بود ، با صدای جدی گفت:

_ دیدی فراموشکار نیستم …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کافه آگات pdf از زهرا بهرامی

  خلاصه رمان : زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید»   romanman_ir@ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هیچ ( جلد دوم) به صورت pdf کامل از مستانه بانو

      خلاصه رمان :   رفتن مرصاد همان و شکستن باورها و قلب ترمه همان. تار و پودش را از هم گسسته می دید. آوارهای تاریک روی سرش سنگینی می کردند. “هیچ” در دست نداشت. هنوز نه پدرش او را بخشیده و نه درسش تمام شده که مستقل شود. نازخاتون چشم از رفتن پسرش گرفت و به ترمه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
setareh amaneh
setareh amaneh
2 سال قبل

رمانت عالیه مرسی بابت این رمان😘😘😘😘😘😘😘😘

setareh amaneh
setareh amaneh
2 سال قبل

آخی😑

Lona
Lona
2 سال قبل

ازدواج نکنههه🥺
میکنه🥲

ارزو
2 سال قبل

ایشالله گابریل کریستوفرو بخوره هضم کنه جذب کنه دفع کنه😂😂😂💔💔💔

setareh amaneh
setareh amaneh
2 سال قبل
پاسخ به  ارزو

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  ارزو

بعدشم تجزیه بشه 😂اینو یادت رف

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x