_اره دیگه اینجوری شد
اهورا:دهن سرویس چ خودی نشون دادی
(آرسین با خنده«هوعش»نثاره اهورا کرد)
نیما:هنوز قسمت باحالشو تعریف نکردم برات
(این تازه سی دیقس با اینا همچنین شده بقیشو بخیر کنه)
شیلا:هنوزم مس زنا میشینیغیبت میکنو حرف میزنی خاک تو اون سرت
(نیما چپ چپی نگاهی به شیلا انداخت)
باران:فقط یک درصد فکر کن من دیشب تو مجلس بودم بلند میشدم میگفتم پاشو دختره چلغوز جمع کن خودم شوهرت میدم
آرسین:خیلی هم ممنون
باران:قابلی نداشت
روژین:حالا پدر مادر خوبن
_سلام میرسونن
روژین:هههه نمکدون
_هههه قندون
شیلا:ههو زهر ههو درد بی دوا
(در همین حال صدای گوشیم بلند شد ، نگاهیی به شماره ناتماس انداختم مردد نگاهی بهش انداختم)
آرسین:کیه
_ناتماسه
ارمین:ینی چی
_ناتماس دیه
نیما:عیزم احیانن منظورت همون ناشناسه
_نخیر عیزم ناتماس
(آرسین سری تکون داد و با خنده محوی نگاهی بهم انداخت که تماسو برقرار کردم)
_بله
+بهبه سلام زن داداش
_زن داداش؟!
+عع عیزم منم کیانا
_اها بهبه بله شمایید کیانا جان حالتون خوبه
(نیما خم شد و در گوشیم گفت)
نیما:حال خانواده مساعده شاپسر چطوره آخه کاش حداقل یه کف گرگی زده بودم
کیانا:ببیند آقای الاغ احترام سنتون رو نگه داشتم
نیما:وا مگه سنم چشه همش یه دو سالی ازت کوچیکترم
کیانا:ببینید کاری نکنید بیام حلواتونو بخورم
نیما:وای حلوامو وایی(قهقهه کشید)
_کیانا جان ببخشید این داداش من یکم قاطی داره
نیما:خودت قاطی داری دختره الاغ چلغوذ
آرسین:میبندی یا ببندم برات
(لبخندی روی لبم نشست که آرسین با اخم بهم خیره شد اها آقا غیرتی شده یه چشمک زدم و حواسمو جمع مکالمم کردم)
کیانا:خوب چیکار میکنی اسرا ، راستی اون مسئلهه بود بهت گفتم
_کدوم گلم
کیانا:ماله اهورا دیگه
(بله بله چه زودم پسرخاله شد)
_اها بله بله
کیانا:رفتیم قرار
_عه واسا
(دستمو دهنه گوشی گذاشتمو به سمت اهورا برگشتم)
_پسره چلغوذ با دختر مردم قرار میذاری شعور نداری تو
اهورا:کیو میگی
_کیانا رو دیگه
روژین:آها پس کیانا خانوم
اهورا:به ولای علی نمیشناسمش
روژین:دارم برات
اهورا:اسرااااا من تورو جر بدم آدم رفیق داره مام الاغ داریم دختره خر
آرسین:پامیشم چنان جرت بدم که یادت بره کلمه جرو ببند اون بی صابو
اهورا:هوش چرا رم میکنی
_بابا یه گوهی خوردم اصن روژین با هیچکی نبودم کیانارم نمیشناسم اوکی؟!
_کیانا جان کاری با من داشتی گلم
کیانا:نه عیزم چه کاری حالا با من کاری نداری
(مثلا به تو چلغوذ چیکار داشته باشم گاوارو بدوشی چوپونی کنی آخه تو که جز ریدن کاری دیگه میکنی؟!)
_نه خدا به همراهت
(گوشی رو قطع کردم و پوفی کشیدم)
شیلا:حالا مامان باباتو چیکار میکنی
_با یه شیرنی میرم با یه قابلمه غذا برمیگردم
کیان:زیبا بود
_توم بودی لامصب اصن صدات نمیومد
آرمین:تا شما هستی از ما چه حرفی
_الان توقع داری بگم بهبه بهبه
ارمین_پ ن پ
_بشین تا زیر پات بچه بزاد
کیان:خیلی منحرفی آرسین این رلتو یه تربیتی بکن
(با مظلومی به آرسین نگاه کردم بعد یکی از دستاشو برداشتم گذاشتم رو شونهام رفتم تو آغوشش)
_من خودم تربیت دارم پسره بی تربیت
(آرسین حلقه دستش رو شونه هامو سفت تر کرد و بیشتر منو به خودش فشار داد )
نیما:عیزم داداشش اینجاس
آرسین:خوب باشه
نیما:جوری بزنم استغفرالله ، اسرا پاشو امروز خونه ما دعوتین
(مس برق گرفته ها نگاهی بهش کردم)
_با کیا
نیما:خونواده ما شما
_همین
نیما:کی دیگه میخواد بیاد
_نمد،حالا تو برو منم میام دیگه
نیما:پاشو میگم
(خودمو بیشتر به آرسین فشردم )
_نمیاممممم
نیما:خونه که میبینمت
_همچنین عیجم
(نیما با همه خدافظی مختصری کرد و رفت نگاهی به جمع کردم،درگوشی با آرسین مکالمه گرمی رو شروع کردیم……)
_میگما ارسینی
آرسین:جان ارسینی
_چیکارا میکنی
آرسین:گاوارو میدوشم
_هههه بیمزه
آرسین:تو چیکار میکنی جوجو
_هیچی دارم نقشه میکشم چجوری از دل مامان بابا دربیارم
آرسین:نگران نباش
_فقه میگم
آرسین:هوم
_پاشو درس بشینیم الان برادران گشت میان جمعمون میکنن حلف دونی
(آرسین خنده دختر کشی کرد و دستشو رو شونهام برداشت،ازم فاصله گرفت)
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
از این بهتر ندیدم ♥️♥️
رو نقشم کراشم حیح
حیحو زهر مار حیحو درد بی درمون ♥️😂
فدام شییییی💝😂
فداتشم💜🐼
عالیییییی بوددددددددد