رمان پروژه عشق پارت پنج - رمان دونی

رمان پروژه عشق پارت پنج

پارت5

(از زبان اسرا)

(یکی داشت درو می‌شکست و زنگو می سوزند…. جیغ بلندی کشیدم که شیلا بلند شه:)

_ شیلا نره خر پاشو….. تو چرا رو تخت روژین خوابیدی هاااا، یه شبی اینقد قد دراووردی…. البته بایدم در بیاری اون پسرا چی بهت دادن یه شبه اینقد بزرگ شدی….

(یه دفه آرسین صداش بلند شد:)

آرسین:جون عمت بزار بخوابیم

_عه تویی..‌‌….(قهقه بلندی زدم)….گفتم چقدر پات درازه پس تویی

(یدفه مس فنر از جا پریدم…)

_تو اینجا چیکار میکنیییی هوممم….

(هنوز در میزدن بلندشدمو اینقد عنایت فرمودم که جدو آباد اونیکه زنگ میزدو مورد عنایت قرار دادم نگاهی به آیفون انداختم ….. یا هفت تَنِ بنگتن اینکه مامی بود….یاع….. با دو رفتم سراغ آرسین بعد پریدم رو تخت که روی کمرش فرود اومدم آرسین با داد گفت:)

آرسین:قطع نخاع شدددممم

_ارسین اقاعشقم آقای رادفر جون من بیا برو حموم مامیم اومده ببینتت جنازمو رو کولت میزاره

آرسین:ها چیییییی

_بدووو

(آرسین خودشو انداخت تو سیرویس منم رفت سمت آیفون درو باز کردمو مامی جونم اومد داخل….)

مامان:چرا درو باز نمیکنی بچه خسته شدم ایشاا….. بری زیر هشت چرخ

(منم که آبروم پیش آرسین رفته بود گفتم…..:)

_اره عزیزم منم خوبم خوشم بزرگیتونو میرسونم

مامان:حالا توهم…. راستی چطوری …. حالت چطوره …چه خفر

_هیچی بدبختی با چهارتا خر آشنا شدم که همشون سر بار بودن

(مامان نگاهی بهم انداخت که دیدم چه گندی زدم… خنده ملیحی کردمو گفتم 🙂

_ینی چیزه با چهارتا دختر آشنا شدم خیلی خانوم بودن

مامان:اها موفق باشید

(سری تکون دادم)

مامان:خو بریم ، برو خودتو آماده کن

_اوم … مامان من امروز کار دارم خودم عصر میام

مامان:وا چه کاری

_هیچ پروسه دانشگاس تو برو من عصر میام خونه

مامان:باشه مامان جان فعلا کاری نداری

_ع چه زود میری میموندیا

مامان:خبر مرگت گفتی کار داری

_اها راس میگی ب سلامت

(مامان چشمی نازک کردو رفت ….. به سمت سرویس دوییدم همینکه بازش کردم آرسین نقش بر زمین شد ….. جوری خورد زمین که قهقهم بالا رفت اینقد خندیدم که اشک نامرعی از چشام سرازیر شد‌……)

آرسین:نپکی

_ن باو نگران نباش…. حالام خابتو کردی برو بیرون از خونم بز کوهی

آرسین:وا ارفاق گرفتیم شدیم بز کوهی… حالام تو پاشو بریم پیشه اون دوستات

_اهاو راس میگی میرم خودمو آماده کنم ….

(همینکه وارد اتاق شدم مانتویه دیشبو که از تنم در نیاورده بودمو دراووردم که فقط یه تاب نیم تنه زیرش بود یدفه آرسین وارد شد که جیغی کشیدم نگاهی بهم کردو از اتاق خارج شد …… لباسامو عوض کردم یه تیشرت بلند بنفش با یه شلوار تنگ طوسی و یه شال طوسی سرم کردم رفتم بیرون که آرسین رویه یکی از مبلا منتظرم بود….)

_ بریم دیگه

(آرسین از بالا تا پایین اسکنم کرد و یه بار دیگه نگام کرد که پاشد کفششو پوشید، درو باز کردو رفت منم به تقلید از اون کفشو پام کردمو درو قفل کردمو نشستم تو ماشین و کمربندمو بستم….. آرسین استارت ماشینو زدو پورشه خوشکلشو راه انداخت دست به ضبط بردم که آهنگ فایر بی تی اس با صدای بلندی پلی شد …. توی جام مس فنر از ترس پریدم… موزیکو کم کردمو با هیجان به نیمرخ آرسین نگا کردمو گفتم:)

_ارمی؟!

آرسین:یه فن ساده

(و به راه ادامه داد…….. ماشینو پارک کردو رفت پایین منم رفتم پایین ماشینو قفل کردو زنگ در خونه اهورا رو زد خونه که نبود کاخ بود البته چنااان بزرگم نبودا……)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

(اهورا درو باز کرد که با صحنه ای که دیدم پاهام سست شد اینقد خندیدم که جیشم داشت میومد…..

روژین رو کول اهورا بود چنان بهش چسپیده بود گفتم اهورا الان عنش میاد روژین یکی به معنی خاک تو سرت چلوند تو سرم …راه افتادیم تویه خونه..)

روژین:یه صحنه های نشونت بدم کَف کنی

(دره یکی از اتاقا رو باز کرد که ….. آرمین تو بغل شیلا تو خواب ازدواجشون بودن ینی چنان قهقه کشیدم خونه به لرز اومد ولی اون دوتا بیدار نشدن…)

_اینا چرا تو هم لش کردن

روژین:باو دیروز کیان که با باران بود مست می‌کنه اهورا میاد دنبالش میارش خونه خودش بعد به ارمینم زنگ میزنه ارمینم میاد خونه اهورا ،کیان وضعش وخیم بوده میگه میخواد مست کنه خو خلاصه ارمینو کیان باهم مست میکنن بعد باران میگه نگرانه کیانه میرم خونه اهورا ،منم گفتم توکه ادرس خونه اهورا رو نداری وایسا باهم بریم بعد شیلام با خودمون آوردیم همینکه آرمین شیلا رو دید بهش حجوم اوردو گفت عشقم اومدی شیلام گفت نخر خره اومد تنه لشتو جم کن عشق چیه خلاصه شب آرمین میگه تا شیلا آغوشش نکنه ،نمی‌خوابه فقط عربده میکشید شیلام می‌گفت نع آغوش ماغوش چیه باو…. مام که خسته بودیم یه آرامبخش دادیم بخوردشون….ارمینم با شیلا بغل تو بغل ، لب تو لب خوابید…..

_مامانننننن

(اونقدر خندیدم که شکم درد گرفتم….)

_خو په بارانو کیان چ حالین؟!

روژین:هیچ کیان حالش اونقد خراب بود که گریه کرد بعد باران رفت ارومش کنه با هم رو کاناپه دردو دل میکردم که خوابشون برد

_نگو

(اونقد خندیده بودم ماهیچه هام درد گرفتن… تقه ای به در شیلا و آرمین زدم ….. با جیغ بلندی که فک کنم چند کوچه اونورتر گربه هارو به کشتن میداد گفتم..:)

_پاشیددددددد کفترای عاشق

(شیلا میخواست سرشو بلند کنه که آرمین محکم شیلا رو گرفت و به خودش فشار داد جوری که شیلا حتی نتونست سرشو بلند کنه شیلا با جیغ گفت:)

شیلا:کی مرده میخوایید نبینم …. بگید طاقتشو دارم

آرمین:بخواب

(شیلا با غیص نگاهی به آرمین انداخت و یه جیغی زد

که فک کنم گوره خرای استرالیا با جیغش سکته قطعی رو کردن…..)

شیلا:تو چرا اینجایی ….. من چرا اینجام….اینجا کجاست

آرمین: بخواب صدیقی بخواب

شیلا:بخواب تو پوزت

(بعد شیلا شروع کرد با مشت زدن به ارمین، که آرمین پاشد و روش لش کرد و با صدای شیطونی گفت:)

آرمین:شیطونی میخوای؟!…هوم

(و شروع کرد به قلقلک دادن شیلا هوار و خنده شیلا مارو هم به خنده آورده بود ….. بعد پنج دقیقه پاشدن و به سمت سرویس رفتن منو روژینم به همراه ارسینو اهورا رفیتیم آشپزخونه تا صبحونه بخوریم ….. سر صبونه که نشسته بودیم آرسین یه لقمه بهم داد:..)

آرسین:بخورش

_خودم دست دارما

(شیلا لقمرو ازش گرفت و چپوند تو دهن آرمین اینقد یهویی این کارو کرد که تو گلویه آرمین گیر کرد….)

شیلا:وای ببخشید الان آب بهت میدم

(شیلا رفت سمت آب جوش که آرمین متوجه نشد لیوانو پر آبجوش کرد و روبه رویه دست آرمین گرفت همینکه آرمین خواست بگیرتش شیلا ابجوشو ریخت رو شالوار آرمین… داده آرمین به هوا رفت….)

شیلا:ای بمیری ینی خدانکنه ،وایسا ….

(شیلا یه پارچه برداشت و با تمام وجود کشید رو پای آرمین ….. آرمین عربده ای کشیدو چشاش پره آب شد …. شیلا قهقه یی کشیدو با صدای بلندی گفت:..)

شیلا:خدا رو شکر چشت کوره یا دستات فلج شده؟!……

(شیلا به سمت اتاق رفت، خواستم برم که آرسین نگاه حق به جانبی بهم انداختو گفت:….)

آرسین:بشین صبونتو بخور ، هیچی نخوردی…..

(بلاخره صبونه رو کوفت کردیم……. ارمینو شیلا قرار شد ظرفا و لیوانارو بشورن منو ارسینم میزو جمع کنیم…. شیلا جدو آباد مارو مورد عنایت قرار داد که چرا با ظرفشویی کار نکردیم ….. خیر سرشون داشتن ظرف میشستن ولی لاو میترکوندن….)

شیلا:آرمین

آرمین:هوم

شیلا:نگام کن

(آرمین سرشو چرخوند که نگاش کنه …. شیلا دستشو پره کَف کردو دستشو زد تو چشم آرمین …..آرمین عربده کشید:)

آرمین:کورررر شدم

شیلا:حقت بود نخاله

(شیلا گذاشت رفتو ارمینم چشاشو شستو رفت هنوز تو کف بودم باز ظرفارو من باید میشستم آخ)

آرسین:خودم میشورم

_ها … چی

آرسین:ظرفارو

_مگه فکرمو می‌خونی

آرسین:نه ولی تو مگه فکر داری

(و قهقه جانانه ای زد)

_تو روحت

آرسین:باشه دیگه ناز نکن خانومم

_جانننن؟!

آرسین :جونت بی بلا

_ارسین می‌کشمت

(دنبال ارسین راه افتادم که دره اتاق کیانو باز کردو پشت کیان که خواب بود سنگر گرفت منم با جیغ گفتم:)

_میکشمتتتت

(یدفه باران سرشو بلند کرد که خورد به فک کیان جیغ هردوشون گوشمونو کر کرد باران چشاش پر آب شده بود کیان دستشو رو فکش گذاشت وقتی نگاش به باران خورد با دستاش صورت بارانو قاب گرفتو با صدای نگرانی گفت:)

کیان:کجات خورد به دکو پوزم

(باران تک خنده ای کرد که اشکاش سرازیر شد کیان تند بغلش کردو گفت:)

کیان:ای جانم گریه نکن

_اه اه حالم بهم خورد بیا آرسین اینجا دو کفتر عاشق هس

آرسین:اره موافقم کفتراییه عاشق نباید با شتر های عاشق قاطی شن

_هوم؟!!!!

آرسین:هیچچچچ، هومت بی بلا….

(امیدوارم این پارت براتون طنز بوده باشه⁦❤️⁩✨)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان سدسکوت

  دانلود رمان سد سکوت   خلاصه : تنها بودم ، دور از خانواده ؛ در یک حادثه غریبه ای جلوی چشمانم برای نجاتم به جان کندن افتاد اما رهایم نکرد، از او میترسیدم. از آن هیکل تنومندی که قدرت نجاتمان از دست چند نفر را داشت ولی به اجبار به او نزدیک شدم تا لطفش را جبران کنم …

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان افسون سردار pdf از مهری هاشمی

خلاصه رمان :     خلاصه :افسون دختر تنها و خود ساخته ایِ که به خاطر کمک به دوستش سر قراری می‌ره که ربطی به اون نداره و با یه سوءتفاهم پاش به عمارت مردی به نام سردار حاتم که یه خلافکار بی رحم باز می‌شه و زندگیش به کل تغییر می‌کنه. مدام آزار و اذیت می‌شه و مجبوره به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لانتور pdf از گیتا سبحانی

  خلاصه رمان :       دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره.. تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
army girl
army girl
2 سال قبل

l love you army🌈💜🥺🤌🏻

shadi
2 سال قبل

میدونی رمانت باحاله ولییی یکم اغراق داره 😌
یعنی فقط هم گروه شدن و بعد هم زارت از هم دیگه خوششون اومد
🙄🙄🙄

نویسنده جان استعداشو داری باریک همینطور ادامه بده و هیچ وقت هم جا نزن فقط یکم رمان هات رو به واقعیت نزدیک کن یکممم😁😘😘

Farzin
Farzin
2 سال قبل

فدا نویسنده ش بشم ولی کاش این شخصیت ارسین فرزین بود

Eda
Eda
3 سال قبل

وای واقعا من شیلا رو خعلی دوست دارم و همچنین شخصیت اسرا رو🤣🤣🤣🤣🤣🤣

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  Eda

وای ممنونم ⁦❤️⁩🤣🤝

iman ghaderi
iman ghaderi
3 سال قبل
پاسخ به  Eda

از این عالی تر نمیشه ♥️♥️

Sad:)
Sad:)
3 سال قبل

خوب بود هنوز جای کار داره

ایدا
ایدا
3 سال قبل
پاسخ به  ASi

عزیزم رمانت این پارت و پارت قبل خیلی بهتر شده بود در اصل لحظات عاشقانشون زیبا بود ولی خب بزار یچیزی بگم عزیزم ببین مادر این دختره چی بود اره همون که خودت میدونی گفتی چه خفر عزیزم متن مسخره شد تو در اصل باید به جای شخصیت های رمان صحبت کنی نه شخصیت خودت یا شخصیت مورد پسندت مادری که یه بچه بزرگ کرده سنی ازش گذشته این نوع حرف زدن معموعا به یک نوجوان میخوره

ببین نویسندگی یعنی چی یعنی اینکه تو بتونی شخصیت یه مرد مغرور یت یه مرد عیاش یا پیرزن غرغرو یا نه یه دختر بچه کوچک با توجه به شهصیتی که خودت میسازی و باید دقت کنی که ایا اون شخصیت به اونا میخوره یا نه آ بعد عزیزم متن باید با واقعیت جور باشه مثلا پسر ها هیچ وقت شخصیت احساساتی دختران رو ندارن به راحتی دل نمیبندن شما افراد داستانننون خیلی راحت زوج شدن در حالی که میتونن به راحتی اون پسرا با دخترای دیگم زوج شن در چند روز ،علاقه در عرض چند روز به وجود نمیاد
و یک چیز دیگر دختران هم ببین شخصیت دخترای رمانت در اصل چجوری بگم مثل اینکه ادم جدی نمیگیرشون یا نه عیاشن هیچ خصلت خانومانه ای در اون ها هویدا نیس شخصیت کم عقلی دارن همینه که خواننده ها رمانتو نمیپسندن این درمورد پسران هم صدق میکنه عزیزم شما باید هر شخصیتی با توجه به رده سنجی مناسب و اصل با واقعیت باشه

Asi
Asi
3 سال قبل
پاسخ به  ایدا

مرسی گلم که تو هر پارت کامنت میزاری و مثل به دوست راهنمایی میکنید⁦❤️⁩🤝ممنون بخاطر راهنماییات اینکه یه دوست می‌کنه واقعا خوشحالم⁦❤️⁩✨بازم مرسی🤝⁦❤️⁩

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x