خواستم حرفی بزنم که در کمال تعجبم تبدیل به گرگی بزرگ و سیاه رنگ شد ، نگاهی به آسمون انداختم ، ماه کامل بود و این اصلا معنای خوبی نداشت ، با به نمایش گذاشتن دندان های بلند و تیزش و چشمان قرمزی که در تاریکی شب میدرخشید شروع به در آوردن صداهای ترسناکی از خودش کرد ، اگر جلوی چشمم گابریل تبدیل به گرگ نمیشد اصلا باور نمیکردم خودشه ، من عقب میرفتم و اون جلو میومد ، چقدر ترسناک شده بود …
و در یک لحظه به سمتم یورش برد ، از ترسی که داشتم سعی میکردم ، با تمام توانم بدوم ، و فقط دعا میکردم که بهم نرسه ،
چند دقیقه ای بیشتر نگذشت که در تاریکی شب بدون اینکه بتونم ببینم دارم کجا میرم، پاهام به تکه سنگی که روی زمین بود برخورد کرد و تالاپ .... افتادم زمین ، من به عنوان یه ومپایر چه کاری ازم ساخته بود ؟
حتی به طور کامل هم آموزش ندیده بودم ، پاهام پیچ خورده بود و به شدت درد میکرد ، به زور جلوی خودم رو گرفته بودم که گریه نکنم … نمیتونستم بیشتر از این به مچ پاهام فشار بیارم ، صدای نزدیک شدن پاهاش رو میشنیدم ، قبل از اینکه به این وضع بیفته نباید باهاش کل کل میکردم …
نباید مانعش میشدم ، باید به اون مراسم لعنتیش میرفت ، البته خودش نخواست که بره…
با صدای ترسناکی که از خودش بیرون آورد پرشی کرد و بار دیگر وزن سنگین خودش رو روی من انداخت ، ناخن هاش عمیقا به پوست بدنم نفوذ کرده بود و لباسم پاره شده بود ، سوزش بدی توی همه ی بدنم حس میکردم ، این بار من زیر بودم و گرگی وحشی روی من افتاده بود …
اما فرق بزرگی که با دفعه ی قبل داشت این بود که اینبار اصلا انگار خودش نبود ، انگار که وحشی شده بود و گرسنه !
تند تند نفس میکشیدم و با صدایی که ترس در آن کاملا مشخص بود گفتم :
_…گ…گاب…گابریل …آ…آروم…ب…باش ….م…م..منم….ک…کا..کاترین…
اما بهتر که نشد هیچ بد تر هم شد ، دندان های تیزش را در حالی که تا آخر باز کرده بود به سمت گردنم نزدیک کرد ، با نفوذ کردن دندان نیشش که خیلی بزرگ و تیز بود به گردنم ….
جیغی کشیدم :
_ گابریل ، نههههه !
برای لحظه ای انگار به خودش اومده باشه ، ناخن های تیزش که لباسم رو پاره کرده بود کم کم به حالت عادی برگشت ، همینطور دندان هاش ، کم کم از وضع گرگ بودن خارج شد و به چهره ی انسانی و عادی خودش برگشت ، قبل از اینکه حرفی بزنه ، بی جان کنارم افتاد ….
قلبم تند تند میزد ، این دیگه چی بود !
اصلا انگار بعد از اینکه ماه کامل شد کنترلش رو از هر لحاظی از دست داد ،
تمام بدنم خراش و زخم افتاده بود ، کنار گردنم ، روی کمر و شکمم ، جای پنجه هاش بود ، درد داشتم ،
برای لحظه ای نگاهم به گابریلی افتاد که بی هوش کنارم افتاده بود ، از حالت خوابیده بلند شدم ، و کنارش نشستم ،
_ گابریل ؟ خوبی ؟ گابریل ؟
کاملا بی هوش بود ، به آسمان تاریک چشم دوختم ، ماه دیگه وسط آسمان نبود و کمی از مرکز آسمان خارج شده بود … برای لحظه ای با خودم گفتم ، نکنه مرده باشه !
باید ضربان قلبش رو چک میکردم ، با کلی لرز و ترس ، سعی میکردم آروم باشم ، شاید اصلا مرده بود ، سرم رو آروم خم کردم و در حالی که متوجه نشه روی سینش گذاشتم ، برخلاف نفس کشیدنش که خیلی عجیب بود اما ضربان قلبش به شدت تند بود … دیگه مطمئن شدم که زندس ، آروم سرم رو از روی سینش برداشتم که ، فورا با دستش گردنم رو محکم گرفت و هم زمان بلند شد و روبه روم نشست ، ناخن های دستش ، دوباره داشت بلند میشد ، برای لحظه بعد از اینکه به صورتم و ترسی که داشتم خیره شد .. فورا دستش رو از دور گردنم برداشت…..
با صدای بم و سردش گفت :
_ تو اینجا چیکار میکنی ؟
_ م…من….من…
تن صداش رو بالاتر برد و با فریادی که باعث شد بی اراده چشمام باز و بسته بشه ادامه داد :
_ گفتم تو اینجا کنار من چه غلطی میکردی ؟
انگار همه چیز رو فراموش کرده بود ،
_ ی…یعنی چی ؟
_ بعد از اینکه من تو رو از دست اون عوضیا نجات دادم ، چیشد ؟
برای لحظه ای مات و مبهوت فقط بهش نگاه کردم …
_ و… واقعاً…یادت نمیاد ؟
حرصی فریاد زد …
_ نه مگه چی شده که بخواد یادم بیاد یا نیاد ؟
پس درست بود بعد از کامل شدن ماه و قرار گرفتنش درست وسط آسمون ، تبدیل به یه گرگ وحشی میشد و به دیگران حمله میکرد و یا شاید ، منو با کسی اشتباه گرفته بود !
_ باتوام ؟
از افکارم خارج شدم و صاف به چشمای قرمزش خیره شدم ، برای لحظه ای یاد زمانی افتادم که تبدیل به گرگ شده بود و فورا نگاهم رو ازش دزدیدم …
_ ت…تو… تو… بهم … حمله کردی … ت..تو ..ت..تبدیل به یه …گ…گرگ شدی !
عصبانی دستی به صورتش کشید و زیر لب پچ پچ کنان گفت :
_ لعنت به من ! نباید اینجوری میشد ، لعنت به من !
ناگهان ….
عکس گابریل
اینم زمانیه که گابریل تبدیل به گرگ میشه
اینم عکس کاترین
اینم عکس کریستوفر
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
موافقید عکس گابریل و کریستوفر رو جابه جا کنم ؟😂🤣
نه بابا همینطوری خوبه😂❤
باشه❤️🤣
چرا انقدر میخندیم؟😂💔
# بخند تا دنیا به روت بخنده 😂🤣
صد درصد
کریستوفر اینهمه خوشگلی براش زیاده اصن
😂🤣
قشنگ، ژذابببب، هیجانی🥲💕
فقط نمد چرا تمام تصوراتم نسبت به کاترین خراب شد😑💔
تصوراتت رو دوباره میسازم😂🤣
مرسی آزاده جون دستت طلا عزیزم 💕💕
عکس گابریل شبیه بازیگر توی سریال ومپایره😐
خودشه🤣
اما تغییرش دادم🙃😂
عکس گابریل رو تغییر دادم ، انشاالله نظرتون تغییر کنه🤣
کریستوفر هم جذابه هااااا😂
سپیده 😂 نکن دیگهههه🤣 اتفاقا نقش منفی ها تو فیلم و سریال ها خوشتیپ ترن 😂 مگه بدبخت گابریل چشه ؟
اره همیشه ادم بدهی داستان جذاب ترن😂
خب چیکار کنم کریستوفر بهتره
از همین الان بگم دل به کریس نبندین ، قراره خیلی ناراحتتون کنه🤣😂
خدا به خیر کنههه😂😂💔💔💔نه که همین الان ناراحت نکرده …گلو گلاب اورده😐😑💔😂
خو چیکارش کنم ؟🤣 اینا هم داره یادش میاد 😂 یعنی زمان حال نیس
کریستفور خوبه که😂😂🔪🔪
خب مگه کاترین گفت زشته😂
نه کفتم قیافش خوبه 😂
استیفنو چرا گذاشتی رو اون پسره 😭😭😭😭… پیام من کجا رفت …هنوز تو صف تایید مونده احتمالا😑😑
یکی دیگه رو گذاشتم🤣
افرینننن…استیفن اولین کراش خوناشامیم بوده😂💔حقش نبود جای کریستوفر باشه😂💔❤
😂🤣
جدا کریستوفر جذاب تر از گابریل اون یک جورای خشن تره ولی کاترین خدا یش عشق خیلی ناناس
خب ، بایدم گابریل خشن تر باشه😂
گابریلو عشقهههه😂😂😂😍😍😍❤❤❤🤗🤗🤗
🤣❤️ دقیقاً
نععع خیر دیمن عکس گابریله جذاب تره از استیفن که عکس کریستوفر بود البته ازاده جون عوضش کرد😌🤗
دیمن چون توحالت تبدیله خشن تر شده 😂
منم اول به اشتباه روی استیفن کراش داشتم اواخر فصل یک ومپایر دایریز فهمیدم اشتباه کردم دیمن شد کراشم😂😂😂
دقیقاً 🤣
دقیقاً منم همینطور دیمن خیلی جذاب و خفنه
وایی عکس پسر گابریل کراش منه
گابریل خیلی کراشه😂
سلام به نویسند عزیزم واقعا دایتان خیلی جذابی و اینک ممنون که هر روز سه پارت میزاری خوشحالم که پارت ها بلند هستن واقعا عالیییییی
مرسیییی عزیزم❤️
عکساشونو خیلی خوبه😂
وفقط میشه عکس کریستوفر بود چی بود اونم بذاری😂
اونو میخوای برای چی ؟ باشه اگر دلت میخواد اونم میزارم🤣😂
میخواستم ببینم قیافش چطوره که کاترین دوسش نداره😂
گذاشتم گلی
دستت طلا❤😂
اره واقعا عکس ساشون جذاب بود ولی من گابریل را خوشگل تر تصور کرده بودم
🤣تو همون که تو ذهنته در نظر بگیر من یه عکس فرضی گذاشتم❤️
وای من بفهمم کیه که هی منفی میده😐😐😂😂💔💔
یه اعتراف یکیش منم😐مزه میده
اره خیلی حال میده😁😈🔪
من تو چت روم منفی میدم
دمت گرم
مرسی نفسم❤️
جانیمسان❤
عالی بود آزاده جون❤
چقدر گرگ میشه ترسناک میشه😂
اره والا🤣اگه من بودم سکته رو زده بودم😂
حق
🤣😂
ولی وقتی گرگ جذاب تره
یاخدا کجاش جذابه خیلی هم ترسناکه عکسش رو دان کردم نشون بچه ها فامیل بدم بترسن