رمان نقض قانون(خون آشام)پارت ۱۸ - رمان دونی

 

چشمهاش برای آخرین بار به نگاهم قفل شد ، دستمو محکم داخل دستش گرفت و به زور و نفس نفس زنان لب زد …

_ ک..کات…کاترین …میخوام ..ک..که … یه چیزی رو بدو..بدونی …. ب..ب…برای آخرین بار… دو…دوستت د…دارم….

 

هق هقم اوج گرفت …

_ نه ! نه ! تو نمیتونی منو ول کنی و بری ! گابریل ! گابریل ….نههههه…

_ دخترم ؟ دخترم ؟

با صدای مامان سراسیمه کنان و با جیغی بلند و عمیق از خواب پریدم ، همه ی بدنم عرق سرد پوشانده بود و در حالی که تند تند نفس میکشیدم به مادرم چشم دوختم ..‌

_ عزیزکم کابوس دیدی نترس !

سعی کردم ضربان قلب و نفس های پیاپیم رو کنترل کنم ، قلبم درد میکرد ، دلتنگ بودم ، دلتنگ کسی که دلم رو برده بود ، نکنه واقعاً بلایی سر گابریل اومده باشه ! نکنه کریستوفر اونو …. نه نمیتونه چون اون حتی نمیدونست اون آدم کیه ؟.

مشغول فکر کردن های بیخودی بودم که با دستی که مادرم نوازشگرانه روی موهای سرم کشید به خودم اومدم …

لبخندی زد و پرسید :

_ عزیزم چیشده ؟ از وقتی از جنگل آوردنت بی قراری میکنی ؟ چت شده ؟ میتونی به من بگی !

چی میتونستم بهش بگم ، بگم مامان دختر احمقت عاشق پسر رهبر گرگ آلفا ها شده ؟

بگم که گابریل الان ولم کرده ؟ بگم یک ذره براش مهم نبودم که سر قرار قالم گذاشت ؟

آهی کشیدم و دستش رو محکم داخل دستم فشردم و با لبخند دروغینی ادامه دادم :

_ نه مامان گلم ، چیزی نیست فقط … فقط…

_ فقط چی عزیزکم؟

_ یکم ذهنم آشفته هست که به مرور خوب میشه ،

 

_ عزیزکم من …. من باید یه چیزی رو بهت بگم ..

به حالت سوالی خیره اش شدم !

_ چی مامان ؟

_ دخترم ، پنج شنبه ی هفته ی دیگه پدرت تاریخ عروسی تو و کریستوفر رو هماهنگ کرده…. گفتم بهتره بهت بگم تا اینکه یک روز قبل از عروسیت خبردار شی !

احساس کردم انگار کسی با چیزی محکم توی سرم زده باشه همه ی بدنم درد میکرد …

_ چی ؟ عروسی ؟ اما م….

_ دخترم لطفاً …. پدرت اگر تصمیمی بگیره حتما عملیش میکنم عزیزکم ، تو روخدا انقدر مقاومت نکن ، دخترم کریستوفر که هم آدم با شخصیتیه و هم تو رو دوست داره ،

هرجوری شده خودت رو تا پنج شنبه جمع و جور کن عزیزم ،

خواستم چیزی بگم که با آمدن لوییس به اتاقم نگاهم به طرفش چرخید …

مادرم برای اینکه من و برادرم بتونیم باهم راحت حرف بزنیم با لبخندی ازمون خداحافظی کرد و از اتاق بیرون رفت ….

لوییس قدمی جلو برداشت و کنار تختم نشست ،

_ بهتری ؟

سری به نشونه ی “بهترم” تکون دادم …

با دستش نوک بینیم رو به حالت توبیخ کننده ای گرفت و فشار داد که باعث خندم شد….

_ چرا دروغ میگی ؟ چرا؟ تو یه چیزیت شده ، من میدونم !

خندیدم چون برادرم تنها کسی بود که متوجه ناراحتیم شد متوجه قلب شکستم شد ، متوجه ی بغضی شد که هر لحظه در حال ترکیدن بود …

_نه چیزی…

حرفمو قطع کرد…

_اینقدر طفره نرو بگو چیشده ؟

بدون حرف محکم بغلش کردم و هق هق کنان زدم زیر گریه …

_ اوه … انگاره بحث جدیه ! بگو چیشده ، یالا !

بعد از گذشت چند دقیقه خودش رو ازم دور کرد ، چانم رو گرفت و صورتی که زیر انداخته بودم و سعی میکردم چشمام رو ازش مخفی کنم رو بالا آورد….

_ چیشده ؟

با صدایی لرزون و پر از بغض گفتم ..

_ لوییس… لوییس… نمیتونی یه کاری کنی که من با کریستوفر ازدواج نکنم ؟ من اونو دوست ندارم ! لطفاً ! اگر بتونی یه کاری کنی روز عروسیم برم جنگل اونم برای آخرین بار ازت ممنون میشم ….فقط یک بار ، بعدا برات تعریف میکنم اما بعد از اینکه از جنگل اومدم ..‌‌… قول میدم …

نگاهش رو با دو دلی توی صورتم چرخوند و به اینکه چقدر ناتوان شدم فکر‌کرد …

تنها امید و راهی که برای آخرین بار با گابریل بتونم حرف بزنم و ببینمش همین بود … در دل دعا میکردم که قبول کنه چون اگر رد میکرد ، دیگه هیچ راهی برام باقی نمیموند ، باید میفهمیدم که چرا گابریل نیومد چرا ؟

چشمانش را با اطمینان به چشمانم دوخت …

حرفی که لوییس قرار بود بزنه ، سرنوشتم رو رقم میزد ….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سعادت آباد

    خلاصه رمان :         درباره دختری به اسم سوزانه که عاشق پسر عموش رستان میشه و باهاش رابطه برقرار میکنه و ازش حامله میشه. این حس کاملا دو طرفه بوده ولی مشکلاتی اتفاق میوفته که باعث جدایی این ها میشه و رستان سوزان رو ترک میکنه و طی یکماه خبر ازدواجش به سوزان میرسه!و سوزان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پالوز pdf از m_f

  خلاصه رمان :     این داستان صرفا جهت خندیدن نوشته شده و باعث می‌شود که کلا در حین خواندن رمان لبخند روی لبتان باشد! اين رمان درباره یه خانواده و فامیل و دوستانشون هست که درگیر یه مسئله ی پلیسی هستن و سعی دارن یک باند بسیار خطرناک رو دستگیر کنن.کسانی که اگر اون هارو توی وضعیت عادی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
19 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
raha
raha
2 سال قبل

میشه لطفا پارت ها رو بیشتر کنی من مُردممم

Mehra
Mehra
2 سال قبل

خود کشی بی خود کشی❤️
دمت آزاده جون
ولی اینا کی عاشق شدن 🤔🤣

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

فکر هر چیزی کردم بقیر از اینکه خواب ببینه😐🤣

shyyyliii
shyyyliii
2 سال قبل

ازاده کدوم شهر زندگی میکنی هانی؟

shyyyliii
shyyyliii
2 سال قبل

هیچی میخوام بلیط بگیرم بیام اونجا ع راه دور حرصم خالی نـــــــــــــمـــــــــــــیـــــــــــــشــــــــــــه

shyyyliii
shyyyliii
2 سال قبل

ازاده جونمممممم انگده منو حرص ندههههههههههههههه

shyyyliii
shyyyliii
2 سال قبل

ازاده من ک عاشقه سینه چاکت بودم ع عخش ب ط خواب و خوراک نداشتم دلت میاد
اصن خودم ع این همه مظلومیتم دلم ب درد اومد الن دارم ب پهنای صورت اشک میریزم واس همین تار میبینم نمت بتایپم

mahsa
2 سال قبل

این همه استرس برا یه کابوس🤣

ارزو
2 سال قبل

کابوس بود😂😂😂
عیی خداازاده یه روز مارو زجر دادی واسه یه کابوسسسس😂😂😂😑😑😑برو خداروشکر کن ادرستو نمیدونم😂😂😂💔💔
عاقا این چه وضعییه من نمیفهمم … من الان اگه یه خواهر داشتم بعد مجبورش میکردن به زور ازدواج کنه با بیل میومدم تو دهن داماد😑😂این لوییس چه قد بی بخاره😑😑💔💔

ارزو
2 سال قبل

پس من زیادی جوشی ام😂😂😂💔💔💔💣💣💣💣

ارزو
2 سال قبل

باید باباشو بکشه در این صورت قبول میکنم بی بخار نیست😌😂😂😂یا حداقل بزنه لتو پارش کنه😑😑😐😐این پدره ابروی هرچی ومپایره رو برده😐😐💣💣💣😂😂😂

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط T.S
بهاری
بهاری
2 سال قبل

خوب خوب آزاده خانم‌ بازم لو داد
لابد لوئیس قبول میکنه کاترین رو فراری بده ک بی بخار نیس😂😂

دسته‌ها
19
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x