رمان گریز از تو پارت 142 - رمان دونی

 

 

 

چشم های یاسمین تا ته باز شد:

 

_دلبری کجا بود؟ توهم زدی؟ چرا هر رفتاری میکنم منظور برمیداری؟

 

_چون من با هر رفتارت دیوونه میشم.

 

_نشو…

 

ارسلان بازوهایش را فشرد: نمیتونم. هم ازت دورم هم یه نفس مونده بهت برسم. یه وجب هم باهام فاصله نداری ولی داری میری رو مغزم. نمیتونم محکم بگیرمت و ببوسمت.

 

_ارسلان؟

 

_بیا جلوتر یاسمین‌. عصبیم کردی…

 

یاسمین لبخند کمرنگی زد و شالش را دور گردنش شل کرد. از دیدن بی قراری او و حرصش لذت میبرد.

 

_حداقل تو این موقعیت خودخواه نباش.

 

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد:

 

_چیکار کنم؟ حرفای عاشقانه بزنم و قربون صدقت برم؟

 

یاسمین نامحسوس خودش را جلو کشید و یک نفس مانده به او، نفسش را فوت کرد.

 

_بلد نیستی؟

 

ارسلان مست شده از عطر شیرین تن او، تکانی خورد و بیشتر از این تاب نیاورد. دست گذاشت پشت سرش، موهایش را میان انگشتانش به چنگ کشید و لب هایش را به کام گرفت. یاسمین جیغ خفه ای سر داد و بعد فقط غرق شدن میان اقیانوسی متلاطم بود‌‌.

 

هر چه دست و پا میزد، بیشتر میان موج های سهمگینش فرو میرفت… راه نجاتی برایش وجود نداشت وقتی تن زده بود به این آب خنک… باید تا تهش را شجاعانه شنا میکرد.

 

ارسلان نفس عمیقی کشید، کمی سرش را عقب کشید. اما رهایش نکرد… پیشانی به پیشانی دخترک چسباند و عطر تنش را جای اکسیژن نفس کشید.

 

_من حتی یه جمله ی عاشقانه هم بلد نیستم بهت بگم. اینو تا ته عمرت تو ذهنت بسپار.

 

غم روی قلب دخترک چنبره زد ولی باز هم لبخند روی لبش نشست.

 

_میدونم!

 

_تو خودت باید حس و حال منو درک کنی یاسمین اگه بخوای به زبون تند و تیزم توجه کنی دووم نمیاری.

 

_میدونم.

 

_پس اگه میدونی دیگه نه بدقلقی کن نه ازم بخواه که در این رابطه به چیزی اعتراف کنم. این حجت من تا آخر عمرت…

 

 

 

 

مردمک چشم های او لرزید. قلبش هم… شاید حسرت یک دوستت دارم را به گور می‌برد. شاید شنیدن یک جمله ی زیبا و پر احساس تا ابد برایش میشد رویا و خیال…!

 

_با همه ی اینا انقدر میخوامت که محاله بذارم از کنارم جم بخوری‌‌. حتی اگه سگ بشم و پاچه ت و بگیرم… حتی اگه با بداخلاقیام به ستوه بیارمت بازم نمیذارم جایی بری.

 

دو طرف صورت او محکم را گرفت و گونه هایش را نوازش کرد…

 

_حتی نمیذارم به جز من به چیزی فکر کنی یاس. میفهمی؟

 

یاسمین ناباور نگاهش میکرد. سیبک گلویش از بغض تکان خورد…

 

_اینا رو مدیون اعتراف خودتم. تقصیر خودته پس عذابش هم پای خودته. فهمیدی؟

 

عذاب؟ شاید هم برزخی که قرار بود تبدیل به بهشت شود… ارزشش را داشت! این سختی ها و غصه خوردن ها بالاخره به ثمری زیبا می‌نشست…

دست هایش را بالا آورد و دست های ضمخت او را لمس کرد…

 

_فهمیدم ارسلان خان.

 

ارسلان لبخند محوی زد. امید بود که توی چشمانش لانه گزید… خطوط صورتش دیگر با صلح، جنگ نداشت. برخلاف همیشه آرام بود!

 

_خوبه!

 

یاسمین دست روی ته ریشش کشید که از حد معمول کمی بلندتر شده بود. چه شب هایی که خیال نوازش کردن او را در ذهنش سرکوب کرده بود. چه شب هایی را به خیال این روز صبح کرده بود و حالا باورش نمیشد که او مقابلش نشسته و نگاهش می‌کند.

 

_ولی تو بازم دعا کن من زود سر پا نشم. چون خیلی برات بد میشه.

 

یاسمین بی اراده خندید: چرا؟ تهش تو همون ارسلان بداخلاقی دیگه. کبریت بی خطر!

 

ارسلان ابروهایش را بالا انداخت: کبریت بی خطرم نشونت میدم یاسمین خانم. فقط صبر داشته باش…

 

_صبر نداشتم که عاشق آدم عنقی مثل تو نمیشدم. صبر ایوب دارم خیالت جمع!

 

چشم های ارسلان برق زد. کاش میتوانست تمام تن او را میان آغوشش حل کند. اما انگار خدا در این لحظه هم داشت امتحانش میکرد. باز هم باید در بهترین ثانیه های زندگیش از چیزی که دلش طلب میکرد، محروم میشد.

“””””””””””

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دنیا دار مکافات pdf از نرگس عبدی

  خلاصه رمان :     روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو می‌زند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علی‌ِ من؟ وفایی که از او‌ انتظار وفا داشته‌ام، حالا شده است مگسی گرد شیرینی‌ام… او که می‌دانست گذران شب و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوژن pdf از مهدیه شکری

    خلاصه رمان :       فرحان‌عاصف بعد از تصادفی مشکوک خودخواسته ویلچرنشین می‌شه و روح خودش رو به همراه جسمش به زنجیر می‌کشه. داستان از اونجایی تغییر می‌کنه که وقتی زندگی فرحان به انتقام گره می‌خوره‌ به طور اتفاقی یه دخترسرکش وارد زندگی اون میشه! جلوه‌ی‌ بهار یه دختر خاصه… یه آقازاده‌ی فراری و عصیانگر که دزدکی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی

    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….       به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی
دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی

    دانلود رمان هوکاره pdf کامل از مهسا عادلی خلاصه رمان: داستان درباره دو برادریست که به جبر روزگار، روزهایشان را جدا و به دور از هم سپری می‌کنند؛ آروکو در ایران و دیاکو در دبی! آروکو که عشق و علاقه او را به سمت هنر و عکاسی و تئاتر کشانده است، با دختری به نام الآی آشنا می‌شود؛

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوگار

    خلاصه رمان :         مَــــن “داریوشَم “…خانزاده ای که برای پیدا کردن یه دُختر نقابدار ، وجب به وجب خاک شَهر رو به توبره کشیدم… دختری که نزدیک بود با سُم های اسبم زیرش بگیرم و اون حالا با چشمهای سیاه بی صاحبش ، خواب رو برام حَروم کرده…!   اون لعنتی از مَـن یه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان از هم گسیخته

    خلاصه رمان:     داستان زندگی “رها “ ست که به خاطر حادثه ای از همه دنیا بریده حتی از عشقش،ازصمیمی ترین دوستاش ، از همه چیزایی که دوست داشت و رویاشو‌در سر می پروروند ، از زندگی‌و از خودش… اما کم کم اتفاقاتی از گذشته روشن می شه و همه چیز در مسیر جدید و تازه ای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر سالار
امیر سالار
1 سال قبل

خیلی خیلی کم بود

امیر سالار
امیر سالار
1 سال قبل

خیلی کم بود

Bahareh
Bahareh
1 سال قبل

مثل همیشه عالی

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x