رمان گلادیاتور پارت 144 - رمان دونی

 

 

 

 

ـ فرد قابل اعتمادی که بتونه دوربین ها و موتور برق و وصل کنه و می شناسی ؟ نمی خوام کسی از افراد این عمارت متوجه نقشمون بشه .

 

 

 

ـ می شناسم قربان . خیالتون جمع .

 

 

 

ـ خوبه . پس بهش بسپار همین امشب دوربین ها رو تو همین محل هایی که روی نقشه علامت زدم ، نصب کنه . بگو ساعت یک نصفه شب بیاد که بتونه تا چهار پنج صبح کارشو تموم کنه . تو روز باشه ، همه از کارمون سر در می یارن …….. اگه گفت نمی تونه برای امشب بیاد ، دستمزدش و دو سه برابر کن . بخاطر دستمزدشم که شده حتما می یاد .

 

 

 

ـ چشم قربان

 

 

.

ـ نگهبانای عمارت و تو این مدت تا ده بیست درصد کمتر کنید .

 

 

 

یکی از نگهبانان گفت :

 

 

 

ـ کم کنیم قربان ؟ اونم تو این شرایطی که خودتون تو عمارت حضور ندارید ؟ ………. خطرناکه این کار . معمولا تو این شرایط تعداد نگهبانا رو دو برابر می کردیم .

 

 

 

یزدان نگاه مطمئنش را در چشمان نگهبانی که این اظهار نظر را کرده بود ، انداخت :

 

 

 

ـ وقتی قراره موشی رو تو تله بندازی ، باید مسیر پیش روش و جوری نشوون بدی که انگار هیچ خطری براش نداره . اینجوریه که با خیال راحت نزدیکت میشه و عاقبت ……… تو دامت می افته ………. فقط ازتون می خوام که شش دنگ حواستون به دور و اطرافتون باشه ، مطمئناً فرهاد تو این عمارت جاسوس هایی داره ، حواستون باشه که کسی از این برنامه ها بویی نبره .

 

 

 

و نگاه جدی و نامنعطف و خشک و درنده شده اش را در چشمان هر سه نفرشان چرخاند ……… خیالش از جلال راحت بود ، اما باید خیالش از این دو نگهبان هم راحت می شد …….. ادامه داد :

 

 

 

ـ در ضمن ، اگر این برنامه من از این اطاق به بیرون درز پیدا کنه ، یا کسی چیزی از این نقشه به کسی بگه ………. مطمئن باشید می فهمم که کار یکی از شما دو نفر بوده ………. اون وقته که قبل از اینکه این خبرچینیش به گوش فرهاد برسه ، خودم نفس های مسموم اون آدم و تو نطفه خفه می کنم و به درک واصلش می کنم . شک نکنید .

 

 

 

 

 

جلال سری تکان داد :

 

 

 

ـ خیالتون راحت قربان . اگر این حرف ها از این اطاق به بیرون درز پیدا کنه ، خودم قبل از اینکه بخواین اقدامی کنید نفس اون آدم و قطع می کنم . من به این دو نفر اطمینان دارم . اما از اونجایی که آدمی زاد ممکن الخطاست ، قبل از اینکه بخواد با شیطان هم پیاله بشه ، خودم به دیار باقی می فرستمشون .

 

 

 

یزدان سری تکان داد ……….. همیشه به جدیت و صداقت جلال اطمینان داشت و همین امر هم باعث شده بود که او را دست راست خودش کند .

 

 

 

ـ خوبه …….. شما دو نفر مرخصید ، می تونید برید .

 

 

 

با رفتن دو نگهبان و بستن در و تنها شدن او و جلال ، جلال رخ در رخش ایستاد :

 

 

 

ـ می خواین برای احتیاط بیشتر ، من اینجا بمونم ؟

 

 

 

نگاه یزدان هنوز هم درون تصاویر مونیتورها می چرخید ……. بدون آنکه نگاهش کند و یا سر سمت او بچرخاند ، جوابش را داد :

 

 

 

ـ نه ، تو هم باید با من بیای …………. فرهاد خوب می دونه که تو دست راست منی . اگه اینجا بمونی و با من نیای ، مطمئن میشه که من از چیزی بو بردم که تو رو اینجا گذاشتم ………… می خوام جوری تظاهر کنم که نه چیزی فهمیدم و نه چیزی بو بردم .

 

 

 

ـ حله آقا . متوجه شدم .

 

 

 

ـ تو هم بهتره بری یه ذره استراحت کنی و برای فردا آماده بشی و احیاناً اگر ساک یا وسایلی داری جمع کنی .

 

 

 

ـ پس با اجازتون آقا .

 

 

 

گندم لبه تخت نشسته بود و به حمیرا و ساک بزرگی که مقابلش گذاشته بود نگاه می کرد ……….. برای فردا و مسافرتی که در پیش داشتند ، هیجان زده بود .

 

 

 

فردا صبح قرار بود اولین مسافرت زندگی اش را همراه با یزدان تجربه کند ……….. یزدانی که از صبح تا الان که آسمان یکپاچه سیاه شده بود ، ناپدید شده بود و پیدایش هم نبود .

 

 

 

گندم از لبه تخت بلند شد و کنار حمیرا دو زانو نشست و به ساکی که هر لحظه پر از قبل می شد ، نگاه کرد :

 

 

 

ـ لباسای دوست دخترای قبلی یزدان و هم شما جمع می کردید ؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ربکا pdf از دافنه دوموریه

  خلاصه رمان :       داستان در باب زن جوان خدمتکاری است که با مردی ثروتمند آشنا می‌شود و مرد جوان به اوپیشنهاد ازدواج می‌کند. دختر جوان پس از مدتی زندگی پی می‌برد مرد جوان، همسر زیبای خود را در یک حادثه از دست داده و سیر داستان پرده از این راز بر می‌دارد مشهورترین اقتباس این اثر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خاطره سازی

    خلاصه رمان:         جانان دختریِ که رابطه خوبی با خواهر وبرادر ناتنی اش نداره و همش درگیر مشکلات اوناس,روزی که با خواهرناتنی اش آذر به مسابقه رالی غیرقانونی میره بعد سالها با امید(نامزدِ سابقِ دوستش) رودررو میشه ,امید بخاطر گذشته اش( پدر جانان باعث ریختن ابرویِ امید و بهم خوردنِ نامزدیش شده) از پدرِ جانان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

خدا کنه به گندم خوش بگذره

Narges
Narges
1 سال قبل

یعنی چی چرا پارت نمیزاره

Mahsa
Mahsa
1 سال قبل

پارت جدید نمیزارید؟؟

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  Mahsa

منم همین سوال؟!

مبینا۰
مبینا۰
1 سال قبل

من رمان دارم میشه ادمینم کنید بزارمش؟

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x