رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۲ - رمان دونی

 

چشمانم را به سختی از هم باز کردم … تمام بدنم خسته و کوفته بود ‌…. از حالت نیم خیز بلند شدم ، قلنج گردنم رو با صدای نسبتاً بلندی شکوندم ، تازه به خودم اومده بودم … اتفاقات دیشب مدام داخل ذهنم تکرار میشد …

خورشید تقریباً وسط آسمان بود اما درختان سر به فلک کشیده و بلندی که در جنگل وجود داشت مانع از رسیدن نور خورشید به زمین شده بود ….و تقریباً فضای جنگل نیمه تاریک بود ،

گابریل همچنان بی سروصدا خوابیده بود ،

گوشه ی لبم رو آروم گزیدم ، خودش بود ، الان بهترین وقت بود برای عملی کردن کارم ،

گابریل صاف روی زمین و کنار رودخونه دراز کشیده بود ،

میخواستم با هرچه توان داشتم هلش بدم داخل آب رودخونه اول صبحی یه آب تنی حسابی بکنه… ریز ریز به نقشه ی شیطانی که براش چیده بودم خندیدم ،‌ آب رودخونه عمق نسبتا زیادی داشت .‌‌…

باید فرز می بودم و‌سریع دست به کار میشدم‌ …

کف دست هام رو به بدن گابریل نزدیک کردم شروع کردم زیر لب به شمردن..

_سه..

دو..

یک..

یک رو با صدای بلندی گفتم ، قشنگ لبه ی رودخونه بود ، قبل از افتادن تکون شدیدی خورد و از خواب پرید ،

اما از شانس گندم برگشت و برای اینکه خودش رو نگه داره لباس من‌رو چنگ زد و بخاطر همین منم دنبال سرش کشیده‌شدم ، از ترس جیغی کشیدم و چشم هام رو بستم …

که به یک باره ، هر دومون داخل آب سرد رودخونه افتادیم ،

تمام بدنم یخ کرد ، به قدری خودم شوکه شده بودم که اصلا وقت نداشتم به گابریل نگاه بندازم ،

خواستم خودم رو بکشم بالا اما نمی تونستم درد مچ پام اذیتم میکرد و نمیزاشت شنا کنم ، زیر لب ، آخی زمزمه کردم….

آب داشت منو پایین تر می برد ،

کم کم داشت چشم هام بسته میشد که دستی دور کمرم پیچیده شد و‌فرشته ی نجاتم منو بالا کشید ، چشم هام نیمه باز بود….

روی آب که قرار گرفتم هوای آزاد بهم خورد ناله ای سر دادم ،

سرم روی شونه ای قرار گرفت و دیگه چیزی نفهمیدم و‌بعد سیاهی مطلق….

 

« گابریل »

دستی دور کمر کاترین پیچیدم و کشیدمش بالا…

از رودخونه بردمش بیرون….

بیهوش کنار رودخونه افتاده بود ، این دختره چی تو ذهنش میگذشت ؟ فکر میکرد اگر منو داخل آب بندازه چی میشه ؟ نمیدونست من شنا بلدم ! این دختر به طرز عجیبی ، زیبا و منحصربفرد بود …. با وجود اینکه ازش عصبانی بودم ،

دستی به صورتش زدم و با تشر گفتم :

-هی بیدار شو ، چشم هات رو‌باز کن..

بیهوش شده بود لعنتی شانس آورده بود ، اگه به هوش بود می دونستم باهاش چیکار کنم….

بازم دستی به گونه اش زدم و صداش زدم اما جوابی نداد ، باید نفس مصنوعی بهش میدادم ، نبضش رو‌گرفتم ضعیف بود..

پوفی کشیدم و سرم رو جلو بردم و‌لبام رو گذاشتم روی لباش و شروع کردم به نفس دادن بهش….

چند دقیقه ای گذشت که به سرفه افتاد و آب از دهنش خارج شد…

نگاه بی رمقی بهم انداخت..

خشم تموم وجودم رو پر کرد خم شدم توی صورتش و گفتم :

-خوبی!!؟

جوابی بهم نداد دستی به قفسه ی سینه ام زد..

با صدای ضعیفی لب زد :

-برو کنار ، نفسم داره میره..

خودم رو کشیدم کنار روی زمین نیم خیز شد ، سرفه ای کرد و با غیض گفت :

_ چرا منو کشیدی همراهت!؟ اگه مرده بودم چی!؟

برگشتم و نگاه حرصیم رو بهش دوختم ،

_ چرا تو منو هل دادی!!؟ دیگه توام حقت بود..

نگاه خشمگینی بهم انداخت..

خودش رو تکونی داد و با داد گفت :

_ پسره ی احمق ، برو به درک…..

اشاره ای به بدنش که سراسر زخم بود کرد و گفت :

_ اینارو تو کردی ! تازه این کاری که سرت آوردم برات کم بود …

خواست بره که بازوش رو گرفتم..

-کجا ؟! منو تو باهم کار داریم باید جواب این کاری رو که بامن کردی بدی..

رنگ صورتش پرید ، شروع کرد به تقلا کردن..

-ولم کن..

بازوش رو محکم فشار دادم و گفتم :

-اروم بگیر دختره ی خیر سر…..

با گازی که از دستم گرفت حرف توی دهنم موند..

دندونای نیشش توی پوست گوشتم فرو رفت و به شدت درد و سوزش بدی توی دستم پیچید …

چشم هام روی هم اومد دستم یهو از دور بازوش ول داده شد….. و تا به خودم بیام از زیر دستم در رفت و چند متری کنار تر به حالت جنین وار نشست ، نمیتونست جایی پا به فرار بزاره چون پاهاش به شدت درد میکرد ، زیر لب زمزمه کردم …

-لعنتی…..

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سالوادور به صورت pdf کامل از مارال میم

  خلاصه رمان:     خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تال طم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، می جنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و !از عشق قدرت سالوادرو داستان دختریست که به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصه ی لیلا به صورت pdf کامل از فاطمه اصغری

      خلاصه رمان :   ده سالم بود. داشتند آش پشت پایت را می‌پختند. با مامان آمده بودیم برای کمک. لباس سربازی به تن داشتی و کوله‌ای خاکی رنگ کنار پایت روی زمین بود. یک پایت را روی پله‌ی پایین ایوان گذاشتی. داشتی بند پوتینت را محکم می‌کردی. من را که دیدی لبخند زدی. صاف ایستادی و کلاهت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
22 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hany
Hany
2 سال قبل

خیلی عالی عزیزم واقعا که رمان جذابی وای که چقدر منتظر پارت بعدم

Mehra
Mehra
2 سال قبل

باحال بود 🤣🤣🤣🤣

Mehra
Mehra
2 سال قبل

چه عجب جای حساس تموم نشد 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

Mehra
Mehra
2 سال قبل

😁😁🤣🤣🤣🤣

ارزو
ارزو
2 سال قبل

ازاده جان خعلی باحالی هم خودت هم رمانت😂😂😂❤❤❤

ارزو
ارزو
2 سال قبل

بوس بهت❤😘

Asaadi
Asaadi
2 سال قبل

کی منفی داد🔪😂

ارزو
ارزو
2 سال قبل
پاسخ به  Asaadi

چن نفرن هعیی دارن منفی میدن اعصاب من له شده به خدا😂💔

ارزو
ارزو
2 سال قبل
پاسخ به  Asaadi

یه اسکلییه که داره ناجور میره رو مخ من😂😑😑عاقا اصن من منفی دوس دارم خوب شد…دس از سرمون بردار😂😑💔

ارزو
ارزو
2 سال قبل

قربونت یکی هم یکییه😂😂💔💔میگم چن نفرن 😂💔💔💔

ارزو
ارزو
2 سال قبل

تلاشتو میکنی مثبت کنی مهم اینه😂💔 …فدات😍😍😘😘

mahsa
2 سال قبل

خدا بهش رحم کنه🤣

Asaadi
Asaadi
2 سال قبل

😂😂😂😂بد شد که نقشش به خوبی عپلی نشد

Asaadi
Asaadi
2 سال قبل

حیف 🥲🤣

Asaadi
Asaadi
2 سال قبل

اوف😤

دسته‌ها
22
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x