رمان گرگها پارت ۲۷ - رمان دونی

رمان گرگها پارت ۲۷

اگه کامیار با رکسانا میرقصید و اون دختر یه پارچه آتیشو میگرفت تو بغلش، من میمردم.‌.

کامیار سر جاش یه تکونی خورد و کامل برگشت به رکسانا نگاه کرد..
قلبم تیر کشید از نگاه عمیقی که بهش کرد.. بعد باقیموندهء چایشو خورد و استکانو گذاشت روی میز..
یعنی میخواست بلند بشه باهاش برقصه؟.. صدای قلبمو به وضوح میشنیدم..
دستامو به هم فشردم و سعی کردم آروم باشم تا کامیار هم صدای ضربان قلبمو نشنوه..
قلبم طوری خودشو به قفسهء سینه م میکوبید که ممکن بود همه مهمونا صداشو بشنون چه برسه به کامیار که کاملا چسبیده به هم نشسته بودیم و گرمای بدنشو حس میکردم..
نگاه مضطربم به کامیار بود که یهو برگشت و نگام کرد..
توی چشمام زل زد، انگار دنبال چیزی میگشت..
نگاهم پریشون بود خودم میدونستم..
سریع سرمو انداختم پایین تا راز نگاهمو نفهمه و رسوا نشم..

وای از آن لحظهء رسوایی و افشا شدن حس درون
وای از آنروز که از سرّ دلم هیچ نماند پس پرده..

_باشه میرقصیم.. مگه میشه پیشنهاد رقص خانمی مثل شما رو رد کرد

خدای من.. دست و پام سر شد و چیزی توی قلبم فرو ریخت..
تو چشمای رکسانا چلچراغ روشن شد و فروغ از چشمای من رفت..
جمع شدم، مچاله شدم روی صندلی..

کامیار نیم خیز شد، ولی دوباره نشست و به رکسانایی که سرپا وایساده بود گفت

_راستی.. فقط قبلش اینو بگم که من ۵ سال تو تیمارستان بستری بودم و چند روزیه مرخص شدم، شاید نخواین با یه بیمار روانی تانگو برقصین!!

از چیزی که شنیدم هم چشمام گرد شد از تعجب هم خنده م گرفت.. عجب مارمولکی بود این کامیار، پس همش فیلم بود و نمیخواست با رکسانا برقصه..
تو دلم عروسی شد با حرفی که زد.. به روکسی نگاه کردم که با چشمای گشاد زل زده بود به من و کامیار و رنگش پریده بود
کامیار با خونسردی بهش گفت
_برقصیم؟

رکسانا با پریشونی دستی به موهاش کشید و با تته پته گفت
_ببخشید من باید برم مامانم اشاره کرد که کارم داره
_بله بله بفرمایید

رکسانا رفت و کامیار با خنده ای که روی لبش بود برگشت و به من نگاه کرد..
ای مارموز زبل.. دلم میخواست بغلش کنم و محکم ببوسمش.. ولی فقط با خنده نگاهش کردم و گفتم
_خیلی باحال بود رئیس دمت گرم

با صدا خندید و گفت
_قابل شما رو نداشت خانم دکتر

عمیق نگاهش کردم.. چقدر این مردو دوست داشتم.. و هر روز کاری میکرد که بیشتر در بندش گرفتار میشدم..

مدتی شد که در این شهر گرفتار توییم
پای بند گره طرهء طرار توییم

رنگ نگاه اونم عوض شد و خنده ش رفت..
تو چشمام نگاه کرد و با چشماش هزار تا حرف نگفته ریخت به نگاهم..

یه لحظه، فقط یه لحظه حس کردم که اونم دوستم داره.. ولی زود سرشو برگردوند و نگاهشو ازم گرفت..

تو حال و هوای نگاه کامیار بودم که سر و صدا شد و عروس و دوماد وارد شدن
مینو دست تو دست امیرحسین، سرزنده و عاشق به مهمونا میخندید و تو آسمونا بودن هردوشون..
چقدر وصال یار شیرین بود..

چقدر مینو خوشگل شده بود.. با لباس سفید عروس و تاج پرنگینی که روی سرش بود خیلی خواستنی و زیبا شده بود..
برای اولین بار توی عمرم دلم خواست یه روز منم لباس عروس بپوشم و دست کامیار توی دستم باشه..
از آرزویی که کردم خودم متعجب شدم..
هیچوقت حتی یه بارم به لباس عروسی و این چیزا فکر نکرده بودم و برام مهم نبود
ولی الان دلم پر میزد که کاش بشه یه روز عروس کامیار بشم..

عشق چه میکرد با آدم که خودشم به حال خودش تعجب میکرد..
عروس و داماد بهمون نزدیک شدن و من و کامیار بلند شدیم از سر جامون..
مینو تا مارو دید دست امیرحسینو کشید و تند تند به همه سلام و خوشامد گفت و اومدن پیش ما..
با شوق بغلم کرد و گفت
_مرسی که اومدی لیلی
بوسیدمش و گفتم که خیلی خوشگل شده و به امیرحسین هم تبریک گفتم..

پسر خوبی بود و خیلی به هم میومدن.. هر دوشون بمب انرژی بودن و شایدم بخاطر سن کمشون روی پا بند نبودن و همش میخندیدن..
مینو دست کامیارو فشرد و ازش تشکر کرد که اومده..
_امیر ببین ایشون آقای کیان هستن همون رئیس لیلی که بهت میگفتم
امیر حسین با کامیار دست دادن و من و کامیار از رئیس گفتن مینو خنده مون گرفت

_من رئیس دختر عمه تون نیستم، ایشون رئیس و دکتر بنده هستن.. تبریک میگم بهتون خوشبخت باشین

مینو چشمکی بهم زد و گفت
_پس میبینمت خانم دکتر فعلا ما بریم
رفتن و مام دوباره سر جامون نشستیم.. با اومدن عروس و دوماد مجلس شلوغ شده بود و بزن برقص و صدای موزیک شاد عروسی گوشمونو کر میکرد..
خم شدم طرف کامیار و گفتم
_از خودتون پذیرایی کنین.. اوضاع خیلی شیر تو شیر شده بهتره ما بفکر خودمون باشیم
یه دونه موز گذاشتم توی بشقابش و پیالهء آجیلو گذاشتم کنار پیشدستیش..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت سایه ها pdf از بهاره شریفی

  خلاصه رمان :       رمان حاضر در دو زمان حال و گذشته داستان زندگی و سرگذشت و سرنوشت دختری آرام، مهربان و ترسو به نام عارفه و پسری مغرور و یکدنده به نام علی را روایت می کند. داستان با گروهی از دانشجویان که مجمعی سیاسی- اجتماعی و….، به اسم گروه آفتاب به سرپرستی سید علی، در

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شفق قطبی به صورت pdf کامل از محدثه نوری

    خلاصه رمان:   دختری ساده و خوش قلب،که فقط فکر درس و کنکورشه… آرومه و دختر خوب خانواده یه رفیق داره شررررر و شیطون که تحریکش میکنه که به کسی که نباید زنگ بزنه مثلا مخ بزنن ولی خب فکر اینو نمیکردن با زرنگ تر از خودشون طرف باشن حالا بماند که دخترمون تا به خودش میاد عاشق

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
34 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Niki
Niki
3 سال قبل

سلام مهرناز جونم ، خوبی ؟؟

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

خدارو شکر ، منم خوبم .

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل

عالی تالی.
عچقی نازی.
😝😝😝ایسگا کن فقط خودم.
💯💯💯🎉🎉🎉🎉♥️♥️♥️♥️♥️♥️🥰🥰🥰♥️🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷.

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Pourya.M

😂😂😂😂.
درود بر تو.
شما عشقی.
ولی من فعلا تو دایره اشپزی کار میکنم.😝😝😋😋

zaaahra
zaaahra
3 سال قبل
پاسخ به  Pourya.M

تو رو خدا نگین که الان میان میگن پوریا چند سالشه
دوباره شروع میکنن

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  zaaahra

😂😂😂😂.
اره.مونده پوریا.

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Pourya.M

😝😝😝😝😝.
والا بهونه نبود نگهت دارم بحرفیم.
بهترین بهونه بود.😂😂😂😂

Pourya.M
Pourya.M
3 سال قبل
پاسخ به  Pourya.M

هستیم عچق😘🌹

Nikan
Nikan
3 سال قبل

دلبر عاااالی مثله همیشه
خسته نباشی😍
شرمنده همین الان دیدم پارت گذاشتی🙁🙁

Nikan
Nikan
3 سال قبل
پاسخ به  Nikan

نگو داداش پوریا دوس ندااره☹😅😅
نمیدونم خبر ندارم ازش😂😂
این هفته خیلی هفته ی شلوغ مخسره ای بودش 🙁

Nikan
Nikan
3 سال قبل
پاسخ به  Nikan

قاااتله قااتل😂😂
روانی میکنه ادموووو با این ایسگا کردناش بیشور😂😂😂😒

اردیبهشت41
اردیبهشت41
3 سال قبل

عالی بود .خیلی حال کردم ار کار اقاکامی
مرسی پارت کم ولی عالی بود
مرسی

Tina
Tina
3 سال قبل

اونجایی که گفت خانم دکتر رئیس منه کیف کردم.مرسی مهرناز جون عالی بود مثل همیشه

Niki
Niki
3 سال قبل

سلام مهرنازی جونم، خوبی ؟؟؟؟؟
خیلی خیلی عالی بود پارتت .❤❤❤
بانو تو منو‌ اول سکته دادی ، می خواستم بیام تهران و سر این کامیار خانو‌ بزنم ، اونم با چاقوی میوه خوری 🤨🤨🤨🤨
ولی خیلی خیلی باحال این رکسی رو ضایع کرد ، دلم خنک شد 😍😍😍😍😍😍
من از این تریبون اعلام می کنم که عاشق کامیار شدم ❤❤❤❤❤

Niki
Niki
3 سال قبل
پاسخ به  Niki

خدارو شکر ، منم خوبم .
شیطونه میگه برو مخ این کامیارو بزن 😜😜😜

zaaahra
zaaahra
3 سال قبل

مهرنازی🥺
دیشب نیومدی تا ساعت 4 منتظر بودم
بخاطر ما بیا خو
این پارته هم هنو نخوندم
گلی میدونم مث همیشه عالیه

zaaahra
zaaahra
3 سال قبل
پاسخ به  zaaahra

اوکی عزیزم
هرجور راحتی
اگه شب تولدم تونستم بیام تو هم میای؟

zaaahra
zaaahra
3 سال قبل
پاسخ به  zaaahra

15 دی
همون 15 شب میام
داخل روبیک پست میزارم

zaaahra
zaaahra
3 سال قبل
پاسخ به  zaaahra

وای عالیه
اگه بیای خیلی خوب میشه

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

خیلی خندیدم دمت گرم😂👌

Maral
3 سال قبل

مهرناز میدونی میخوام کارآموزیم رو برم بیمارستان روانیا؟

Maral
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

آره کراش ولی اونقدر دارو بهشون میدن که اکثر مواقع گیج هستن و توی یه دنیای دیگه سیر میکنن، استادی که مسئول کارورزی هست هم بیمارستان روانیا رو پیشنهاد داده و میگه کار توی اون بیمارستانا سبک تره ولی خب خاصه

Maral
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

راستی کراش من ۳ دی ساعت ۱۲ شب به بعد میام به خاطر تولدم، یادت نره ها😁

Maral
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

آره حسابی خوش میگذرونیم😍

Maral
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

کراش تولدم ۴ دی میشه یعنی از ۱۲ شب ۳ دی شروع میشه

Maral
3 سال قبل
پاسخ به  Maral

قربونت برم کراش بی نظیرم😘♥️ چشم سعی میکنم حسابی موفق باشم و درست ازشون مراقبت کنم😊

ghzl
3 سال قبل

واای عالی بود اولش فکر کردم واقعا میخواد برقصه ولی خوب ضایع شد

ناشناس
ناشناس
3 سال قبل

واااای عالی بووووود😂😂😂

Niloo
3 سال قبل

عالی بود مهرنازی خیلی خوب کردی ما رو تو خماری نزاشتی دمت گرم گلم

ریحان
ریحان
3 سال قبل

سلام ناز خوشگلم♥
امیدوارم خوب و آروم باشی.
.
وای از آن لحظهء رسوایی و افشا شدن حس درون
وای از آنروز که از سرّ دلم هیچ نماند پس پرده..

خیلیم عااالی بود وغافلگیر کننده.
موفق باشی عزیز من…

ریحان
ریحان
3 سال قبل
پاسخ به  ریحان

خدا رو شکر که خوبی عزیزم 😍
.
.
معلومه که دوست داشتم…
واینکه…
دوست داستنیا رو باااید دوست داشت جیران جانم 😍 😍

فاطمه
فاطمه
3 سال قبل

عالی بود. انشاالله تا پارت بعدی شارژ شدم.

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل

فک کردم چایش و که خورد بر میگرده میگه میرقصم ولی با دکتر عزیزم😍😂
خورد تو ذوقم نهلتی😕😂😂😂

Maede.r
Maede.r
3 سال قبل
پاسخ به  Maede.r

پخخخخ
اونجوری که من دق میکردم😑😂😂😂

دسته‌ها
34
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x