رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۱۵ - رمان دونی

 

*****

چشمانم را به آرامی از هم باز کردم ، ظاهرا صبح شده بود ، سرم رو به آرومی تکونی دادم ، خواستم دستم رو حرکت بدم که انگار چیز سنگینی روم افتاده باشه نتونستم ،

با همان حالت خوابالو شکلم ، سعی کردم ببینم دلیل اینکه نمیتونم دستمو تکون بدم چیه ، که ناگهان با دیدن صحنه ی مقابلم شوکه شدم …

دست گابریل روی دستم بود و حتی سرم رو هم به شانه های محکم و گرمش تکیه داده بودم ،

فوری دستش رو عقب زدم و سر از جام بلند شدم ، قدری با شتاب بلند شدم که ،

گابریل بیدار شد ، با صدایی شبیه به نعره گفتم :

_ تو دیشب چه غلطی میکردی ؟

در حالی که چشماش رو با دست میمالید با صدای بم و خواب آلودی گفت :

_ چ…چی میگی ؟ کسی مزاحمت شده ؟

حرصی گفتم :

_ آره ، تو !

_ هان .. دیشب رو میگی ! دیشب گفتی سردمه ، خودت اومدی بهم تکیه دادی ….

برای لحظه ای خاطرات دیشب یادم اومد ، خیلی سردم شده بود ، این عوضیم از خداش بود من چیزی بگم اونم زود از فرصت استفاده کنه ،

بلند گفتم :

_ عوضی فرصت طلب !

با شنیدن این حرفم فکر میکردم الان که عصبانی بشه اما برعکس تصورم از روی زمین بلند شد اومد و روبروم ایستاد با چشمهای قرمز و خمارش که جذاب ترش کرده بود به چشمهام خیره شد یه قدم دیگه به سمتم اومد که ناخوداگاه یه قدم به عقب رفتم ابرویی بالا انداخت و باز هم یه قدم به جلو اومد که من هم یه قدم عقب رفتم که کامل به درختی که پشت سرم بود چسبیدم دو دستاش رو دو طرف صورتم گذاشت

با صدایی که سعی میکردم نلرزه گفتم

_برو عقب داری چیکار میکنی؟!

سرش و خم کرد و کنار گوشم با صدای کشیده ای گفت

_ انقدر روی مغز من راه نرو …. کاترین!!!!!

با شنیدن این حرفش حس کردم برای یه لحظه روح از تنم خارج شد بهت زده به چشمهای سردش خیره شده بودم …

_ولم کن

_ نکنم چی میشه ؟

*****

# زمان __ حال #

کاترین

 

به آرومی چشمهایم را از یکدیگر باز کردم فکر کنم از زمانی که بی هوش شده بودم همش خاطرات گذشته رو به یاد می آوردم…

با صدای مادرم به خودم اومدم …

_ دخترم خدارو شکر که به هوش اومدی !

مادر ؟ چشمهایم را با هر سختی که شده بود داخل حدقه چرخاندم ، من داخل اتاقم بودم …. اتفاقات مثل یک فیلم از جلوی چشمانم رد شدند …

قرار …. جنگل …. گابریل …. ضربه

چه اتفاقی برام افتاد ؟ گابریل ؟ اون چیشد ؟

_ دخترم ؟ حالت خوبه ؟

با صدای دلگرم کننده مادرم سرم را به طرفش چرخاندم ، نگران بود خیلی نگران !

به لباسش چنگی زدم و با ناراحتی گفتم،

_ مامان … مامان من ، من چطوری اومدم اینجا .. م..من ..ن‌..

قبل از اینکه ادامه بدم فوری من رو به آغوش کشید ،

در حالی که هق هق کنان اشک میریخت ادامه داد ،

_ دخترم خیلی ضعیف شدی ، شدی یه تیکه پوست و استخوون ، دخترم اصلاً حالت خوب نیست … عزیزکم … به مری میسپارم برات دو تا لیوان آب خون بیاره ! ببینمت ! مشخصه !چقدره که خون نخوردی ؟

_مامان من باید برم جنگل من … من

_ جنگل چی ؟ جنگل بی جنگل ! همین جا میمونی تا تقویتت کنم ، خیلی ضعیف شدی ! سه روزه که بی هوشی!

_ اما مامان چرا نمیفهمی چی دارم میگم ؟

من باید برم جنگل ، لطفاً

_ دخترم میدونم حالت اصلا خوب نیست من میرم به مری بگم برات آب خون بیاره بخوری ،

 

انگار که اصلا نمیشنید چی دارم بهش میگم ، مثل کسایی که انگار بعد از صد سال به دخترشون رسیده باشن باهام رفتار میکرد …. از اتاق بیرون رفت ….

از حالت خوابیده بلند شدم و به تخت تکیه زدم ، حالم اصلا خوب نبود ، گابریل ، گابریل الان در چه حالیه ؟ کجاست و چیکار میکنه ؟

با صدای باز شدن در اتاق بی اراده نگاهم به در دوخته شد مسخره بود اما دوست داشتم گابریل وارد میشد….

دلم برای چشمانش تنگ شده بود …

دلم برای آغوش گرم و محکمش پر میکشید ….

با تعجب بهش چشم دوختم …..

_ تو … تو…اینجا چیکار میکنی ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان آسمانی به سرم نیست به صورت pdf کامل از نسیم شبانگاه

    خلاصه رمان:   دقیقه های طولانی می گذشت؛ از زمانی که زنگ را زده بودم. از تو خبری نبود. و من کم کم داشتم فکر می کردم که منصرف شده ای و با این جا خالی دادن، داری پیشنهاد عجیب و غریبت را پس می گیری. کم کم داشتم به برگشتن فکر می کردم. تصمیم گرفتم بار دیگر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کلنجار

    خلاصه رمان :       داستان شرحی از زندگی و روابط بین چند دوست خانوادگی است. دوستان خوبی که شاید روابطشان فرای یک دوستی عادی باشد، پر از خوبی، دوستی، محبت و فداکاری… اما اتفاقی پیش می آید که تک تک اعضای این باند دوستی را به چالش میکشد و هرکدام به نحوی با این مسئله و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
رمان دانشجوهای شیطون

  دانلود رمان دانشجوهای شیطون خلاصه: آقا اینجا سه تا دخترا داریم … اینا همين چلغوزا سه تا پسرم داریم … که متاسفانه ازشون رونمایی نمیشه اینا درسته ظاهری شبیه انسان دارم … ولی سه نمونه موجودات ما قبل تاریخن که با یه سری آزمایشاته درونی و بیرونی این شکلی شدن… خب… اینا طی اتفاقاتی تو دانشگاهشون با هم به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لمیا
لمیا
2 سال قبل

وااااای خدای من ساکی دلش واسش تنگه😂😂😂

mahsa
2 سال قبل

گابریل تو اتاق کاترین چیکار میکنه🤣

ارزو
ارزو
2 سال قبل

عیییی گابریل کجا رفتتتت
باز جای حساس تموم شد😂😂😂💔💔

Svin
Svin
2 سال قبل

خیلی سوال ذهنمو درگیر کردن🤔
هوف

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Svin
دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x