رمان پروژه عشق پارت14 - رمان دونی

رمان پروژه عشق پارت14

(نگاهمو بهش دوختم و هولش دادم ازم که فاصله گرفت نیشگونی از بازوهاش گرفتم،نگاهم سمت باران میره به کیان نزدیک میشه و با لودگی میگه:

باران:کیان جونم(کیان جا میخوره…)

کیان:خدا بخیر کنه

(دستاش رو روی بازوش میزاره)

باران:چه پسره قشنگی

کیان:خب بعدش

باران:چه ابرو کمندی،چه چشای شیطونی

(کیان تا حدودی سعی می‌کنه لبخندی نزنه و موفق هم میشه)

باران:یه چی بگم

کیان:میشنوم

باران:واییی چه خر عاقلــــــی،خو اصل مطلبیم آها داداش جون بارو بندیل و بزار شبم باشیم یه چنتا احضار کنیم ببینیم کدوممون گاییده میشیم

(کیان نگاهی به ماها میندازه)

کیان:الان این چی گفت

باران:میگــــــم شب بمونیــــــــــــــــــــــــــــــم احضار روح

کیان:آها گورخیدم،نه یعنی متعجب شدم

(خندم رو قورت دادم و همینطور که به سمت یکی از صندلیا میرفتم نشستم بچه ها که هر کدوم نشستن آرمین خنده مصلحتی کرد و گفت)

آرمین:نظرتون راجب یه بازی خفن چیه

اهورا:من که هستم

شیلا: لابد مثل همون اسم شهرت که با روژین دلو روده جا به جا میکردین

(آرمین ابروهاشو بالا داد)

آرمین:نه دیگه این بار فکر کنم در ملاعام میان یه دست مفصل همو قورت میدن

(اهورا لنگه کفششو از پاش در میاره و پرت میکنه سمته آرمین که صاف میخوره تو فرق سره ارسین)

آرسین:این الان چه غلطی کرد

(تو همین حال گوشی ارمین زنگ خورد و بدون معطلی جوابش رو داد،پاشد و کمی از ما فاصله گرفت)

_کـــــــــــــــــــــرم داری آهورا

(آهورا صداشو بلند کرد)

آهورا:بخدا تقصیر ارمین نـــــــره گاو بود

(ارمین به ما نزدیکتر شد و گوشیو روی عسلی وسطمون گذاشت،کیان از جاش بلند شد و یه بطری شیشه اوورد و با صدایرسایی گفت:)

کیان:کی پایس

آرسین:جم کن این بچه بازیارو نره غول

باران:عیوووووووووو خوبه که،ببند تو آرسین الاغ اه

(نگاه گذرایی به جمع کردم که همچنان آرسین خفه خون گرفت )

کیان:خوب شروع کنیم

_از کوچیک به بزرگ

آرمین:بده اهورا از همه کوچیکترع

(نگاه گذرایی به شیلا انداختم و باهم: استغفرالله توبه توبه

_خدایا استفراغ نه چیزه استغغغغغفرلله

باران:چیه جو گرفتی لوزلمعدتو به نمایش گذاشتی غغغغغغغغغغ

(توفی براش انداختم که با چندش گفت «کثافت»،ارمین بطری رو چرخوند و مقابله اهورا شیلا قرار گرفت)

شیلا:به به داداچ اهور

اهورا:به اسمه الله

ارمین:نگران نباش شیلا آمپر پچسپونه همینجا سوراخ سوراخت می‌کنه

_اره دیه خودش یه سوراخ داره شیلا چنان گشادش کنه یه کله گاو خود نمایی کنه

(و بعد با آرمین قشقش قهقه کشیدیم که شیلا با یه «خفه شید»از خجالتمون سرریز شد.)

شیلا:چنتا کردی

اهورا:ببینا من سرم بره نمازم نمیره تو داری بهم تهمت میزنی ، آه من هر آدمی رو بگیره ولکونش نمیشه

_اره دو دستی کونشو میگیره

اهورا:بیشور ایشش

شیلا:بحرف نامصب

اهورا:بخدا من بچه مثبتیم اصن نمی‌فهمم چی بلغورمیکنید

آرسین:میگی یا واردت کنم

اهورا:واردم کن بینم

آرسین:راستی اون باشگاه اسمش چی بود

آرمین:کیــــــــانـــــــــــــــــــــــــــا

کیان:ایـــــــــــــــزدـــــــــی

اهورا:من اصن فقه پورن دیدم،پنج شیش تا رلم زدم چنباریم قرار گذاشتم همیـــــــن

روژین:آهـــــــان

اهورا:اره خانومی

(آرسین سرشو به نشانه تاسف تکون داد و خاست شیشرو بچرخونه که صدای اهورا بلند شد:)

اهورا:رررررررررر

آرسین:خودتو صدا می‌کنی کره خر

اهورا:ن تو رو صدا کردم نره خر،بزار اون ماسماسکو

آرسین:بیا بابا بپا نره تو کونت

اهورا:ببند گاله رو

(همزمان اهورا بطری رو چرخوند و روبروی کیان و آرسین قرار گرفت.)

باران: ب خشکی شانس

کیان:زود تند سریع

آرسین :ها

کیان:اعتراف کن

آرسین:چیو

کیان:اینکه از من بچه داری(رو به من)اسرا ببین آرسین بهم خیانت کرد،این اهورا بچه منو آرسین بود ببین چجوری رو هم ریختید عشقم منو تنها گذاشت

اسرا:بدبخت

روژین:الآنم دیر نشده بردارش ارزونی خودت

_هاااااااااا

روژین:زهرگاو نره مار

باران:عیووووووو

شیلا:اهاااا حالا بشکن بزن

باران:دستا بالا

_بسممممم الله،رفتن جنا اینام آروم شدن

(بارانو شیلا که ساکت شدن زود بطری رو برداشتم و چرخوندم که بطری از میز افتاد پایین و شکست)

_شیکستتتت

(و با ناراحتیبه ارسین نگاه کردم که با یه خنده پاشدو کنارم نشست)

آرسین:چیزی نشد که جینگولی

(دستشو روی شونم حلقه کرد و پیشونیمو بوسید لبخندی از سر ذوق زدم که اهورا صداش بلند شد)

اهورا:عشق و معشوقای گرامی طبقه بالا سه تا اتاق خواب هست هرکی آخر برسه باید با عشقش تو پذیرایی رو هم بریزه و خودش سریع دویید که شیلام همراهش گازشو گرفت نگاهی به آرسین کردم که یهو مس گونی برنج منو رو شونش انداخت و سریع به سمته پله ها دویی از پله ها که تند بالا می رفت از کمر لباسشو گرفتم به اتاق که رسیدیم درو باز کرد و با پاش بست رو تختم انداخت و تند روم خیمه زد نگاهی به لبم انداخت و با ولع شروع کرد به مکیدنو گاز گرفتن)

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شاپرک تنها

    خلاصه رمان:             روشنا بعد از ده سال عاشقی روز عروسیش با آرمین بدون داماد به خونه پدری برمیگرده در اوج غم و ناراحتی متوجه غیبت خواهرش میشه و آه از نهادش بلند میشه. به هم خوردن عروسیش موجب میشه، رازهایی از گذشته برملا شه رازهایی که تاوانش را روشنا با تموم مظلومیت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه بیت
دانلود رمان شاه بیت به صورت pdf کامل از عادله حسینی

    خلاصه رمان شاه بیت :   شاه بیت داستان غزلیه که در یک خانواده ی پرجمعیت و سنتی زندگی میکنه خانواده ای که پر از حس خوب و حس حمایتن غزل روانشناسی خونده ولی مدت هاست تو زندگی با همسرش به مشکل خورده ، مشکلی که قابل حله غزل هم سعی میکنه این موضوع رو بدون فهمیدن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان باورم کن

دانلود رمان باورم کن خلاصه : آنید کیان دانشجوی مهندسی کشاورزی یه دختر شمالی که کرج درس میخونه . به خاطر توصیه ی یکی از استاد ها که پیشنهاد داده بود که برای بهتر یادگیری درس بهتره کار عملی انجام بدن و به طور مستقیم روی گل و گیاه کار کنن. بنا به عللی آنید تصمیم میگیره که به عنوان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آیدا و مرد مغرور

دانلود رمان آیدا و مرد مغرور خلاصه: درباره ی دختریه که ۵ساله پدرومادرشوازدست داده پیش عموش زندگی میکنه که زن عموش خیلی بدهستش بخاطراینکه عموش کارخودشوازدست نده بارییس شرکتشون ازدواج میکنه که هیچ علاقه ایی بهم ندارن وپسره به اسرارخوانواده ازدواج کرده وبه عنوان دوست درکنارهم زندگی میکنن. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x