.
به اتاقم که رسیدیم اول اون داخل شد بعدم من
دلارام روی تخت نشست منم کنار دستش
به صورتش نگاهی انداختم
_ دلخوری ازم دلارام؟
نگاهم نکرد
جوابمو نداد
دستمو زیر چونه اش گذاشتم و چرخوندمش به سمت خودم
اجبارش کردم به صورتم نگاه کنه
_ میگم دلخوری ازم دلارام؟
جواب نمی داد
پاشدم از سر جام و کنار پنجره ایستادم
دستامو تو جیب شلوارم گذاشتم
_ مگه من خواهری جز تو دارم دلارام؟
هوم؟
مگه به قول خودت ما همه ی اصرارمون پیش هم نبود؟
اگه من رازی داشتم که بهت میگفتم دلارام..
بازم دروغ..دروغ…
+ داری دروغ میگی دلوین..
داری دروغ میگی
دلارام کوتاه اومدنی نبود
باید میگفتم
باید حرف میزدم
آخرش که چی؟!
چطوری میگفتم؟
میگفتم خواهرت عاشق یکی دیگه اس؟
اما هرچی که بود دلارام خواهرم بود و باید از همه چیز خبردار میشد..
دستامو از جیب شلوارم در آوردم و کنار دلارام نشستم دوتا دستامو روی زانو هام و در آخر روی چشمام گذاشتم
از اول تا آخر همه چیزو تعریف کردم حتی جریان CCU رفتنم!
خودم دیگه قطره ی اشکی برام نمونده بود که بریزم اما دلارام گاهی گریه میکرد و گاهی غم تو صورتش دیده میشد.
به اخر که رسیدم دست دلارام روی شونه ی من نشست و با گرمی نوازشش کرد.
تو چشمام زل زد و گفت:
+ بمیرم برات چقدر زجر کشیدی دلوین..چقدر غصه داشتی و ما خبر نداشتیم..
چرا میخوای به این ازدواج تن بدی؟
چرا همه چیزو بهم نمیزنی؟
دیگر تحمل لبخند نداشتم..
قطره ی اشکی روی دستم چکید
_ من کسی رو که دوست دارم آریاست دلارام
دیگه کسی پیدا نمیشه که من دوسش داشته باشم
اما محمد علی پسر خوبیه
عاشقانه هم دوستم داره..
لبخندی زد
+ تو هر تصمیمی بگیری من پشتتم دلوین..
لبخندی زدم و لپشو بوسیدم
صدای مامان میومد و در آخر هم علی با دوتا تقه وارد اتاق شد
علی: خوب خواهرانه خلوت کردین بیرونم نمیاین
لبخندی به روش زدم و حسودی نثارش کردم
من و دلارام همراه هم پا شدیم
دلارام زودتر از من رفت و من هم موندم که با علی بریم
دست علی رو گرفتم و کشیدم اما یه سانت هم تکون نخورد
برگشتم نگاش کردم
به زور جلوی خندشو گرفته بود
_ بخند بابا ترکیدی
جلو اومد و لپمو کشید
+خوشم میاد یه ذره هم زور نداری
بچه پرویی نثارش کردم و با همدیگه از اتاق خارج شدیم
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
چرا اینقدر از دلوین بدم میاد😐😐
خدا بگم دلوین رو چیکار نکنه
ک هم خودش رو عذاب میده
هم آریا
اونجایی که دلارام میگه بمیرم چقدر زجر کشیدی….
من خطاب به دلوین:تو زجر کشیدی؟آریا چغندر بود؟عمه ت بیشتر زجر کشید که🤣
فکر کنم اگه حتی ته داستان با دلیل و مدرک هم بگه دلوین معصوم و بیگناهه از چندش بودن دختره کم نمیشه به علاوه ی گلاویژ و بهار🤣
از الان نه دلوین نه دلارام فقط مائده و محبوبه😎😂
من از این رمان همه رو دوست دارم و خوشم میاد ازشون
ولی نمیدونم چرا آرتین ب دلم نمیشینه😂
نه آرتین رو دوست دارم🤣🤣🤣
من باش حال نمیکنم😂
نمیدونم چرا
🤣🤣🤣🤣👌👌